صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۴
گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی
بستان ز چشم ساقی پیمانه خدایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۵
در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی
از لب بام کنند اهل هوس بوسه ربایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۶
در بسته حجاب بود گرچه گلشنش
تکلیف بوسه است دهن غنچه کردنش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۷
بر گردن است خون دو صد کشته چون منش
خون خوردن است بوسه گرفتن ز گردنش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۸
ماهی که عرض می دهد از فلس، مال خویش
محضر کند درست به خون حلال خویش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۹
از کرم آن کس که شهرت است مرادش
کاسه دریوزه است دست گشادش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۰
چون آتش است رغبت بی منتهای حرص
کز سوختن زیاده شود اشتهای حرص
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۱
با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق
بر در دیگر مزن این حلقه جز درگاه حق
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۲
بی فسادی نیست گر رو در صلاح آرند خلق
بهر خواب روز، شب را زنده می دارند خلق
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۳
مرو از راه به احسان خسیسانه خلق
که گلوگیرتر از دام بود دانه خلق
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۴
نیست از گرد مذلت متواضع را باک
هیچ کس پشت کمان را نرسانده است به خاک
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۵
برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک
به خط سبز نوشته است بر صحیفه خاک
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۶
می کند عیب نمایان را هنرپرور کمال
تنگ چشمی می شود در دانه گوهر کمال
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۷
روزگاری شد دل افسرده دارم در بغل
جای دل چون لاله خون مرده دارم در بغل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۸
هر که را از سایلان ناشاد می سازد بخیل
در حقیقت بنده ای آزاد می سازد بخیل
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۹
هر که از لاغری انگشت نما شد چو هلال
چون مه بدر رسد زود به معراج کمال
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۰
تن گران و جان نزار و دل کباب است از طعام
غفلت از خواب است و خواب از آب و آب است از طعام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۱
لازم یکدیگر افتاده است ناکامی و کام
بیشتر از فصل ها در فصل گل باشد زکام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۲
حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام
بخیه از دندان سگ دارد لباس ژنده ام
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۳
می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام
می کشد بر سیخ مرغ نامه بر را نامه ام