صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۱
تا چهره گلگل از می گلفام کردهای
صد مرغ دل اسیر به گلدام کردهای
چشم بدت مباد، که نقل و شراب من
آماده از دو چشم چو بادام کردهای
از روی ناز تا به لب خود رساندهای
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۲
بی پرده رو در آینه ما نکرده ای
خود را چنان که هست تماشا نکرده ای
در خلوتی که آینه بیدار بوده است
هرگز ز شرم بند قبا وانکرده ای
امروز بند پیرهن خود نبسته ای
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۳
دارم ز اشک گرم دل تاب خورده ای
چون خار و خس تپانچه سیلاب خورده ای
خون خوردنم تراوش ازان کم کند که من
دارم چو لاله ساغر خوناب خورده ای
صبح امید من ز تریهای روزگار
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۴
ای دل چه در قلمرو میخانه مانده ای
حیران می چو دیده پیمانه مانده ای
از بهر آشنایی این خونی حیا
از صد هزار معنی بیگانه مانده ای
جای تو نیست کنج خرابات بی غمی
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۵
چون آب در لباس گل و خار بوده ای
ای یار ساده رو تو چه پرکار بوده ای
چون لاابالیان همه جا جلوه کرده ای
گه برگ و گه شکوفه و گه بار بوده ای
موری اگر ز سینه برآورده است آه
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۶
ای کوه بیستون که چنین سرکشیدهای
بازوی آهنین مرا دور دیدهای!
ای دل که در هوای خط و زلف میپری
آخر کدام دانه ازین دام چیدهای؟
امروز مستی تو دو بالای باده است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۷
ای غنچهلب که سر به گریبان کشیدهای
در پردهای و پرده عالم دریدهای
برق سبکعنانی و کوه گران رکاب
در هیچ جا نه و همه جا آرمیدهای
تمکین لفظ و شوخی معنی است در تو جمع
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۸
آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای
جوش جنون ز چشمه داغی ندیده ای
پروانه وار سیلی آتش نخورده ای
در دودمان آه چراغی ندیده ای
با ناله یک سراسر گلشن نرفته ای
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۹
ما را بس است سلسله جنبان اشارهای
کافی است بزم سوختگان را شرارهای
تا پای بر فلک نگذاری ز مهد خاک
مویت اگر چو شیر شود شیرخوارهای
همت بلند دار که با همت بلند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۰
آن را که هست گردش چشم غزالهای
در کار نیست رطل گران و پیالهای
ما را ز کهنه و نو عالم بود کفاف
معشوق نو خطی و می دیر سالهای
تا گل شکفته شد گرو میفروش کرد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۱
ای شمع طور از آتش حسنت زبانهای
عالم به دور زلف تو زنجیرخانهای
شد سبز و خوشه کرد و به خرمن کشید رخت
زین بیشتر چگونه کند سعی، دانهای؟
از هر ستاره چشم بدی در کمین ماست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۲
ای جان به قید گنبد خضرا چگونهای؟
ای باده در شکنجه مینا چگونهای؟
ای شبنم بهشت که خورشید داغ توست
از اشتیاق عالم بالا چگونهای؟
ای لالهای که چشم به صحرا گشودهای
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۳
طفلی کز او مراست تمنای آشتی
دارد به جنگ رغبت حلوای آشتی
از عجز ما قرار به تسلیم داده ایم
هم لطف او مگر کند انشای آشتی
هر کس که کرده است تماشای جنگ ما
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۴
ای زلف مشکبار تو از رحمت آیتی
وز لعل آبدار تو کوثر روایتی
جز سایه قد تو که ای پادشاه حسن
روی زمین گرفت به خوابیده رایتی؟
خامش نشین که زلف درازش نه آن شب است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۵
ای حسن خط ز مصحف روی تو آیتی
از خوبی تو قصه یوسف حکایتی
درد کهن به پرسش رسمی نمی رود
کی می دهد تسلی عاشق عنایتی؟
پاس ادب عنان سخن را کشیده داشت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۶
ای دل مرا به عالم امکان چه می بری؟
دیوانه را به حلقه طفلان چه می بری؟
چون شکر این فشار که من خورده ام بس است
بار دگر مرا به نیستان چه می بری؟
دلهای بی غمان چمن می شود کباب
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۷
حیف است عمر صرف تماشا کند کسی
چون باز بی شکار نظر وا کند کسی
آیینه است عالم و سیماب رهروان
آسودگی چگونه تمنا کند کسی؟
از دار پا به کرسی افلاک می نهد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۸
بر مردم زمانه چه رحمت کند، کسی؟
با بی مروتان چه مروت کند کسی؟
گرداب را به گردش خود اختیار نیست
از گردش فلک چه شکایت کند، کسی؟
در ساحت جهان نبود غیر پای خم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۹
قطع نظر چگونه ز جانان کند، کسی؟
از ماه مصر آینه پنهان کند، کسی
در حفظ خنده آن دهن تنگ عاجزست
چون شور حشر را به نمکدان کند، کسی؟
کوته زبان خامه و مکتوب تنگ ظرف
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲۰
تا کی به هر مشاهده از جا رود کسی؟
غافل شود ز حق به تماشا رود کسی
دامان خشک، موج ز دریا نمی برد
پاک از گنه چگونه ز دنیا رود کسی؟
دور حباب نیم نفس نیست بیشتر
[...]