گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۱

 

ماهی که فتاده بینی او را در شست

با صبر مصحّفش بباید پیوست

تا نام کسی شود که هر صبحدمی

آید بر ما مست و صراحی در دست

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۲

 

دی بر سر کو ستاده دیدم پسری

یک نیمه ی کف نهاده بر پشت خری

گفتم لقبش گرت بدو هست سری

باید که برون از تو نداند دگری

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۹

 

دندان عسس ز زیر و بالا بشکن

وانگه دهنش بدوز و دربند افکن

تا نام مه دلبر سیمین بر من

ماننده ی خورشید بدانی روشن

خواجوی کرمانی