گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

توئی که لعل تو دست از عقیق کانی بُرد

فراقت از دل من لذّت جوانی برد

ز چین زلف تو باد صبا بهر طرفی

نسیم مشک تتاری بارمغانی برد

چه نیکبخت سیاهست خال هندویت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

مرا ای بخت یاری کن چو یار از دست بیرون شد

بده صبری درین کارم که کاراز دست بیرون شد

نگارین دست من بگرفت و از دست نگارینش

دلم خون گشت و زین دستم نگار از دست بیرون شد

شکنج افعی زلفش که با من مهره می بازد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

شکر تنگ تو تنگ شکر آمد

حلقه ی لعل تو درج گهر آمد

لبت از تنگ شکر شور بر آورد

بشکر خنده ی شیرین چو در آمد

چو نظر در خم ابروی تو کردم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

وقت صبوح آنزمان که ماه بر آمد

شاه من از طرف بارگاه برآمد

کاکل عنبر شکن ز چهره بر افشاند

روز سپید از شب سیاه برآمد

از در خرگه برآمد آن مه و گفتم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

مه را اگر از مشک زره پوش توان کرد

تشبیه بدان زلف و بنا گوش توان کرد

چون شکّر شیرین بشکر خنده درآری

جان برخی آن لعل گهر پوش توان کرد

می تلخ نباشد چو ز دست تو ستانند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

گل اندامی که گلگون می دواند

بدان نازک تنی چون می دواند

بگاه جلوه از چابک سواری

فرس بر شاه گردون می دواند

مگر خونم بخواهد ریخت امشب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

اندم که نه شمع و نه لگن بود

شمع دل من زبانه زن بود

واندم که نه جان و نه بدن بود

دل فتنه یار سیمتن بود

در آینه روی یار جستم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

گر مرا بخت درین واقعه یاور نشود

چکنم صبر کنم گرچه میسر نشود

صورت حال من از زلف دلاویز بپرس

گر ترا از من دلسوخته باور نشود

شور عشق تو برم تا بقیامت در خاک

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

چون طرّه عنبر شکنش در شکن افتد

از سنبل تر سلسله بر نسترن افتد

دانی که عرق بر رخ خوبش بچه ماند

چون ژاله که بر برگ گل یاسمن افتد

کام دل شوریده ز لعل تو برآرم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

ماجرائی که دل سوخته می پوشاند

دیده یک یک همه چون آب فرو می خواند

چون تو در چشم من آئی چکند مرد چشم

که بدامن گهر اندر قدمت نفشاند

مه چه باشد که بروی تو برابر کنمش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

من خاک آن بادم که او بوی دلارام آورد

در آتشم ز آب رخش کاب رخ من می برد

آنکو لبش گاه سخن هم طوطی و هم شکرست

طوطی خطّش از چه رو پر بر شکر می گسترد

سرو از قد چون عرعرش گل پیش روی چون خورش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

چون خطّ تو گرد رخ گلرنگ بگیرد

سر حدّ ختن خیل شه زنگ بگیرد

مگذار که رخسار تو کائینه حسنست

از آه جگر سوختگان زنگ بگیرد

بی نرگس مخمور تو در مجلس مستان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

عید آمد و آن ماه دلافروز نیامد

دل خون شد و آن یار جگر سوز نیامد

نوروز من ار عید برون آمدی از شهر

چونست که عید آمد و نوروز نیامد

مه می طلبیدند و من دلشده را دوش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

کسی را از تو کامی بر نیاید

که این از دست عامی برنیاید

بنا کام از لبت برداشتم دل

که از لعل تو کامی برنیاید

برون از عارض و زلف سیاهت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

جان توجه بروی مهوش کرد

دل تمسّک بزلف دلکش کرد

مهر رویش که آب آتش برد

خاک بر دست آب و آتش کرد

آنک کارم چو طرّه بر هم زد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند

ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند

زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند

چون شدم کشته ز تیغم بچه می ترسانند

روی بنمای که جمعی که پریشان تواند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

باز عزم شراب خواهم کرد

ساز چنگ و رباب خواهم کرد

آتش دل چو آب کارم برد

چاره ی کار آب خواهم کرد

جامه در پیش پیر باده فروش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

چون سایبان آفتاب از مشک تاتاری کند

روزِ منِ بد روز را همچون شب تاری کند

از خستگان دل می برد لیکن نمی‌دارد نگه

سهلست دل بردن ولی باید که دلداری کند

زینسان که من دنیا و دین در کار عشقش کرده‌ام

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

گل نهالی ببوستان آورد

مرغ را باز در فغان آورد

سخنی بلبل از لبش می گفت

غنچه را آب در دهان آورد

نکهت نفحه ی شمامه ی صبح

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

دوش چون موکب سلطان خیالش برسید

اشکم از دیده روان تا سر راهش بدوید

خواستم تا بنویسم سخنی از دل ریش

قلمم را ز سر تیغ زبان خون بچکد

نشنیدیم که نشنید ملامت فرهاد

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۹۲
sunny dark_mode