گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود

بشکر خنده عقیقت شکر ناب شود

باش تا شمع خیال تو بهنگام صبوح

مجلس افروز سراپرده ی اصحاب شود

باش تا آهوی شیر افکن روبه بازت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

آنزمان کز من دلسوخته آثار نبود

بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود

کوس بدنامی ما بر سر بازار زدند

گرچه بی روی تو ما را سر بازار نبود

هرکه با صورت خوب تو نیامد در کار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

زهی لعل تو درّ درج منضود

عذارت آتش و زلف سیه دود

میانت چون تنم پیدای پنهان

دهانت چون دلم معدوم موجود

مریض عشق را درد تو درمان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

چون ترک من سپاه حبش برختن زند

از مشگ سوده سلسله بر نسترن زند

کار دلم چون طرّه ی مشگین مشگ بیز

برهم زند چو سنبل تر بر سمن زند

گر بگذرد بچین سر زلف او صبا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

خدنگ غمزه ی جادو چو در کمان آرد

هزار عاشق دلخسته را بجان آرد

در آن دقیقه ی باریک عقل خیره شود

دلم حدیث میانش چو در میان آرد

حلاوت سخنش کام جان کند شیرین

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

پری رخان که برخ رشک لعبت چینند

چه آگه از من شوریده حال مسکینند

اگرچه زان لب شیرین جواب تلخ دهند

ولی بگاه شکر خنده جان شیرینند

بخویشتن نتوان دید حسن و منظر دوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

در آن مجلس که جام عشق نوشتند

کجا پند خردمندان نیوشند

خداوندان دانش نیک دانند

که مدهوشان خداوند هوشند

خوشا وقتی که مستان جام نوشین

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

سرّیست مرا با تو که اغیار نداند

کاسرار می عشق تو هشیار نداند

در دایره‌ی عشق هر آن‌کس که نهد پای

از شوق خطت نقطه ز پرگار نداند

گر بلبل دلسوخته بیرون رود از باغ

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

دلا سود عالم زیانی نیرزد

همای سپهر استخوانی نیرزد

برین خوان هر روزه این قرص زرّین

برِ اهل معنی بنانی نیرزد

چو فانیست گلدسته ی باغ گیتی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

لب چو بگشود ز تنگ شکرم یاد آمد

چون سخن گفت ز درج گهرم یاد آمد

بجز از نرگس پر خواب و رخ چون خور او

تو مپندار که از خواب و خورم یاد آمد

هر سرشکی که ببارید ز چشمم شب هجر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

خسرو انجم بگه بام برآمد

یا مه خلخ بلب بام بر آمد

صبح جمالش بدمید از شب گیسو

یا شه روم از طرف شام برآمد

سرو گل اندام سمن عارض ما را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید

جز سایه کسی همره و همراز نیاید

ای خواجه برو باد مپیمای که بلبل

در فصل بهاران ز چمن باز نیاید

گفتم که زمن سرمکش ای سروروان گفت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

سنبلش غارت ایمان نکند چون نکند

لب لعلش مدد جان نکند چون نکند

گرچه دربان ندهد راه ولیکن درویش

التماس از در سلطان نکند چون نکند

هر که زین رهگذرش پای فرو رفت بگل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

جان وطن بر در جانان چه کند گر نکند

تن خاکی طلب جان چه کند گر نکند

هر گدائی که مقیم در سلطان گردد

روز و شب خدمت دربان چه کند گر نکند

بینوائی که برو لشکریان جور کنند

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

از باد صبا در سر زلفش چو خم افتد

صد عاشق دلسوخته در بحر غم افتد

مشتاق حرم گر بزند آه جگر سوز

آتش بمغیلان و دخان در حرم افتد

در هر طرفت هست بسی خسته و مجروح

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

انکو بشکر ریزی شور از شکر انگیزد

هر دم لب شیرینش شوری دگر انگیزد

گر زانکه ترش گردد ور تلخ دهد پاسخ

از غایت شیرینی از لب شکر انگیزد

لؤلؤ ز صدف خیز دوین طرفه که هر ساعت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

شبی با یار در خلوت مرا عیشی نهانی بود

که مجلس با وجود او بهشت جاودانی بود

عقیقش از لطافت در قدح چون عکس می افکند

می اندر جام یاقوتی تو گوئی لعل کانی بود

جهان چون روز روشن بود بر چشمم شب تاری

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

شام خون آشام گیسو را اگر چین کرده اند

زلف پرچین را چرا بر صبح پرچین کرده اند

خال هندو را خطی از نیمروز آورده اند

چین گیسو را زرخ بتخانه ی چین کرده اند

گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

ترکم از غمزه چو ناوک بکمان درفکند

ای بسا فتنه که هر دم بجهان درفکند

کمر ار نکته ئی از وصف میانش گویم

خویشتن را بفضولی بمیان درفکند

گر در آن صورت زیبا نگرد صورتگر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

خورشید را ز مشک زره پوش کرده اند

وانگه بهانه زلف و بنا گوش کرده اند

از پر دلی دو هندوی کافر نژادشان

با آفتاب دست در آغوش کرده اند

در تاب رفته اند و بر آشفته کز چه روی

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۹۲
sunny dark_mode