لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۲ - به شاهد لغت لوچ، احول، دوبین
آن تویی کور و تویی لوچ و تویی کوچ بلوچ
وان تویی گول و تویی دول و تویی بابت لنگ
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۳ - به شاهد لغت بستر آهنگ، به معنی لحاف یا آنچه بر روی لحاف و نهالی پوشند که گرد بر آن ننشیند
خوشا حال لحاف و بستر آهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۴ - به شاهد لغت ملنگ، به معنی بیهوش
ز جا جست چون آتشی بیدرنگ
دل از باده عشق مست و ملنگ
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۵ - به شاهد لغت ماژ، بمعنی عشرت و سور کردن
درین محنت سرای شادی و غم
که گاهی ماژ باشد گاه ماتم
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۶ - به شاهد لغت گولانج، بمعنی حلوایی که لابرلا نیز گویند
گولانج و گوشت و گرده و گوز آب و گادنی
گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۷ - به شاهد لغت وارون، بمعنی نحس
ندانم بخت را با من چه کین است
به که نالم به که زین بخت وارون
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۸ - به شاهد لغت داشن، بمعنی عطا، داشاد
چکنم که سفیه را به نکوی
نتوان نرم کردن از داشن
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۷۹ - به شاهد لغت غرواشه، به معنی لیف جولاهه
چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان
که صد لیف از ده یکش بست بتوان
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۰ - به شاهد لغت بنشاختن، بمعنی بنشاندن
چو باز آمد از حمله و تاختن
بفرمودش از پای بنشاختن
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۱ - به شاهد لغت سر، به معنی شرابی که از برنج کنند
لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم
سر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۲ - به شاهد لغت ویر، بمعنی یاد و حافظه
یکی تیز ویریست بسیار دان
کزو نیست احوال گیتی نهان
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۳ - به شاهد لغت هنج، بمعنی کشنده
کمندی عدو هنج از بهر کین
فرو هشته چون اژدهائی ز زین
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۴ - به شاهد لغت فرخو، بمعنی پاک کردن کشت و باغ، پیراستن تاک رز و گزین کردن کشت
گر نیستت ستورچه باشد
خری بمزد گیر و همی رو
مر کشت را خود افکن نیرو
رز را بدست خود کن فرخو
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۵ - به شاهد لغت شنگینه، به معنی چوبی که گاو (بدان) رانند
شنگینه بر مدار تو از چاکر
تا راست ماند او چو ترازو
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۶ - به شاهد لغت غلیواج، بمعنی زغن و موش گیر
ای بچه حمدونه بترسم که غلیواج
ناگه بربایدت درین خانه نهان شو
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۷ - به شاهد لغت نسو، بمعنی هموار و ساده که در آن درشتی نباشد
نسو بود از آنگونه دیوار او
که مانند آئینه بنمود رو
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۸ - به شاهد لغت خلنده، بمعنی در اندرون رونده و مجروح کننده
بود بر دل ز مژگان خلنده
گهی تیر و گهی ناوک زننده
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۸۹ - به شاهد لغت اماره، بمعنی حساب
اگر خواهی سپاهش را شماره
برون باید شد از حد اماره
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۰ - به شاهد لغت اندخسواره، بمعنی پناه و حصار
ز خشم این کهن گرگ ژکاره
ندارم جز درت اندخسواره
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۹۱ - به شاهد لغت کالفته، بمعنی آشفته
فرود آید ز پشتش پور ملعون
شده کالفته چون خرسی خشینه