گنجور

 
۱
۲
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

مولای همه علیست مولای خدا

او هم روی خداست هم رای خدا

گر، می بود خدای را همتایی

من می گفتم علیست همتای خدا

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

نبود، به جز از علی کسی مرد خدا

باشد او شیر دست پرورد خدا

حق منحصر است و فرد، در فرد علی

او منحصر است و فرد، در فرد خدا

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

گویند «وفایی» که علی نیست خدا

او نیست خدا و از خدا نیست جدا

در، دایره ی وجود یکتاست علی

یکتاست از آنکه پیش یکتاست دوتا

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

مُشکی که ز نافه است و اصلش ز خطاست

گویی اگرش غیر خطا عین خطاست

با حُبّ علی نافهٔ هرکس نبرند

شک نیست که او ز اصل مادر، به خطاست

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

این رتبه علی را، ز علی اعلاست

کاندر دو جهان حاکم و فرمان فرماست

البتّه پس از خدا و پیغمبر او

شک نیست که او خدای بر خلق خداست

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

هرکس که بمیرد اهل یا، نا اهل است

آید، به سرش علی حدیثی نقل است

مردن اگر این است «وفایی» به خدا

در هر نفسی هزار مردن سهل است

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

در باغ جهان میل تماشایم نیست

با حوری و غلمان سرِ سودایم نیست

از نعمت هر دو گیتی ار، بخشندم

یک جرعهٔ می دگر تمنّایم نیست

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

این دختر رز، که مادرش انگور است

تلخ است ولی مایه ی چندین سور است

پنهان باید چو جان شیرینش داشت

از دیدهٔ بد، که چشم زاهد شور است

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

این دختر رز، چه شوخ و شنگ آمده است

یکرنگ و به زاهدان دو رنگ آمده است

با این همه ریو و رنگ زاهد از چیست

کز این دختر چنین به تنگ آمده است

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

در آرزوی جرعه ی می جانم سوخت

از سر، تا پا تمام ارکانم سوخت

با این حالت «وفایی» ار خواهم مُرد

می دان تو یقین که دین و ایمانم سوخت

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

گفتی که به وقت مردن آیم به سرت

ای من به فدای این حدیث و خبرت

ای کاش هزار بار، در هر نفسی

میرم که ببینم من از این رهگذرت

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

زهّاد، به دخت رز، ببندند نکاح

بیزار شوید زین چنین زهد و صلاح

این زهد و صلاح را، طلاقی گویید

وز، خُم شنوید دم به دم بانگ فلاح

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

بر دوش پیمبر چو علی بالا، شد

بگذشت ز قوسین و به اوادنی شد

معراج نبی به هر کجا بود از وی

یک قامت احمدی علی اعلی شد

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

کس کو که توان علی به عینین بیند

با این عینین امام کونین بیند

چشمی چون چشم مصطفی حق بین کو

تا آنکه علی به قاب قوسین بیند

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

در خلقت مرتضی به هنگام وجود

شک نیست که حق کمال قدرت بنمود

حق گفت هر آنکه گفت بی پرده چنین

آمد زپس پرده برون هرچه که بود

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

گر بنده گنه ز رحمتت بیش کند

جا دارد اگر هراس و تشویش کند

تو عفو به قدر رحمت خویش کنی

او جُرم به قدر قوّهٔ خویش کند

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

کس صرفه ز سودای قیامت نبرد

هر چند به جز زهد و کرامت نبرد

یارب تو به عدل اگر مکافات کنی

از دست تو کس جان به سلامت نبرد

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

در گلشن عمر ما بهاری نبود

دهر است «وفایی» اعتباری نبود

گویند که فاعلیم و مختار چرا

پس مفعولیم و اختیاری نبود

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

زاهد که ز کوی معنی آواره شود

بگذار، اسیر نفس امّاره شود

ای کاش جهان به کام او می گشتی

تا پردهٔ زهد کذب او پاره شود

۲ بیت
وفایی شوشتری
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

این قوم که نام زهد بر خود بستند

از زهد ریایی دل ما را خستند

زنهار، فریبشان «وفایی» نخوری

کاین قوم به ابلیس لعین همدستند

۲ بیت
وفایی شوشتری
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۴۰