نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
مرغ زرینی گلی از شرب در منقار داشت
بر گلستانی ز کمخا نالهای زار داشت
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
چنان میان کتان و حریر گل یاریست
که هیچ موی نگنجد میانشان دیگر
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
هر که در رخت بود این بختش
جامه در جامه گر ندید رواست
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
گر در آمد بقچه را زد دور باش
گفت ای خسقی زوالا دور باش
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
کمخای سمرقندی هر کو بخطا بیند
نقشش بحرام ار خود صورتگر چین باشد
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
فرقست از آن سوز که از جان خیزد
با انکه بریسمانش بر خود بندی
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
نه بخود در حرکت آلت آغاپنبه است
از پس پرده یکی هست چو بینی در کار
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
نقش آماج داشت کمسان دوز
تیرسوزن بر آن نشانه زدند
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
همچو دستار که آشفته شود وقت سماع
قاری این شعر تو در البسه حالی دارد
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
رخ از زیلو نگردانم بخار بوریا از فرش
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
قبای قاقم ای فرا بقد صوف کوتاهست
مگر از قندس آری وصله بر دامنش دوزی
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تمو بر بالای کس کوتاه نبست
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایشنامه
ببرتنگی امیدی بسته بودم
ندانستم که خود رنکی ندارم
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ
چو خواهی قبائی که باشد پسند
زاوالای شعرم ستان بند بند
سخنی در لباس میگویم
جامه تان از گناه میشویم
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ
بسا سری که نیاید فرو بافسر مهر
نهاده بر سر تربت کلاه ودستارش
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ
درویش ترا جا زبر اطلس چرخست
خوشباش اگر چند گهی زیر پلاسی
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ
چو تو بجامه ابیاریت بریزی آش
زجامه تو چه فرقست تا بمخفی خان
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ
بگازر اربودت پیرهن ضرورت دان
یکی دگرکه بود لازمت زخشک وزتر
نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ
عجب که آتش والای سرخ شعله نزد
که بستهای قماشات سوختن گیرد