گنجور

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

قرآن که بهین کلام خوانند آن را

جا جای، نه بر دوام خوانند آن را

در خطّ پیاله آیتی هست ز لطف

کاندر همه جا مدام خوانند آن را

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

غم شد همه بیرون و درون دل ما

دلها همه شاد است برون دل ما

هرچند که خون دل ما ریخت کسی

در گردن چشم ماست خون دل ما

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

ای در مردی چو باز و در کینه عقاب

عنقا به تبختری و طوطی به خطاب

از باده بطی فرست مر قمری را

چون چشم خروس در شبی همچو غراب

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

ای برده نسیم لطفت از روی گل آب

وی در چمن از شرم رخت گشته گل آب

بوی خوشم آرزوست، بفشان سر زلف

تا خاک عبیر گردد و آب گلاب

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

امروز که رونق جوانی من است

می خواهم ازان که شادمانی من است

عبیبش می کنید، اگر چه تلخ است، خوش است

تلخ است ازان که زندگانی من است

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

هر غم که به من رسد زعشقت، شادی است

داد آیدم از تو، هرچه آن بیدادی است

در بندگیت چو سرو ثابت قدمم

کز بندگی توام چو سرو آزادی است

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

باد سحری خوش حرکات افتاده ست

آب ازدم او، آب حیات افتاده ست

عیش خوش ما چرا نباشد شیرین

در باغ که سربه سر نبات افتاده ست

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

از آتش اهل عصر جز دودی نیست

وز هیچ کسم امید بهبودی نیست

دستی که زجور چرخ بر سر دارم

در دامن هرکه می زنم سودی نیست

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

ای مطلع خورشید زه پیرهنت

شب، درشکن طره ی عنبر شکنت

گفتی شب هجر توکنم روز وصال

دیدی که چو صبح اول آمد سخنت

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

یک نرگس تر چو چشم تو دیده نشد

یک سرو چو قد پسندیده نشد

شوریده شده ست زلف تو بر رویت

وان کیست که بر روی تو شوریده نشد

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

از بهر من ار به خلد جایی سازند

ور نیز به دوزخ وطنی پردازند،

من فارغ از آنم، که اگر دانندم

از دوزخ او جنتم برون اندازند

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

من مِی خورم و هر که چو من اهل بود

می خوردن من به نزد او سهل بود

می خوردن من حق ز ازل می‌دانست

گر می نخورم علم خدا جهل بود

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

پارم گل و لاله بستر و بالین بود

جایم، به میان نرگس و نسرین بود

واکنون شده ام چو غنچه از دلتنگی

امسال مرا گلی که نشکفت این بود

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

آن کیست که از زمانه دلشاد زید

از بند بلا یک نفس آزاد زید

جان، از نفس است، عمر باقی مطلب

پاینده نباشد آنکه برباد زید

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

ای خاک در تو دیده ی روشن دل

وی خار غمت نشسته در دامن دل

در دوستی روی تو، از غایت رشک

دل دشمن من شده ست و من دشمن دل

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

از وصل تو عمر جاودانی دارم

وز عشق تو لذت جوانی دارم

شادی جهان دردل من غم بادا

گرجز به غم تو شادمانی دارم

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

چون آینه با خلق صفایی دارم

زین روی به هر در آشنایی دارم

چون شانه گرم کار شود بسته چو موی

از هر طرفی گره گشایی دارم

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

که رنگم و، باده، لعل چون بیجاده

میلم همه زان بود به سوی باده

خواهم که بود قدح چو جانش زمی است

لب بر لب من نهاده و جان داده

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

ماییم خریدار می کهنه و نو

وآن گاه فروشندهٔ عالم به دو جو

گفتی که پس از مرگ کجا خواهم رفت؟

مستم کن و هر کجا که می‌خواهی رو!

سراج قمری
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰

 

ای اشک من از پسته ی تو عنابی

وز چشم تو، کار چشم من بی خوابی

قمری بده ام، ولیک از فرقت تو

در آب دو چشم خود شدم مرغابی

سراج قمری
 
 
۱
۲