گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

برسیم سپید ذقن آن خال سیاه

مر دل ها را ژرف چهی کنده به راه

جز خال و زنخدان تو... ندید

کس چاه نگون و چاه کن بر سر چاه

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

جز ما و دل وین خرد بیگانه

وان طره که تیره چاه زندان خانه

یک حلقه که دید و حلقه ها زنجیری

یک سلسله و سلسله ها دیوانه

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

مفتی چه سر اندر پی درویشانی

ناخن زن زخم جان دل ریشانی

...بگی ار علت آزردن تست

صد بار تو...تر از ایشانی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

رازی رانم ترا به کس بر مسرای

گر بایدت آبرو فضیلت مدرای

جز روز مه روزه به شاهد منشین

الا شب آدینه به ساغر مگرای

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

خیام که داشت پیشی از ما قدمی

از می نگذاشت در جهان بیش و کمی

هم پیش از ما بدان جهان شد ترسم

درخلد برین نماند از باده نمی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

از آن لب جان فروز دم دم بکشی

وز آن خط مهرسوز کم کم بکشی

این است اگر دهان و خطی که تراست

ترسم که به هیچ و پوچ عالم بکشی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

گر زاهد خشک بالمثل تر بودی

صد گونه خلل به حکمت اندر بودی

با آن همه احتراز شرع از ارجاس

کی کیش معاشرت میسر بودی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

تا کی پی فردوس سراپا پوئی

گه بسته رنگ و گاه خسته بوئی

سردار تو از اصل مپرداز به فرع

رو خربزه خورباش چه بستان جوئی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

با آن همه خردی این بزرگی تاکی

لال عجمی این همه ترکی تا کی

در حمله گهی شیر شوی گاه پلنگ

... شغال این چس گرگی تا کی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

دربند آویز اگر رهائی طلبی

پیوستن جوی اگر جدائی طلبی

گر بندگیت هوس، خداوندی خواه

رو بنده شو ار همی خدائی طلبی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

چشمش نسبت به می پرستان چه دهی

با زال همی نسبت دستان چه دهی

گه خیره کشش خوانی، گه عربده باز

...سرود یاد مستان چه دهی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

تاکی ز پی خدا به خلق انگیزی

بی پیکر معرفت به دلق آمیزی

بازت نرهد ز حلقه ها پا مگر آنک

در دایره چون حلقه به حلق آویزی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

صوفی صفت بدرگی آخر تا کی

در صورت مردم سگی آخر تا کی

بر فرض حلال است گرفتم نه حرام

در کیش تو...بگی آخر تا کی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

رخساره به خون صد پیم افزون شوئی

تا یک رهم از رخ اشک گلگون شوئی

رسمی است کهن قاعده خون شستن از آب

تو تازه رویت آب از خون شوئی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

بر کرده غراب چند از یاوه پری

بال و پری از کاغذ تازی و دری

غافل که پریدن نتوان زین پر و بال

جز تا شرفات بام...تری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

گر فضل به علم و خط و دفتر بودی

وز خلق اگر سواد برتر بودی

مفتی بایستی آنکه سردار آید

عثمان بایست تا پیمبر بودی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

تا کی به خود افزون زخدا کم گردی

دریا بهلی و در پی نم گردی

تا عالم ... خودی ناری طی

... ای ار خدای عالم گردی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

نه چهره گلی، نه سنبلان مرغولی

نه لب لعلی، نه نرگسان مکحولی

هیچش نه وهستش آنچه خوبان دارند

من زشت ندیده ام بدین مقبولی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

از جان فرمش همی زتن یا کنی

وز نفس غمی نهاد خود شاد کنی

عنقا صفت ار بار شهی بود بسوز

چون پرچمه شیخ تا به کی باد کنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

این جان کآمد طفیل تمثال علی

سردار مخواه جز که پامال علی

گاوی خری ار اسب دواند که چرا

بسرای که واصل علی مال علی

یغمای جندقی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode