گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۲

 

برگیر نقاب و بختم از جا بردار

بنمای رخ و لاله حمرا بردار

جان در ته پای می رود زلف بکش

در از سر زلف می رود پا بردار

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳

 

جان را به پذیره آی از جا بردار

زان پیش که شوقم بکشد پا بردار

جان و دل و دیده ارمغان آورده

آیینه ای از بهر تماشا بردار

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۴

 

هرگز نشود دار فنا جای قرار

بی گریه کس از رحم نیاید به کنار

گل جامه دریده بر سر شاخ آید

از بس که به دامنش درآویزد خار

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۵

 

از ضعف تنت رفته توان همه کس

وز درد تو خسته استخوان همه کس

یک تن ز ملامت تو بی دردی نیست

پیوند به جان تست جان همه کس

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۶

 

عاشق که طریق عشق آموزندش

چون شعله ز پا تا به سر افروزندش

دل شمع صفت زنده بود در آتش

می میرد اگر دمی نمی سوزندش

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

دم چند فروزی از سخن چینی خویش

شرمنده نمی شوی ز رنگینی خویش

از من مزه ای طلب که مغز از سخنم

رستست چو نی شکر ز شیرینی خویش

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

صد ره شده ام به بیخ و بن جویی خویش

یک زشت ندیده ام به نیکویی خویش

بی یار بمانده ام ز بدخویی خویش

با خویش نشسته ام به بدگویی خویش

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

گلشن که بهار ساخته جانورش

طاووس نگارین شده پا تا به سرش

ترسند که از شکفتگی برپرد

بافند ز ابر دام بر بال و پرش

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

از حسرت من حاصل دوران همه ذوق

وز کام دلم نصیب حرمان همه ذوق

شام عمرم چو مرگ عاصی همه غم

روز مرگم چو عید طفلان همه ذوق

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱

 

یک قوم مسافر ز سرمایه خجل

جویای تو گشته ایم منزل منزل

نرخ خبر تو نیست هرچند که ما

جان بر سر جان نهیم و دل بر سر دل

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

می آمد و صد سپاه ناز از دنبال

جولان به زمین و آسمانش پامال

یک دیدن و کشور از جنون شورانگیز

یک جلوه و عالم از پری مالامال

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

دنباله دو خاطر خودرای خودم

بی زحمت ره آبله پای خودم

صد پرده درم ز خود نیایم بیرون

صد مرحله پیمایم و بر جای خودم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

یک معرکه خویش را به جایی نزدیم

یک مرتبه حرف خون بهایی نزدیم

صد قافله شهید بر ما بگذشت

ما مرده چنان که دست و پایی نزدیم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۵

 

اندر ره و بی ره همه جا گردیدیم

با مؤمن و کافر آشنا گردیدیم

بتخانه و کعبه ام به مقصد نرساند

ره پای و سری نداشت و اگر دیدیم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۶

 

از کعبه به دیر باده‌کش می‌آرم

وز خاک به سوی شعله غش می‌آرم

کو می؟ که بر آتشم فشاند آبی

کز چشمه زمزم العطش می‌آرم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

دامی ز نماز گرد خود بافته‌ام

خود را ز میان آن برون یافته‌ام

از توبه اگر توبه کنم نیست عجب

در توبه ز توبه روی برتافته‌ام

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

یک چند پی امید می‌گردیدم

خار و خس حرمان ز رهش می‌چیدم

دیدم که سر از کوی که برمی‌آرد

پا بر سر آرزوی دل مالیدم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹

 

طبعی چو رخ حورسرشتان دارم

اما چو ریاض تشنه کشتان دارم

بس ساده ضمیر و راستگو آمده است

این آینه در نمد ز زشتان دارم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

آتش خورم و زحمت جانان نشوم

پروانه شمعم مگس خوان نشوم

چون خنده ساقی گزک مستانم

جز بر جگر کباب مهمان نشوم

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

چون طایر باد از قفس آزادیم

دوران گرهی نزد که ما نگشادیم

تاری ز کمند کس نبردیم نشان

در دام کسی پری گرو ننهادیم

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode