گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۲

 

خوش است باده که باشد یکی حریف ظریف

ظریف نیست حریفی که بشمرد نفسم

چنین حریف طلب کن، چو یافته نشود

بیار باده که من خود حریف خویش بسم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۳

 

قوتم با نام برنایی برفت

بار ضعف از وام پیری می کشم

نیستم یک لحظه بی رنج خمار

تا شراب از جام پیری می کشم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۴

 

بودم از روز جوانی هر نفس در لذتی

زان چنین در حسرت روز جوانی مانده ام

لذتی از زندگانی نیست در پیری مرا

زانکه در بیم زوال زندگانی مانده ام

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۵

 

گر کف پای تو را ز عشق ببوسم

تا نکند بسدین لب تو فسوسم

روزی صد ره دو زلف غالیه بارت

پای تو بوسند، من کیم که نبوسم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۶

 

گر خدمتی نویسم و ننویسم

ور مدحتی فرستم و نفرستم

بعد از خدای هر که بود جز تو

نزدیک من بت است که بپرستم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۷

 

تا نمودی عارض چون لاله ام

همچو بلبل با خروش و ناله ام

لیکن اندر گفتن اسرار خویش

خامشم گویی زبان لاله ام

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۸

 

از بلخ تا به ترمذ اسبیم وعده کردی

چون بی خبر درآیم دانی چه گفته باشم

در هر دو گامی از ره چون خر به سر درآید

با خر به سر درآیم دانی چه گفته باشم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۹

 

بزرگ آل پیمبر بزرگ حادثه ای

که چون تویی بود اندر کف زمانه زبون

مقر عز تو ترمذ، ز درد رفتن تو

همی بگرید و آنک سرشک او جیحون

اگر دو دیده من در غمت نه خون گرید

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰

 

ای دو چشم اجل به تو نگران

چند خندی زگریه دگران

لقب تو چه سود صدر اجل

چون اجل هست سوی تو نگران

اجل از تو کران نخواهد کرد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۱

 

دل من مهر آن گزید که او

بسته دارد میان به کینه من

من زدشمن چگونه پرهیزم

دشمن من میان سینه من

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۲

 

ز دشمنان کهن دوستان نوسازی

به دست دیو بود عقل را گرو کردن

ز مرده زنده شدن ممکن است و ممکن نیست

ز دشمنان کهن دوستان نو کردن

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۳

 

اگر پیری مرا در خانه بنشاند

بسا رنجا کز آن آسودم اکنون

نبینم هر کرا طبعم نخواهد

چو نیکو بنگری بر سودم اکنون

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۴

 

شوم به بدرقه لا اله الا الله

ز راه آخرت از خوف خاتمت ایمن

بسند عفو گناه مرا به نزد خدای

رسول و دوستی اهل بیت او ضامن

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۵

 

در جهان تا کریم و مکرم بود

از مدیحم تهی نبود دهان

دهن من تهی از آن مانده ست

کز کریمان تهی شده ست جهان

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۶

 

سه چیز است آنکه نزدیک خردمند

شود زان هرسه حاصل انس ایشان

یکی باده است و دیگر دفتر علم

سه دیگر صحبت یاران و خویشان

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۷

 

کردگارا کیسه ای دارم زسیم و زر تهی

هر سبکساری مرا بر دل بدین دارد گران

دیگران را کیسه ها دادی گران ازسیم و زر

دیگران را همچو من کن یا مرا چون دیگران

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸

 

ثقه الدین دراز بادت عمر

کوتهی را به رنج من ره کن

عمر شکر ار دراز می خواهی

به عطا عمر وعده کوته کن

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۹

 

ای دل مشو از حال که از حال نگردد

در گردش احوال زمانه دل مردان

حالی که همی از فلک گردان زاید

ساکن نبود بل چو فلک باشد گردان

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

ای بسا کس که دینش ویران است

ورچه کرده است خانه آبادان

شادمانم از آنکه هست مرا

دین آباد و خانه ویران

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

ای اختیار دین و سخا اختیار تو

تو افتخار خلق و به خود افتخار تو

حاصل شود مراد دو عالم به یک نظر

آن را که دید طلعت تو روز بار تو

ایزد گواست بر من و بر اعتقاد من

[...]

ادیب صابر
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode