گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

رخشنده رخت ماه سخنگوی من است

زیبنده قدت سرو سمن بوی من است

چشمم همه بالای تو جوید چکنم

این چشم چو جوی من بلاجوی من است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

با عشق کهن تازه بدن خوی من است

دردش بکشم به جان که داروی من است

گویند کهن شد او براتیست رخش

آن کهنه براتی رخش نوی من است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

وقت گل می گون و می گلگون است

وز دولت گل طالع می میمون است

ای یار لطیف روز وصل امروز است

ای جان عزیز وقت عیش اکنون است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

شاها رخ و رای دلگشایت چون است

نازک قدم سپهر سایت چون است

دی باز دلم به دست فکر است اسیر

ای تاج سر زمانه پایت چون است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

غصنی سخنان تو چو جان شیرین است

روح القدس از گلبن تو گلچین است

نظم تو چو نظم خوشه پروین است

شعری که ز نثر برگذشته ست این است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

دی گفت مرا دلت چرا غمگین است

دربند کدام دلبر شیرین است

دادم به کفش آینه گفتم بنگر

کآنکس که دل مرا ربوده ست این است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

با حکم خدائی که قضایش این است

می ساز دلا مگر قضایش این است

ایزد به کدامین گنهم داد جزا

توبه ز گناهی که جزایش این است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

از من گل و مل دلبر خرگاهی خواست

چنگ و می و اسباب سحرگاهی خواست

گفتا به رخم باده گلگون درکش

گر عمر گذشته را عوض خواهی خواست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

شیرین من آنکه رشک نقش چینی ست

کارش ستم و سرکشی و خودبینی است

با اینهمه گرمی که منم در کارش

میل دل خسته ام سوی شیرینی است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

آئینه جانم آن رخ فرخ تست

قوت دلم آن لب شکر پاسخ تست

از ماه شب چاردهم خوبتری

وز سیزده مه ماه مبارک رخ تست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

هم حور بهشت ناشکیبا از تست

هم جادو و هم پری فریب از تست

خوبان جهان به جامه زیبا گردند

آن خوب توئی که جامه زیبا از تست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

تا بر دل بردبار بار غم تست

جان از سر اختیار یار غم تست

گفتی که تو رفتی و غمم بیکار است

نی نی که هنوز کار کار غم تست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

گر صدر دل است شاهراه غم تست

ور سینه خسته تکیه گاه غم تست

ور بیدق اشک است بر این عرصه چهر

هم پیشرو مرکب شاه غم تست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

زین سیم و زر جهان که پیرامن تست

دانی که چه مقدار نصیب تن تست

آن زر که مفرح دل دوست بود

وان سیم که میخ دیده دشمن تست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

خود هیچ ندانی که که دلداده تست

سرمست و سراسیمه که از باده تست

در کوی فتادگان گر افتاده نئی

باری بنگر که کیست کافتاده تست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ای دل نه چنانکه رسم شیدائی تست

کاریست که محتاج شکیبائی تست

اندوه گران گشت تو از راه مرو

زنهار نه هنگام سبکپائی تست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

هر چند که شد تیزی بازار تو سست

هرگز نشوم به مهر در کار تو سست

[بیت دوم این شعر جا افتاده]

[بیت دوم این شعر جا افتاده] ... ار تو سست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

سیمرغ شهی گزید و خاموش نشست

بلبل نفسی خوش زد و محبوس نشست

شد بوم سپاهان وطن کرکس و جغد

زین زاغ که باز جای طاووس نشست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

ای نفس چو کشت عمر در خوشه نشست

جان از مدد نشاط بی توشه نشست

در گوشه عافیت نشین باقی عمر

کآنکس ز میان رست که در گوشه نشست

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

جانا دل دیوانه دگر بند شکست

وین بار درست شد که پیوند شکست

با زلف شکسته تو پیوند گرفت

وز من ببرید مهر و سوگند شکست

مجد همگر
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۲۸
sunny dark_mode