×
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
مرد باید که کند سعی در این باب همی
تا خداوند پدیدار کندتان سببی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
هر کجا عود بود، بوی خوش عود بود
ندمد بوی ز هر چوبی و از هر حطبی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
دادشان رزبان پیوسته سرآبی چو گلاب
نشد از جانبشان غایب، روزی و شبی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
دشمن و دوست به کام دل این خسرو باد
مرساناد خداوند به رویش تعبی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
چهره و رنگ و رخ و عادت آبا سپرند
تهمت آلوده نگردند به دیگر سببی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
تا فراوان نشود تجربت جان و تنم
کاین خشوکان را جز شمس و قمر نیست آبی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
پنج شش ماه زمستانی نگشاد درش
دو ربیع و دو جمادی و تمام رجبی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
بارخ رخشان چون گرد مهی برفلکی
بر سماوات علی بر شده زیشان لهبی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
گویم آنگاه بدان قطره یک داروی خواب
یاد باد ملکی ، ذوحسبی، ذونسبی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
از عباد ملک العرش نکوکارترین
خوشخویی، خوش سخنی خوشمنشی، خوشحسبی
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
ندبی ملک سپاهان را یازید و ببرد
روم را ماندهست اکنون که بیازد ندبی
۱
۲