گنجور

 
۱
۲
۳
۱۹
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

بی چیزی من اگرچه پا بست مرا

غم نیست که تاب نیستی هست مرا

با بی سر و پائی ز قناعت دایم

سرمایه روزگار در دست مرا

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲

 

تن یافت برهنگی ز بی رختی ما

دل تن بقضا داد ز جان سختی ما

چون دید غم و محنت ما را شب عید

بگرفت عزای روز بدبختی ما

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳

 

از بسکه زند نوای غم چنگی ما

اندوه کند عزم همآهنگی ما

شادی و گشایش جهان کافی نیست

در موقع غم برای دل تنگی ما

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

دردا که ز جهل درد نادانی ما

چون سلسله شد جمع پریشانی ما

با حق قضاوت اجانب امروز

یک داغ سیاهیست به پیشانی ما

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

ای آنکه ترا به دل نه شک است و نه ریب

آگاه ز حال خضر و چوپان شعیب

خوش باش که گر خبر به طوفان ندهند

هر روز بگیرد خبر از مخبر غیب

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

در این ره سخت گر شود پای تو سست

از دست شکستگان شوی رنجه درست

هر چیز که خواستی مهیا کردند

گر مرد هنروری کنون نوبت تست

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

در موقع سخت می نباید شد سست

کز عزم، شکسته را توان کرد درست

خورشید موفقیت رخشان را

در سایه اتفاق می باید جست

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

امروز محصلین ز اعلی تا پست

دارند کل اندر کف و بیرق در دست

یعنی که به قحطی‌زدگان رحم کنید

ای ملت با عاطفه نوع‌پرست

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

پیش همه منفعت اگر مطلوب است

در نفع چرا این بد و آن یک خوب است

سودی که زیان ندارد از بهر عموم

سودیست که جوینده آن محبوب است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

با طبع بلند قصر قیصر هیچ است

دارائی دارا و سکندر هیچ است

با خانه بدوشی ببر همت ما

صد قافله گنج خانه زر هیچ است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

هر مملکتی در این جهان آباد است

آبادیش از پرتو عدل و داد است

کمتر شود از حادثه ویران و خراب

هر مملکتی که بیشتر آزاد است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

روزی که شرار بغض و کین شعله ور است

وز آتش فتنه خشک و تر در خطر است

افسوس من این است که در آن هنگام

بیچاره تر آن بود که بیچاره تر است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

هر خواجه که خیل و حشمش بیشتر است

درد و غم و رنج و المش بیشتر است

دنیا نبود جای سرور و شادی

هر پیشتری درد و غمش بیشتر است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

هر روز در این خرابه جنگی دگر است

در ساغر شهد ما شرنگی دگر است

اوضاع سیاست عمومی گویا

چون بوقلمون باز به رنگی دگر است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

جان بنده رنج و زحمت کارگر است

دل غرقه به خون ز محنت کارگر است

با دیده انصاف چو نیکو نگری

آفاق رهین منت کارگر است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶

 

دنیای ضعیف کش که از حق دور است

حق را بقوی می دهد و معذور است

بیهوده سخن ز حق و باطل چکنی

رو زور بدست آر که حق با زور است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

ما را همه از دو کون یک گوشه بس است

در راه طلب عزم متین توشه بس است

از کشته روزگار و از خرمن دهر

یک دانه کفایت است و یک خوشه بس است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است

وز سبزه دمن چو خوابگاه طوس است

برخیز به بط کن می چون چشم خروس

کز گل در و دشت چون پر طاوس است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹

 

در مسلک ما طریق مطلوب خوش است

دلجوئی مردمان مغلوب خوش است

کافی نبود برای ما نیت خوب

با نیت خوب کرده خوب خوش است

۲ بیت
فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰ - صندوق آرا

 

ای جعبه رأی را چه دین و کیش است

کز آن دل خوب و زشت در تشویش است

گر دیده چه دنیای دنی این صندوق

هر یک نفری در آن دو روزی پیش است

۲ بیت
فرخی یزدی
 
 
۱
۲
۳
۱۹
 
تعداد کل نتایج: ۳۷۸