گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

جان چند گهی گوشه نشین خواهد بود

دل مشعل آه آتشین خواهد بود

گر طول کشد دوره فترت چندی

حال تو و من بدتر از این خواهد بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

آن را که درستی عمل، کیش بود

زان کرده خوب، دشمن خویش بود

هر کس که خطاکاری او بیش بود

پیش همه کس در همه جا پیش بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

ای کاش من و تو را کمی مدرک بود

خودخواهی هر دو پر نبود اندک بود

جای همه نام‌های حزبی ای کاش

این مردم خودپرست را مسلک بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح مستوفی‌الممالک

 

رسم و ره مستوفی اگر خوب نبود

نزد همه کس این همه محبوب نبود

هنگام زمامداری او باید

از داخله و خارجه مرعوب نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

آن روز که در ارض و سما هیچ نبود

جز طاعت حق مرام ما هیچ نبود

ما راهرو طریق عرفان بودیم

آن روز که نام رهنما هیچ نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

ایکاش بشهر شحنه را زور نبود

ملت ز فشار ظلم مقهور نبود

یک شمه ز قانون شکنی می گفتم

گر نامه ما اسیر سانسور نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود

گر شحنه شهر مست و مدهوش نبود

یک شمه ز بی مهری او می گفتم

گر مهر مرا بر لب خاموش نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۹ - سقوط کابینهٔ قوام‌السلطنه

 

از دستِ تو گر دل ز غمت چاک نبود

از طعنهٔ این و آن مرا باک نبود

رازِ دلِ دوستان نمی‌کردم فاش

گر نقشهٔ دشمنان خطرناک نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

ایکاش که جز رنگ صفا رنگ نبود

مسکین ز غنی این همه دلتنگ نبود

در بین بشر صلح و صفا داشت دوام

سرمایه اگر مسبب جنگ نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

هر خانه که شادیش بجز غم نبود

ویرانی آن خرابه پر کم نبود

نقش در و دیوار ندارد حاصل

از بهر عمارتی که محکم نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

هر چند افق زمانه روشن نبود

تکلیف جهانیان معین نبود

در قرن طلائی نکند آدم روی

در مملکتی که راه آهن نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۳ - مخالفت اقلیت مجلس چهارم با دولت مستوفی

 

گر هادی ما ز جهل گمراه نبود

گمراهی او در همه افواه نبود

کابینه نمی‌شد متزلزل هرگز

گر «لیدر» خودپسند خودخواه نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

آزادی اگر تیول یکدسته نبود

ملت ز دو سر چو مرغ پابسته نبود

از ماهی برجسته نمی رفت سخن

در مجلس اگر ناطق برجسته نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

اسرار سراچه کهن تازه نبود

غوغای حیات غیر آوازه نبود

این جامه زندگی که خیاط ازل

از بهر من و تو دوخت، اندازه نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۶

 

هر شر اگر از امور خیریه نبود

خون فقرا وجوه بریه نبود

حال علمای خوب کی بود چنین

گر عالم بد طالب شهریه نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

بر دوره فترت اعتباری نبود

با مجلس پنجم افتخاری نبود

در فاصله این دو، به صد مأیوسی

یک ذره مرا امیدواری نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

دیروز توانگری زر اندوخته بود

دوشینه بدهر آتش افروخته بود

امروز به چشم عبرتش چون دیدم

چون شمع زسر تا به قدم سوخته بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۹

 

دیشب که به پای دل مرا سلسله بود

از دست سر زلف تو ما را گله بود

چون موی تو عاقبت پریشانم کرد

موئی که میان من و دل فاصله بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

روزی که دل غمزده را شادی بود

دل شادیم از پرتو آزادی بود

زان پیش که برزگر شود خانه خراب

از گنج در این خرابه آبادی بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

در کشور دیگران که بیداری بود

از علم چو سیل معرفت جاری بود

تعلیم عمومی و نظام اجباری

این هر دو اصول مملکت داری بود

فرخی یزدی
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۳۰