حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۲ - و له ایضا
روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار
خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار
از گل و نسترن و یاسمن و سرو و سمن
باغ پرنقش و نگارست، زهی نقش و نگار!
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۳ - و له ایضا
من نکنم توبه ز معشوق و می
توبه ز معشوقه و می تا به کی؟
از رمضان گر بجهم روز عید
روزه ی سی روزه گشایم به می
هر که میسر شودش وصل یار
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۴ - و له
اگر آن یار یار من باشد
مونس روزگار من باشد
بیم باشد که از میان بروم
اگر او در کنار من باشد
اختیار جهانیان است او
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۵ - و له
آن بت که چشم مستش دلها همیرباید
خواهم لبش ببوسم، خوش باشد ار برآید
یاقوت شکرینش در خوشاب پوشد
گیسوی عنبرینش بر گل عبیر ساید
نقش و نگار رویش در کارگاه خوبی
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۶ - و له ایضا
من آن معشوق میخواهم که یار مهربان است او
چه جای جان شیرینم که شیرینتر ز جان است او
کنم در دیدگان جایش ببازم سر ز سودایش
بنازم پیش بالایش که چون سرو روان است او
ز رویش از قمر پرسم ز لعلش از شکر پرسم
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۷ - و له ایضا
الا ای سرو نسرین بر! که سنبل بر سمن داری
خطا در طره ی پرچین، حبش گرد ختن داری
ز برگ گل به رنج آیی چرا گل در سمن پوشی
ازین به جامه دربر کن که بس نازک بدن داری
می از لعل تو می نوشم که در مستی شکر بخشی
[...]