گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۶

 

نگاهش از سر مژگان به جنگ است

خدا صبری دهد جوش فرنگ است

دل ما هم دلی دارد کم از کیست

چو صدق آیینه گردد شیشه سنگ است

۲ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۲

 

دل از خواری ببالد عزتش هست

خریداری ندارد قیمتش هست

کف خاکی کزان فرسوده تر نیست

سرشت ذره کی در طینتش هست

۲ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸۱

 

چو گل بر غنچه می خندد دهانت

زند سیلی به نسرین ارغوانت

ز باریکی حدیثی در میان بود

به یاد آمد مرا موی میانت

۲ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۸

 

ز لعلت شور بلبل تازه گردد

ز بویت گل بلند آوازه گردد

چو خندان بگذری بر طرف گلشن

گلستان یک دهن خمیازه گردد

۲ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۹

 

تغافل در نگه پنهان که دارد

تبسم زیر لب خندان که دارد

ز مژگان می نویسم سطر اشکی

سواد نسخه طوفان که دارد

۲ بیت
اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۶

 

نگاهش آشنا شد آشناتر

دعای بی اثر حاجت رواتر

اثرها دیده ام از دوستداری

دلش از بیوفایی بیوفاتر

۲ بیت
اسیر شهرستانی