گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۲

 

دلت خندان‌تر از گل چشم گریانم چه می‌پرسی

گرفتارم چه می‌گویی پریشانم چه می‌پرسی

نفس در سینه می‌رقصد به یاد شمع‌رخساری

صف پروانه و جوش چراغانم چه می‌پرسی

سپند حیرتم در سینه سامان شرر دارم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۳

 

نازکی سیر بناگوشی کسی

تازگی سیر برو دوش کسی

خرمن نازک تنی بالیده تر

گل نمی گنجد در آغوش کسی

کشتی شمشاد و سرو افتادگی

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۴

 

ساقی سحر است شبچراغی

تعمیر خرابه دماغی

یادش چقدر بها دارد

هر ناله ما کلید باغی

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۵

 

در سر هر مویم از جوش خیالت غلغلی

هر نفس در سینه تنگم به یادت بلبلی

تاب آن زلف پریشان از کجا آورده ام

عمرها بر خویش می سنجم ز تاب سنبلی

گردش ساغر هلاک گلرخی یا نو خطی

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۵۹
۶۰
۶۱
sunny dark_mode