سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳
او معنی معنی است که را آن معنی
تا فهم کند معنی آن زان معنی
خواهی که رسی به معنی آن معنی
خود را برسان به صاحب آن معنی
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴
تا کش و فش و عمامه را ته نکنی
سیر فلک و ستاره و مه نکنی
با شیردلان کجا توانی پنجه
تا با سگ خود شکار روبه نکنی
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵
با آیینه دمی شدم روی به روی
گفتا همه عیب من به من موی به موی
گفتم که چرا عیب کسان می گویی
گفتا که نه عیب است که گویم بر روی
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶
دارم دم سرد، چشم خون پالایی
اندر غمت ای سرو قد رعنایی
بسیار نشستیم و [فکندیم] نظر
برخیز نما چشم مرا بالایی
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱
چه نسبت است به مصر وجود بقعهٔ تن را
که این ز جملهٔ ویرانه های آن شهر است
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲
به اهل راز چه نسبت رقیب بدگو را
لب پیاله کجا و زبان شانه کجا
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۵
ناز و کرشمه زینت و زیب ستمگر است
ورنه ز دلبری است که [دلبر] دلاور است
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶
با خلق مجازی ز حقیقت خبری نیست
ز آن روی در ایشان ز محبت اثری نیست
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷
چرا آن گوشهٔ ابرو ز من چون بخت میگردد
کمان بیچله چون بسیار ماند سخت میگردد
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸
از جوهر خود جا به کمر خنجر او کرد
معراج کلاه است که جا بر سر او کرد
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹
جهان به گوشهٔ تاریک و تنگ می ماند
که هر طرف بروی پیش روی دیوار است
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۰
صف به صف مژگان خونریزش به جنگ آماده اند
با وجود مردمی رحمی به مردم نیستش
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۱
راه می پویم شاید منزلی پیدا شود
کعبه می جوییم تا صاحبدلی پیدا شود
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۲
عقل را نور نماند چو شود موی سفید
شمع تاریک بماند چو شود وقت سحر
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۳
به نقش و خال و خط دهر دل مده زنهار
نه عاقلی است که گیری به دست خود دم مار
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۶
هر نفس در دیده من طرح قیامت میکشم
انتظار جلوهٔ آن سرو قامت میکشم