گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

دل عدوی تو در آتشی چو شمع آمد

که جان نبرد از آن سوختن بصد اصرار

ولیکنش بتر از این هلاک میخواهم

بزاریی که نیارد حدیث استغفار

لییم خصم تو از مدبری دم کشتن

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

تویی که ما بثنای تو عاجزیم آری

که دید چون تو خداوندی از صغار و کبار

اگر بمدح نه شایسته ایم جز ما نیست

سزای مدح که ما بنده ایم و خدمتکار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

وجود کس نبود همچو خلق و مردمیت

که این نگفت به تلخی و آن نکرد آزار

دگر چو همتت اندر جهان ندیده کسی

نکرده در همه عمر التماسی از اغیار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

سواد کلک تو هندوستانش در دستست

چنین که ریزد از اینگونه قطره ها بقطار

ترا ز لطف خداوندی آمد این حشمت

که برده است از آن بحر درفشان ذخار

قیاس خلق چه نامد ید ترا چشمه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

درون دشمن جاهت که بر قرار مباد

نیافت هیچ دل از سوز حسرتش جز نار

رفیق خصم تو نبود بجز دل بریان

بهر چه دیده گریان او کند تیمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

تو خضر راهروانی بدانش و تحقیق

تو شیلی و تو جنید از دلایل اطوار

شک و یقین نبرد راه در کمالاتت

که در مقام عنایت نمودی استقرار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یقین ربوده کلک تو صورت ما نیست

که سوزد از حسدش چون خطت کند اظهار

از آنکه زلف تو خال و خطیست رنگینش

بسوخت صد دل سنگین و نسخ کرد اغیار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

جهان کیش برکت گرد مملکت گردد

بسعی اگر حرکت ناید از تو چون پرگار

ولایت از حرکات قلم کنی معمور

از آن زحق برکت میرسد به استکثار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

در آنچه نیست بنفشه چو خط مکتوبت

چه شک که نیست چو مهر پیمبری طومار

تو فارغی و نظر چهره سوسنیش سفید

از آن بشارت و امید کاورد اخبار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

دل کریم توام در دل افکند این ظن

که بارد از کرمت بر سرم در شهوار

شود امید مرا هم دل تو حاجت بخش

که پاشیم گهر القصه بر سر و دینار

مبین درین که رهی بر ستوده خود راز انک

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

نه من که طی نکند کس محیط خط ثبات

که بر سپهر کشد کلک تو همی ادوار

دلیل ثابته و رهنمای سایره است

دلت که دایره چرخ ازو بود دوار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یقین ز قدر فلک شد که بنده درگاه

تر از بهر سرافرازی است لیل و نهار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

اگر خط تو دیده به سر من نهاده ام چه عجب

زمانه بر خط تو سر نهد باستفخار

دو دیده روشن از آن بر در تو ساید چرخ

که کرده سجده ظاهر ترا اولوالابصار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۸ - دایره مرکب مدور

 

خمیر مایه گرفته آفتاب از کرمت

که میبرد همه خشک و تر از وی این اذخار

لوای فتح تو شد چون سحاب در خدمات

که می برد برکاتش شمال در اقطار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۸ - دایره مرکب مدور

 

قرار جوست صبا سوی توسن تو زجرم

بوادی این به غبار افکن آن نشان در غار

تو رای نشو و نمایی زدی بخاری، از آن

شدست چون گل خندان عبیر پاشان خار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۸ - دایره مرکب مدور

 

ادب نما نبود چون سگ تو خود را خواند

که هست او ملک و ما کم از سگ بازار

اگر چه از ره نسبت نه ایم همچو سگت

غبار راه وییم و غلام و خدمتکار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۸ - دایره مرکب مدور

 

بهم عنایتت از جود و خلق و لطف که هست

که او نکرده کم از منعم و گدا ایثار

دگر چو تو فلک اندر جهان ندیده یکی

و گر هم آمده ننموده این هنر بسیار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۸ - دایره مرکب مدور

 

یقین که دست تو چون ابر گوهر افشانست

نه ابر میدهد آبی چو صد در شهوار

از آن نگفته ام آگه شدیم از تو چو گنج

که نیست گنج شما را کران بهیچ کنار

رهین آن کرمم من که چون خوشان باشید

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۸ - دایره مرکب مدور

 

بود سگان تو در حمله جمله چون شیران

کشند همچو سگ ا یشان گه وغا کفار

همین که شیرسگت حمله چون پلنگان کرد

لبان بقهر هژبران گشاد و گشت هزار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۸ - دایره مرکب مدور

 

یقین ما که بجولان تو چونکه در تازی

بکان رسد گهر از خوی چکانی دینار

دود چو گرم سمند تو سوی میدانها

شوند غرقه بگوهر همه یمین و یسار

اهلی شیرازی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۱
sunny dark_mode