گنجور

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

در عشق چو نار کَفته شد رخسارم

از بس که برو سرشک خونین بارم

هرگه که سرشک دیده زو بردارم

چون پرده ز ناردانه بیرون آرم

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

تا باز ترا به دیده ام زارترم

دیدار ترا ز جان خریدارترم

تو خفته چو ظالمان خوش و من همه شب

از دیده ظلم دیده بیدارترم

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

این پند نگاه دار هموار ای تن

برگرد کسی که خصم تو هست متن

عضوی ز تو گر یار شود با دشمن

دشمن دو شمر تیغ دو کش زخم دوزن

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

برخاسته ام دوش به دبابی من

بر توده سیم کرده قلابی من

در بادیه رفته ز بی آبی من

کانجا همه عاج بود و اعرابی من

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

از گرمی خورشید رخ روشن او

رنجورتر است از دل عاشق تن او

یک روز که فرصت بود از دامن او

چون سایه درون شوم به پیراهن او

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای جود و جمال ملک رام آمده ای

گیرنده دست خاص و عام آمده ای

با هر که ربوده در کلام آمده ای

چون جامه او بر او تمام آمده ای

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

ای بنده دولت تو هر آزادی

شاگرد کفایت تو هر استادی

گر بسته چرخ جز تو کس بگشادی

امید مرا نزد تو نفرستادی

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

ای دل مخور اندیشه فردا بیشی

نزدیک مشو به غم ز دوراندیشی

با عقل مگیر تا توانی خویشی

کز لهو ترا عقل دهد درویشی

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵

 

ای خدمت تو بر رهی آمال رهی

هم جان رهی تراست هم مال رهی

گر نیک شوی نیک شود حال رهی

گر بد گردی بد شود احوال رهی

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

روی چون حاصل نکوکاران

زلف چون نامه گنهکاران

غمزه مانند آرزوی مضر

در کمینگاه طبع بیماران

خیره اندر کرشمه چشمش

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

بیامدی صنما بر دو پای بنشستی

دلم ز دست برون کردی و بِدَر جستی

نه مست بودی و پنداشتم که چون مستان

همی به حیله‌ شناسی بلندی از پستی

سه روز شد پس از آن تا ز درد فرقت تو

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

چه دلبری چه عیاری چه صورتی چه نگاری

به گاه خلوت جفتی به گاه عشرت یاری

به غمزه عقل گدازی به چنگ چنگ نوازی

به وعده روبه بازی به عشق شیر شکاری

چو بوی خواهم رنگی چو صلح جویم جنگی

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » هجویات » شمارهٔ ۱

 

گوئی که گر بخواهم یک دانه شعر سازم

کز شاخهای نظمش نقش ترنج روید

هیهات گر بخواهی کز گه ترنج سازی

در دل شکن که آن را جز تو کسی نبوید

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » هجویات » شمارهٔ ۲

 

مرا گوئی که تو خصم حقیری

تو هم مرد دبیری نه امیری

مسلمان وار پندت داد خواهم

تو خود پند مسلمان کی پذیری

فراوانت پلنگانند خصمان

[...]

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۱

 

ای دوش فلک را علمت گشته ردا

در گوش فلک ز جود و عدل تو ندا

بادات فدا هر که به گیتی چو منست

تا خلق جهانت همه باشند فدا

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۲

 

تا یک نفس از حیات باقیست مرا

در سر هوس شراب و ساقیست مرا

کاری که من اختیار کردم این بود

باقی همه کار اتفاقیست مرا

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۳

 

از روز نخست کاین دلم رای تو جست

دیده‌ست جفای سخت و پیمانی سست

بودم ز تو دلشکسته از روز نخست

ناید ز دل شکسته پیمان درست

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۴

 

شاهی که جهان را به وجودش ناز است

بر خیل قضا خنجر او طناز است

با رایت او فتح و ظفر دمساز است

عزالدین ابوالعصب خباز است

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۵

 

شاهی که ملوک را ز عدلش بیم است

هفت اندامش صلاح هفت اقلیم است

از ده یک ملک او فلک دو نیم است

سلطان مظفر ملک ابراهیم است

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۶

 

تا جان مرا باده مهرت سوده است

جان و دلم از رنج غمان آسوده است

گر باده به گوهر اصل شادی بوده است

پس چون که ز باده تو رنج افزوده است

ابوالفرج رونی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode