ای همه آن تو، حاجت زین و آن تا کی خوهیم
بی کسان را کس تویی از ناکسان تا کی خوهیم
از امیران جود جوییم از عوانان مردمی
ما ز گربه موش و از سگ استخوان تا کی خوهیم
مرده حرصند ایشان، مردمی آب بقاست
ما دم آب بقا از مردگان تا کی خوهیم
با چنین ضعف یقین بر تو توکل چون کنیم
قوت حبل المتین از ریسمان تا کی خوهیم
آدمی آنست کو سگ را چو مردم نان دهد
ما بگوهر آدمی نان از سگان تا کی خوهیم
دیگران روزی ز حق دارند و از وی می خوهند
آنچه ما را درخورست از دیگران تا کی خوهیم
پادشاهان از در سلطان ما دارند ملک
ما چو مسکین در بدر از خلق نان تا کی خوهیم
مردمی از مردم آخرزمان جستن خطاست
قوت بازوی مردان از زنان تا کی خوهیم
از تن اهل کرم این گرد نان سر می برند
گِردران مردمی زین گردنان تا کی خوهیم
این نفسسردان دل درویش چون یخ بشکنند
ما فقاع جود ازین افسردگان تا کی خوهیم
ملک ابلیس است این ویرانهٔ پر دیو و دد
ما دراو انس دل و آرام جان تا کی خوهیم
اهل این دور آدمی را چون شیاطین ره زنند
ما نشان راه تو از ره زنان تا کی خوهیم
سیف فرغانی ز جور ظالمان سگ صفت
شد جهان پر رنج از راحت نشان تا کی خوهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.