سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳
... کاشکی زر دارمی تا کار چون زر دارمی
در خرابات قلندر گر ترا ماواستی
من نشیمن در خرابات قلندر دارمی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶
... گر همه دعوی کنی در عاشقی و مفلسی
چون سنایی دم درین عالم قلندروار زن
سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در مدح مکینالدین
... عقل را یکسو نه و مر یار خود را یار باش
چند گویی از قلندر وز طریق و رسم او
یا حدیث او فرونه یا قلندروار باش
یا بسان بلبل و قمری همه گفتار شو ...
سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح عمادالدین سیفالحق ابوالمفاخر محمدبن منصور
... یک تنند ای بی خرد نز روی نفس از روی ذات
ای سنایی دم درین عالم قلندروار زن
خاک در چشم هوسناکان دعوی دار زن ...
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹
هر کو به جهان راه قلندر گیرد
باید که دل از کون و مکان برگیرد
در راه قلندری مهیا باید
آلودگی جهان نه در برگیرد
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱
این اسب قلندری نه هر کس تازد
وین مهره نیستی نه هر کس بازد ...
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸
در راه قلندری زیان سود تو شد
زهد و ورع و سجاده مردود تو شد ...
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰
تا عشق قد تو همچو چنبر نکند
در راه قلندری ترا سر نکند
این عشق درست از آن کس آید به جهان ...
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۱
ای یار قلندر خراباتی من
با من تو به بند دامن اندر دامن
من نیز قلندرانه در دادم تن
هر دو به خرابات گرفتیم وطن
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱۴
جز راه قلندر و خرابات مپوی
جز باده و جز سماع و جز یار مجوی ...
عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲ - قلندرخانه عشق
... ما در آن کوچه خدا داناست کمتر می رویم
ما ز دنیا کو قلندرخانه عشق خداست
سوی عقبی عاشق و مست و قلندر می رویم
شیخ ما عشق است ما پی در پی او تا ابد ...
وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - نیز در ستایش ملک اتسز گوید
... بوده من صاحب زهاد و کنون در عشقت
پیشوای همه اوباش قلندر گشته
لب تو آب حیاتست و مرا در طلبش ...
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - ای سنائی دم در این عالم قلندروار زن
... این جواب آن کجا گوید سنایی غزنوی
ای سنایی دم درین عالم قلندروار زن
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثالث - آدمیان بر سه گونه فطرت آفریده شدهاند
... ومنهم مقتصد کافر را مقتصد میخواند دریغا که چه فهم خواهی کردن کفر میانه مرتبت عبودیت است و اوسط طریق حالتست و آخر هدایت جز نصفی نیست باضافت با ضلالت و ضلالت همچنین نسبت دارد با هدایت یضل من یشاء ویهدی من یشاء شیخ ما یک روز نماز میکرد و بوقت نیت گفت کافر شدم و زنار بر خود بستم الله اکبر چون از نماز فارغ شد گفت ای محمد تو هنوز بمیانۀ عبودیت نرسیدهای و بپردۀ آن نور سیاه که پرده دار فبعزتک لأغوینهم أجمعین ترا راه ندادهاند باش تا دهندت
بی دیده ره قلندری نتوان رفت
دزدیده بکوی مدبری نتوان رفت ...
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر
... بر کنگرۀ عرش چه خورشید چه ماه
رخسار قلندری چه روشن چه سیاه
هرکس در این معنی راه نبرد ابلیس داعی است در راه ولیکن دعوت می کند ازو و مصطفی دعوت می کند بدو ابلیس را به دربانی حضرت عزت فرو داشتند و گفتند تو عاشق مایی غیرت بر درگاه ما و بیگانگان از حضرت ما بازدار و این ندا می کن ...
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵
... گر به ایمان خویشت ایمانست
ای پسر مذهب قلندر گیر
که درو دین و کفر یکسانست ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۷
بهشت را چه کنی عرضه بر قلندریان
بهشت چیست نشانی ز بود انسانست ...
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السابعة - فی التفضیل
... ارتاع کالظبی من فهد و سرحان
پس گفتم پیش از آنکه این صباح از میان شام برآید و این مصباح از حجاب غمام روی نماید دستی بر هم زنم و لختی بر بساط قلندری قدم با ماه رویی در تنم و با شکسته مویی درشکنم
عقل متأنی را عقال برنهم و نفس حریص را شکال برگیرم چون این عزیمت درست کردم گفتم اول باری تعیین یاری شرطست که حکمای خبیث و علمای این حدیث را درین شیوه مختلف و در این صنعت نامؤتلف اختلاف بسیار است و گفتگوی بیشمار ...