گنجور

 
۲۱

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۸

 

... بر آن برنهادند یکسر که گیو

به زابل شود نزد سالار نیو

به رستم رساند از این آگهی ...

فردوسی
 
۲۲

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۹

 

... مگر با سواران بسیارهوش

ز زابل برانی برآری خروش

بر اینسان که گژدهم زو یاد کرد ...

... بباید که نزدیک رستم شوی

به زابل نمانی و گر نغنوی

اگر شب رسی روز را بازگرد ...

... برفت و نجست ایچ آرام و خواب

چو نزدیکی زابلستان رسید

خروش طلایه به دستان رسید ...

... شده دور ازو خورد و آرام و خواب

به زابلستان گر درنگ آوریم

ز می باز پیگار و جنگ آوریم ...

... دم اندر دم نای رویین کنند

سواران زابل شنیدند نای

برفتند با ترگ و جوشن ز جای

فردوسی
 
۲۳

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳

 

... که شاید بدن کان گو شیرگیر

کنون رفته باشد به زابلستان

که هنگام بزمست در گلستان ...

فردوسی
 
۲۴

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶

 

... مسازید جستن سوی رزم راه

یکایک سوی زابلستان شوید

از ایدر به نزدیک دستان شوید ...

فردوسی
 
۲۵

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۱

 

... سپه راند رستم هم اندر زمان

پس آنگه سوی زابلستان کشید

چو آگاهی از وی به دستان رسید ...

فردوسی
 
۲۶

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۳

 

... جهانجوی گرد پسندیده را

تهمتن ببردش به زابلستان

نشستن گهش ساخت در گلستان ...

فردوسی
 
۲۷

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۵

 

... سیاوش ابا لشکر جنگ جوی

سپه را سوی زابلستان کشید

ابا پیلتن سوی دستان کشید ...

... سپاهی برفتند با پهلوان

ز زابل هم از کابل و هندوان

ز هر سو که بد نامور لشکری ...

فردوسی
 
۲۸

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

... ببارید و ز اندیشه آمد به خشم

که یاد آمدش بوم زابلستان

بیاراسته تا به کابلستان ...

فردوسی
 
۲۹

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴

 

... تهمتن چو بشنید زو رفت هوش

ز زابل به زاری برآمد خروش

به چنگال رخساره بشخود زال ...

... به پیش اندرون اختر کاویان

گزین کرد پس رستم زابلی

ز گردان شمشیرزن کابلی ...

فردوسی
 
۳۰

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵

 

... هجیر و گرانمایگان یکسره

به قلب اندرون رستم زابلی

زره دار با خنجر کابلی ...

فردوسی
 
۳۱

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۶

 

... به ایران کشیدند و بربست رخت

ز توران سوی زابلستان کشید

به نزدیک فرخنده دستان کشید ...

فردوسی
 
۳۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۵ - سخن دقیقی

 

... به زندان و بندش فرستاد خوار

خود از بلخ زی زابلستان کشید

بیابان گذارید و سیحون بدید ...

فردوسی
 
۳۳

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۵

 

... ز بهمن شنیدم که از گلستان

همی رفت خواهی به زابلستان

ببندی همی رستم زال را ...

فردوسی
 
۳۴

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۲

 

... نپیچم روان آشکار و نهان

به زابل نفرمود ما را درنگ

نه با نامداران این بوم جنگ ...

... نه شرم آیدم از تاجور روی شاه

چو تو بازگردی به زابلستان

به هنگام بشکوفه گلستان ...

فردوسی
 
۳۵

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۹

 

... شکسته شود نام دستان سام

ز زابل نگیرد کسی نیز نام

ولیکن همی خوب گفتار من ...

فردوسی
 
۳۶

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۰

 

... چرا تیز گشتی به پرده سرای

سزد گر برین بوم زابلستان

نهد دانشی نام غلغلستان ...

فردوسی
 
۳۷

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۲

 

... اگر تند یابمش هم زان نشان

نخواهم ز زابلستان سرکشان

به تنها تن خویش جویم نبرد ...

... برین گونه سختی برآویختن

بگو تا سوار آورم زابلی

که باشند با خنجر کابلی ...

... همانا بدیدی به تنگی نشیب

چه باید مرا جنگ زابلستان

وگر جنگ ایران و کابلستان ...

فردوسی
 
۳۸

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۵

 

... به جایی شوم کو نیاید نشان

به زابلستان گر کند سرفشان

سرانجام ازان کار سیر آید او ...

فردوسی
 
۳۹

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۷

 

... همه پاک پیش تو گرد آورم

ز زابلستان نیز مرد آورم

که تا مر ترا نیز فرمان کنند ...

فردوسی
 
۴۰

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۹

 

... همه هرچ گویم ترا یادگیر

به زابلستان در ورا شاد دار

سخنهای بدگوی را یاد دار ...

... دو پهلو برآشفته از خشم بد

نخستین ازان بد به زابل رسد

چو شد کشته شاهی چو اسفندیار

ببینند ازین پس بد روزگار

ز بهمن رسد بد به زابلستان

بپیچند پیران کابلستان ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode