گنجور

 
۵۲۱

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۹

 

... باده سرخ از صراحی منقش می زند

حافظ عاشق به رغم زاهد دنیاپرست

باده نوشین به روی یار مهوش می زند

حافظ
 
۵۲۲

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۰

 

... خرقه در میکده ها در گرو باده نهشت

حافظا لطف حق ار با تو عنایت دارد

باش فارغ ز غم دوزخ و ایمن ز بهشت

حافظ
 
۵۲۳

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۱

 

... ای بسا چشمه خونین که دل از دیده گشاد

حافظ دلشده مستغرق یادت شب و روز

تو از این بنده دل رفته به کلی آزاد

حافظ
 
۵۲۴

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۳

 

... تا به کلی شوم خراب بیار

یک دو رطل گران به حافظ ده

گرگناه است و گر ثواب بیار

حافظ
 
۵۲۵

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۴

 

... مگر که زاد مرا مادر از برای فراق

به داغ عشق تو حافظ چو بلبل سحری

زند به روز و شبان خون فشان نوای فراق

حافظ
 
۵۲۶

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۵

 

... در این درد و عنا چون بی نوایی

بیا حافظ به جان این پند بشنو

که گر از پا درافتی با سر آیی

حافظ
 
۵۲۷

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۶

 

... نهاد کشور دل باز رو به معموری

به هر کسی نتوان گفت درد او حافظ

بدان بگو که کشیده ست محنت دوری

حافظ
 
۵۲۸

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۷

 

... در دست چه اختیار داری

روزی برسی به وصل حافظ

گر طاقت انتظار داری

حافظ
 
۵۲۹

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۸

 

... چو بر طرف چمن باد بهاری

بیا حافظ به پند تلخ کن نوش

چرا عمری به غفلت می گذاری

حافظ
 
۵۳۰

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۹

 

... جمشید در حریم تو چون بندگان بپای

حافظ مقیم درگه او باش و عیش کن

کاندر بهشت بهتر از این گوشه نیست جای

حافظ
 
۵۳۱

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۰

 

... جزاک الله فى الدارین خیرا

چو بی خود گشت حافظ کى شمارد

به یک جو ملکت کاووس کى را

حافظ
 
۵۳۲

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۱

 

... تا به کى با تلخى هجر تو سازد اى صنم

روى بنما تا ببیند حافظ ما روت را

حافظ
 
۵۳۳

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۲

 

... پنجروز ایام عشرت را غنیمت دان دلا

حافظا گر پایبوس شاه دستت مى دهد

یافتى در هر دو عالم رتبت عز و علا

حافظ
 
۵۳۴

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۳

 

... که مرا نیست به غیر از تو به کس پروایی

رحم کن بر دل مجروح خراب حافظ

زآن که هست از پی امروز یقین فردایی

حافظ
 
۵۳۵

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۴

 

... گر می کشی به زورم ور می کشی به زاری

آخر ترحمی کن بر حال زار حافظ

تا چند ناامیدی تا چند خاکساری

حافظ
 
۵۳۶

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۵

 

... وز شرم گرفته عارضش خوی

حافظ ز غم تو چند نالد

آخر من دلشکسته تا کی ...

حافظ
 
۵۳۷

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۶

 

... مبرید دل ز دستم که دل دگر ندارم

دل حافظ ار بجویی غم دل ز تندخویی

چو بگویمت  بگویی سر دردسر ندارم

حافظ
 
۵۳۸

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۷

 

... قامت دلجوی توست سرو گلستان من

حافظ خوشخوان من نقد کمال غیاث

نقد کمال غیاث حافظ خوشخوان من

حافظ
 
۵۳۹

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۸

 

... مطرب چو پرده سازد شاید اگر بخواهند

از طرز شعر حافظ در بزم شاهزاده

حافظ
 
۵۴۰

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۰

 

... گر بالش زر نیست بسازیم به خشتی

ترسا بچه ای دوش همی گفت که حافظ

حیف است که هر دم کند آهنگ کنشتی

حافظ
 
 
۱
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
sunny dark_mode