گنجور

 
۴۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۷ - ۲۷ - النوبة الثالثة

 

... میگوید آن صفوت و این مروت در نهاد بشریت و بحر ظلمت از نشانهای توانایی و دانایی و نیک خدایی الله است و الیه الاشارة بقوله تعالی یخرجهم من الظلمات إلی النور پس نه عجب اگر شیر صافی از میان خون بیرون آرد عجب آنست که این دریتیم در آن بحر ظلمت بدارد و جوهر معرفت در صدف انسانیت نگه دارد

حکایت کنند که ذو النون مصری مردی را دید که ظاهری شوریده داشت گفت دلم او را میخواست و بولایت وی گواهی میداد اما نفس من او را می نخواست و می نپذیرفت ساعتی درین اندیشه بودم میان خواست دل و رد نفس آخر آن جوانمرد بمن نگرست یا ذو النون الدر وراء الصدف گفت صدف انسانیت را چه بینی آن در بین که در درون صدف است آری چنین است و لکن میدان که نه در هر صدفی درو گوهر بود چنانک نه در هر شاخی میوه و ثمر بود نه در هر چاهی یوسف دلبر بود نه بر هر کوهی موسی انور بود نه در هر غاری احمد پیغامبر بود نه در هر دلی یاد دوست مهربان بود نه در هر جانی مهر جانان بود دلی که درو یاد الله بود در کنف رعایت و در خدد حمایت معصوم بود جانی که درو مهر جانان بود در بحر عیان غرقه نور بود اینست که آن عزیز روزگار گفت قلوب المشتاقین منورة بنور الله و اذا تحرک اشتیاقهم اضاء النور ما بین السماء و الارض فیعرضهم الله علی الملایکة فیقول هؤلاء المشتاقون الی اشهدکم انی الیهم اشوق و قیل من اشتاق الی الله اشتاق الیه کل شی ء قال بعض المشایخ انا ادخل السوق و الاشیاء تشتاق الی و انا عن جمیعها حر و اعجب من هذا ما حکی عن محمد بن المبارک الصوری قال کنت مع ابراهیم بن ادهم فی طریق بیت المقدس فنزلنا وقت القیلولة تحت شجرة رمانة فصلینا رکعات فسمعت صوتا من اصل الرمانة یا ابا اسحاق اکرمنا بان تأکل منا شییا فطأطأ ابراهیم رأسه فقال ثلث مرات ثم قال یا محمد کن شفیعا الیه لیتناول منا شییا فقلت یا ابا اسحاق لقد سمعت فقام و اخذ رمانتین فاکل واحدة و ناولنی الأخری فاکلتها و هی حامضة و کانت شجرة قصیرة فلما رجعنا مررنا بها فاذا هی شجرة عالیة و رمانها حلو و هی تثمر فی کل عام مرتین و سموها رمان العابدین و یأوی الی ظله العابدون

میبدی
 
۴۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۲۲ - ۳۸ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی کان الناس أمة واحدة الآیة ای علی ملة واحدة خلافست میان علما که این ملت کفر است با ملة اسلام قومی گفتند ملت کفر است میگوید مردمان همه بر ملت کفر بودند یعنی در سه روزگار در آن زمان که نوح علیه السلام پیغام آورد بخلق و در آن زمان که ابراهیم ع پیغام آورد و در آن زمان که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم پیغام آورد مردمان همه درین سه وقت یک گروه بودند بر یک کیش در هر کنجی صنمی در هر سینه از کفر و شرک رقمی در هر میان زناری در هر خانه بیت الناری هر چند در انواع کفر مختلف بودند اما در جنس یکی بودند فالکفر کله ملة واحدة اما بقول ایشان که گفتند ملت اسلام است معنی آنست که مردمان همه بر ملت اسلام بودند یعنی از عهد آدم تا مبعث نوح و میان ایشان ده قرن بودند همه بر ملت اسلام و دین حق و کیش پاک پس در روزگار نوح مختلف شدند و روزگار عمر نوح بقول عکرمة هزار و هفصد سال بود از آن جمله هزار کم پنجاه سال مدت بلاغ و دعوت بود

روی فی الخبر انه کانوا یضربونه کل یوم عشر مرات حتی یغشی علیه ...

... گفت شهد الله أنه لا إله إلا هو الایة و من یبتغ غیر الإسلام دینا الآیة و الیوم أکملت لکم دینکم الی قوله الإسلام دینا الآیة و ما محمد إلا رسول و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد الآیة هو الذی أرسل رسوله بالهدی الآیة ما کان محمد أبا أحد من رجالکم بغیا بینهم و آن اختلاف ایشان و کتمان ایشان جز حسد را نبود که در توریت دانسته بودند که نبوت محمد حق است و راست چون او را از عرب یافتند حسد آمد ایشان را و بحسد در کار وی مختلف شدند پس هر کس که الله تعالی بفضل خود او را هدایت داد و در علم وی از مؤمنان بود حقیقت این اختلاف بشناخت و بتوفیق و ارادت حق بدین حق راه یافت و بر سنن صواب راه برد

اینست که رب العالمین گفت فهدی الله الذین آمنوا الی آخر الآیة ابن زید در تفسیر این آیت گفت اختلفوا فی الصلاة فمنهم من یصلی الی المشرق و منهم من یصلی الی المغرب و منهم من یصلی الی بیت المقدس فهدانا الله للکعبة و اختلفوا فی الصیام فمنهم من یصوم بعض یوم و منهم من یصوم باللیل فهدانا الله فیه الی الحق و هو شهر رمضان و اختلفوا فی الجمعة فاخذت الیهود السبت و النصاری الاحد فهدانا الله للجمعة و اختلفوا فی ابراهیم فقالت الیهود کان یهودیا و قالت النصاری کان نصرانیا فهدانا الله فیه الی الحق بإذنه الاذن الامر و العلم و الارادة جمیعا

و الله یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم أم حسبتم أن تدخلوا الجنة الآیة قال عطاء لما دخل رسول الله و اصحابه المدینة اشتد الضر علیهم لانهم خرجوا بالامال و ترکوا اموالهم و دیارهم فی ایدی المشرکین فانزل الله تطبیبا لقلوبهم أم حسبتم أن تدخلوا الجنة المیم صلة معناه أ ظننتم یا معشر المؤمنین ان تدخلوا الجنة من غیر بلاء و لا مکروه میگوید شما که مؤمنانید می پندارید که بی رنجی و بلایی که بشما رسد در بهشت شدید جای دیگر گفت أ یطمع کل امری منهم أن یدخل جنة نعیم کلا هر کس پندارد و طمع دارد که در بهشت شود رنج نابرده و بار بلانا کشیده کلا نه چنانست که می پندارند و طمع دارند همانست که در خبر می آید ...

میبدی
 
۴۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴۹ - ۴۶ - النوبة الثانیة

 

... اینست که رب العالمین گفت و قال لهم نبیهم إن آیة ملکه أن یأتیکم التابوت پیغامبر ایشان اشماویل گفت نشان آنک ملک طالوت حق است آنست که آن تابوت سکون و آرام دل شما بآنست و امن شما در آن بسته بشما باز اید اینست که قتاده و کلبی گفتند در معنی سکینه که سکینه بادیست که صورت دارد سر وی چون سر گربه و دو پردازد بنو اسراییل هر گه که غزا کردندی آن تابوت در پیش صف خویش بنهادندید چون وقت نصرت بودی سکینه از آن تابوت بانگ زدی بر دشمن دشمنان از آن بانک فزع گرفتندید و بهزیمت شدندید و گفته اند که در آن تابوت جامه و کلاه و عصاء موسی بود و جامه و عصاء هارون و پاره از من که در تیه بریشان می بارید و رضراض الواح توریة که موسی شکسته بود آن گه که الواح بر زمین زد و طشت که دلهای پیغامبران در آن شسته اند و اکنون میگویند آن تابوت در دریای طبریه پنهانست قال ابن عباس ان التابوت و عصاء موسی فی بحیرة الطبریه و انهما یخرجان قبل یوم القیمة

فلما فصل طالوت بالجنود الآیة چون بیرون شد طالوت از شهر بیت المقدس و سپاه وی هشتاد هزار مرد جوان جنگی فارغ که هیچ شغل و هیچکس بهیچ حق دامن ایشان ناگرفته همه جنگ را ساخته و کار آن پرداخته بیرون آمدند بروز گرما و میان ایشان و میان دشمن آب نایافت مگر در آن یک نهر اردن و فلسطین

قال إن الله مبتلیکم بنهر طالوت گفت الله شما را بخواهد آزمود بآن جوی یعنی تا وا شما نماید که از شما که مطیع تر و الله خود بآن داناتر ...

... و روی عن قتاده فی هذه الآیة قال یبتلی الله المؤمن بالکافر و یعافی الکافر بالمؤمن

و عن ابن عمر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان الله لیدفع بالمسلم الصالح عن مایة اهل بیت من جیرانه البلاء

ثم قرأ ابن عمر و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض و لکن الله ذو فضل علی العالمین ای فی الدفع عنهم ...

میبدی
 
۴۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۵۳ - ۴۷ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض الآیة پیغامبران همه نواختگان اند خاصه مرسلان که برگزیدگان و مهینان اند لکن نه چون پیغامبر ما محمد عربی و مصطفی هاشمی که سید ایشانست و سید سران و سرورانست کل کمال و جمله جمال است قبله اقبال و مایه افضال است خرد را جان و جان را دانش دل را امید و سر را آرایش نه قوت او چون قرت دیگر پیغامبران نه مرکب او چون مرکب ایشان اگر آنچه قوت خاص وی بود و از حضرت عندیت بادرار مرجان وی را روان بود و از آن این خبر باز داد که اظل عند ربی یطعمنی و یسقینی اگر یک ذره از آن آدم صفی بچشیدی یا نصیب موسی کلیم و عیسی نجی آمدی زهر راه ایشان گشتی و بارگاه ایشان هرگز طاقت کشش آن نداشتی ازینجا همی گفت لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل و چنانک قوت وی دیگر بود مرکب وی دیگر بود که شش هزار سال انبیا را پیشی داد گفت چندانک طاقت دارید مرکبها بدوانید و بمقدمه لشکر و طلیعه بیرون روید که چون ما پای در مرکب آوریم بیک میدان از همه درگذریم نحن الآخرون السابقون انبیا را که از پیش فرستادند همه از بهر تمهید قواعد کار وی فرستادند آدم را گفتند رو شراب انس در جام قدس نوش کن بسرای سعادت نظری کن بسرای شقاوت گذری کن ببستان فضل در نگر از زندان عدل بر اندیش از آنجا باز آی فرزندان را خبر ده که ایشان امت آن کس اند که فرزند نجیب او خواهد بود بعد از آن ادریس را گفتند رو برین معراج روحانی برین گلشن بلند بر شو نیک تأمل کن دور هر فلکی را سیر هر اختری را نیک بنگر بسان مرد منجم تا روزگار سعادت کی خواهد بود که سرا پرده شرع مطهر محمد مرسل بزنند و اطناب آن از قاف تا قاف بکشند بعد از آن ابراهیم خلیل را امر آمد که رو بسان کد خدای باش در زمین حجاز خطه حرم را نشان بر کش در زمین شام نزل او بساز که هر کجا مهتر چنو بود کد خدا کم از خلیل نشاید و بعد از آن موسی را امر آمد که ای موسی رو بسان اسپاه سالاری عصا بر سفت نه و با آن مرد طاغی که أنا ربکم الأعلی میگوید جنگ کن او را بدریا در آر بآب بکش تا چون درویشان امت محمد مرسل درآیند و سر بر سجده نهند و بنده وار سبحان ربی الاعلی گویند ظلمت نفس آن مرد طاغی خلوت سلوت ایشان را رحمتی نیارد بعد از آن خطاب آمد که ای عیسی تو در آی و مبشرا برسول مبشر باش بگوی که بر اثر من سید ولد آدم می آید ای عیسی در آسمان چهارم می باش تا آخر عهد که دشمن دولت او بیرون آید از مرکز چهارم قدم بر صخره بیت المقدس نه و آن دشمن را هلاک کن آدم در مقدمه بسان مژده دهنده بود ادریس بسان منجم ابرهیم بسان کد خدا موسی بسان اسپاه سالار عیسی بسان حاجب و مبشر همه عالم از بهر او آراسته و همه در کار او برخاسته شرعها را شرع او نسخ کرده و عقدها را عقد او فسخ کرده کار کار او شرع شرع او حرم حرم او عزت عزت او اگر نه جمال و عز او بودی نه همانا که پرگار قدرت در دایره وجود بگشتی یا آدم و آدمیان را نام و نشان بودی لولاک لما خلقت الکونین

گر نه سبب تو بودی ای در خوشاب ...

میبدی
 
۴۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۵۸ - ۴۹ - النوبة الثانیة

 

... میگوید از گفت ما بر ما واجب است و سزا که یاری دهیم مؤمنانرا چنانک ابراهیم را از دست آن جبار متمرد خلاص داد و از آتش عقوبت وی برهانید و یک پشه بر نمرود مسلط کرد تا در بینی وی شد و بدماغ رسید و از آن میخورد و وی را می گزید و پیوسته مطرقه بر سرش میزدند تا از آن آسایش می یافت و چهل روز درین عذاب بود و گویند که چهار صد سال درین عذاب بود پس هلاک شد و نیست گشت

أو کالذی مر علی قریة این در آیت اول پیوسته است و در آن بسته کانه قال هل رأیت کالذی حاج ابراهیم فی ربه او کالذی مر علی قریة لفظه لفظ الاستفهام است و معناه التوقیف و التعریف میگوید نبینی آن مرد که با ابراهیم حجت جست در خداوند وی و آن مرد دیگر یعنی عزیز پیغامبری از پیغامبران بنی اسراییل که بر گذشت بر آن دیه یعنی شهر بیت المقدس سمیت قریة لاجتماع الناس فیها یقال قریت الماء فی الحوض اذا جمعته فیه عزیز آنجا بر گذشت دید آن شهر که خراب و بیران گشته از دست بخت نصر که آنجا شد و خلقی را بکشت و باقی باسیری ببرد و گفته اند این قریه در هرقل است دهی بر کناره دجله میان واسط و مداین عزیز آنجا برگذشت و کان ذلک بعد رفع عیسی ع بسایه درختی فرو آمد و با وی خری بود با درخت بست و خود در میان دیه شد هیچ آدمی را در آن دیه ندید و درختان بسیار دید پر بار و میوه آن فرا رسیده بگرفت از آن پاره انگور و انجیر و با وی نان خشک بود در قعب بنهاد و شیره انگور بگرفت و بر آن نان ریخت تا نرم گردد و انجیر چند تر بر سر آن نهاد

آن گه گفت أنی یحیی هذه الله بعد موتها عزیر چون می زنده کند الله این دیه را یعنی مردم آن پس آنک بمردند و هلاک شدند و این سخن از عزیر رفت نه از آن بود که در بعث و نشور بگمان بود لکن خواست تا الله وی را معاینه بنماید چنانک ابرهیم ع از الله درخواست که أرنی کیف تحی الموتی پس الله تعالی عزیز را بمیرانید صد سال دو چشم وی زنده و باقی کالبد مرده آن گه زنده کرد وی را و بینگیخت ...

میبدی
 
۴۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۹ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إذ قالت امرأت عمران الایة اذ در اول این آیت تعلق بآخر آیت گذشته دارد یعنی سمیع علیم إذ قالت میگوید الله شنوا و دانا است بحال و گفتار آن زن عمران که گفت رب إنی نذرت لک و گفته اند که تعلق باصطفاییت دارد یعنی و اصطفی امرأة عمران اذ قالت و گفته اند تقدیر آنست که اذکر یا محمد بنیوش تا گویم از آنچه زن عمران گفت بو عبیده گوید این اذ را حکمی نیست و بهیچ چیز تعلق ندارد و ازین جنس فراوان آید در قرآن در ابتداء آیات و قصص إذ قالت امرأت عمران معنی آنست که زن عمران بن ماثان گفت نام وی حنه و به مریم بارور بود لان نجانی الله و وضعت ما فی بطنی لاجعلنه محررا اگر خداوند عز و جل مرا ازین عقبه برهاند و این فرزند که در شکم دارم بسلامت از من جدا شود بر خود واجب کردم که وی را آزاد دارم از کارهاء این جهانی تا خدای را پرستد و خدمت بیت المقدس کند و ایشان بزرگ می داشتند خدمت مسجد قدس و فرزندان بآن میدادند تقرب را بخدای عز و جل

و در شرع ایشان بر فرزندان فریضه بود طاعت داشتن و گردن نهادن و خود را بسپردن در چنین نذر که بایشان رفتی و این در حال کودکی بودی تا ببلوغ و بعد از بلوغ اختیار ایشان را بودی از خدمت مسجد کردن و تیمار داشتن هم چنان بر عادت تا آخر عمر یا بگذاشتن آن و بیرون شدن اما معنی محرر خالص است چنان که بهیچ چیز تعلق ندارد و هیچ چیز در وی نگیرد و یقال رجل حر ای خالص من العیوب و طین حر ای خالص من الرمل و الحصاة و الحر هو الذی صار لله تعالی فی الحقیقة عبدا ...

... قبول مصدر است بر وزن فعول چنان که وضوء و طهور و ولوع و وقود و انبات سخنی روانست در میان عرب در کار پروردن فرزند و کفلها زکریا قراءة کوفی مشدد است و زکریا مقصور ای و کفلها الله زکریا میگوید وی را بداشتن فرا زکریا ع سپرد و باقی بتخفیف خوانند و زکریاء ممدود و معنی آنست که زکریا مریم را بداشتن بپذیرفت و صح فی الخبر انا و کافل الیتیم فی الجنة کهاتین و اشار باصبعیه

و زکریا پیغامبری بود از خداوند عز و جل باهل شام در آن زمان و از فرزندان سلیمان بن داود ع بود کلبی گفت چون مریم از مادر جدا شد مادر او را در خرقه ای پیچید و بمسجد بیت المقدس فرستاد پیش احبار و دانشمندان ایشان و رییس و مهتر احبار زکریا بود گفت من او را برگیرم و من بداشت او اولی ترم که خواهر او نزدیک من است بزنی احبار گفتند اگر او را بخویشان و قرابت باز می گذاشتندی هیچکس بوی نزدیکتر از مادر وی نبود بوی بگذاشتندی پس باتفاق قرعه بزدند و سهم زکریا بقرعه بیرون آمد بوی تسلیم کردند زکریا رفت و از بهر وی غرفه ای بساخت چنان که بنردبان پایه بر آن غرفه میشدند و او را در آن غرفه بنشاند این است که رب العالمین گفت کلما دخل علیها زکریا المحراب

محراب نامیست شریف تر جای را و گرامی تر چون غرفها و کوشکها إذ تسوروا المحراب این محراب کوشک داود است و محاریب مقاصیر است و گفته اند که محراب مسجد است و مسجد و نمازگاه از بهر آن محراب گویند لکونه موضع محاربة النفس و الشیطان ...

... گفته اند که جبرییل می آورد از آسمان آن گه گفت إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب محتمل است که این هم از قول مریم بود معنی آنست که درین هیچ شگفتی نیست که ما را از غیب روزی میرسد که خدای دارنده و روزی گمارست آن را که خواهد روزی میدهد از خزانه فراخ بکرم فراخ بی میونت و بی قیاس

روی عن جابر بن عبد الله ان رسول الله ص اقام ایاما لم یطعم طعاما حتی شق ذلک علیه فطاف فی منازل ازواجه فلم یجد عند واحدة منهن شییا فاتی فاطمة فقال یا بنیة هل عندک شییا آکله فانی جایع فقالت لا و الله بابی انت و امی فلما خرج من عندها رسول الله ص بعثت إلیها جارة رغیفین و بضعة لحم فاخذته منها فوضعته فی جفنة لها و غطت عندها و قالت و الله لاؤثرن بها رسول الله ص علی نفسی و من عندی و کانوا جمیعا محتاجین الی شبعة طعام فبعثت حسنا او حسینا الی رسول الله فرجع الیها فقالت بابی انت و امی قد اتانا الله بشی ء فخبأته لک فکشفت عن الجفنة فاذا هی مملوءة خبزا و لحما فلما نظرت الیها عرفت انها برکة من الله عز و جل فحمدت الله و صلت علی نبیه ص فقال علیه السلام من این لک یا بنیة فقالت هو من عند الله إن الله یرزق من یشاء بغیر حساب فحمد الله و قال الحمد لله الذی جعلک شبیهة سیدة نساء بنی اسراییل فانها کانت اذا رزقها الله شییا فسیلت عنها قالت هو من عند الله ان الله یرزق و بعث رسول الله الی علی ع ثم اکل رسول الله ص و فاطمة و علی و الحسن و الحسین و جمیع ازواج النبی ص و اهل بیته جمیعا حتی شبعوا قالت فاطمة و بقیت الجفنة کما هی و اوسعت منها علی جمیع جیرانی و جعل الله عز و جل فیها برکة و خیرا

قوله هنالک دعا زکریا ربه هنالک بلام و کاف هناک بکاف و بی لام و هنا بی لام و بی کاف هر سه بمعنی ثم است عرب آن را بیشتر در موضع حین نهند میگوید هم بر آن جای و هم در آن هنگام که زکریا ع میوه تازه دید نه در هنگام خویش و دانست که آن از قدرت فراخ خداوندست و نه از هنگام طبع طمع افتاد او را بفرزند و زن او عاقر بود که نه زایید با خود گفت که او که میوه تواند آفرید بی هنگام فرزند تواند آورد از عاقر در آن هنگام زکریا ع خداوند خویش را خواند گفت رب هب لی من لدنک لد و لدی و لدن هر سه بمعنی عند است ...

... روی ان النبی ص قال ایما رجل مات و ترک ذریة طیبة اجری الله علیه مثل اجر عملهم لا ینقص من اجورهم شییا

فنادته الملایکة حمزه و کسایی فنادیه بیاء خوانند بر تقدیم فعل و ملایکة هر چند که جمع است این جا جبرییل خواهد عرب روا دارند کسی را که رییس و مهتر قوم باشد که از وی خبر بلفظ جمع باز دهند چنانک رب العالمین گفت الذین قال لهم الناس در تفسیر است که باین ناس ابو سفیان بن حرب خواهد بود فنادته الملایکة و هو قایم یصلی فی المحراب میگوید جبرییل آواز داد زکریا ع را و او بر پای بود نماز میکرد در محراب این محراب مسجد بیت المقدس استان الله بکسر الف قراءة شامی و حمزه یبشرک بتخفیف قراءة حمزه و کسایی میگوید خدا ترا شاد میکند به پسری نام وی یحیی ع و در سوره مریم است که هرگز پیش از وی یحیی نیافریدیم مفسران گفتند سمی یحیی لان الله احیا قلبه بالایمان و النبوة یحیی از حیاة است و حیاة حقیقی حیاة دل است و حیاة دل بنبوت و ایمان است و یحیی را هم نبوت بود و هم ایمان و گفته اند که یحیی نام کردند او را که الله بعلم قدیم خود دانست که از دنیا شهید بیرون شود و رب العالمین شهیدان را زندگان خواند بل أحیاء عند ربهم یرزقون

روی ان النبی ص قال من هوان الدنیا علی الله ان یحیی بن زکریا قتلته امرأة ...

میبدی
 
۴۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إذ قالت الملایکة یا مریم الآیة ملایکة این جا جبرییل است تنها و در قرآن ازین فراوانست و در عربیت روا و روان هم ازین بابست که الله در قرآن خود را انا گفت و نحن گفت و خلقنا و جعلنا نحیی و نمیت مجیبون ماهدون ازین اخوات فراوان است

و إذ قالت الملایکة یا مریم مریم در محراب بود جبرییل آمد و با وی این خطاب کرد و گفت إن الله اصطفاک و طهرک الله ترا برگزید و از همه فاحشه و اثم پاک کرد سدی گوید تطهیر وی آن بود که هرگز هیچ مرد بوی نرسید و حیض زنان ندید و اصطفاک علی نساء العالمین گزین اول عام است که وی را بگزید چنانک همه زنان پاکان نیک زنان را گزید پسین گزین خاص است که وی را بگزید تا فریشته دید و روح پاک یافت از نفخه پاک جبرییل و بی شوی پسر زاد نساء و نسوة نامی است جمع زنان را که از آن لفظ وحدان نیست یکی را گویند امرأة و جماعت نسوة و نسوان و تصغیر نسیان ...

... و روی ابن عمر قال قام رسول الله ص فذکر المسیح الدجال فقال ان الله تعالی لیس باعور الا ان المسیح الدجال اعور عین الیمنی کأن عینه عنبة طافیة

و قیل کان ممسوحا باللعنة اما بر معنی فاعل آنست که یمسح الارض کلها الا مکة و مدینة و بیت المقدس و علی هذا سمی دجالا لطوفه البلاد و قطعه الارضین یقال دجل فی الارض ای ضرب فیها و طافها و قیل من التلبیس و التمویه یقال دجل اذا لبس و موه و قیل المسیح الذی یطبق الموضع فعیسی علیه السلام طبق الارض بالعدل و الدجال طبق الارض بالجور ازین قولها که گفتیم اختیار آنست که بو عبیده گفت دجال را مسیح نام کردند که ممسوح العین است و در حق عیسی علیه السلام مسیح مشیحا است بزبان عبری و لغت رومیان پس عرب آن را معرب کردند و شین منقوطه بسین بدل کردند چنان که موسی بزبان ایشان موشا است چون عرب با زبان خود گردانیدند شین را با سین کردند اسمه المسیح عیسی ابن مریم گفته اند که مسیح لقب است و عیسی نام و عیسی بزبان رومیان ایشوع است

آن گه صفت عیسی ع بیان کرد وجیها فی الدنیا و الآخرة وجیها نصب علی الوصف و الحال است ای مکینا شریفا ذا قدر و جاه میگوید روشناس است و تمام قدر با جاه و منزلت و کرامت با پایگاه و جایگاه نزدیک خدای عز و جل هم در دنیا و هم در آخرت ...

میبدی
 
۴۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثانیة

 

... و مکر الله گفته اند که مکر الله اینجا آنست که پیغام داد به عیسی تا فرا حواریان گفت که آن کیست از شما که رضا دهد تا شبه من بر وی افکنند و وی را ببدل من بردار کنند و بهشت او را بود یکی از ایشان اجابت کرد آنست که الله تعالی گفت شبه لهم وهب ابن منبه گفت در بیان این قصه که عیسی شبی نشسته بود با حواریان و ایشان را وصیتها میکرد و نصیحتها میگفت آن گه گفت یکی از شما امشب بمن کافر شود و مرا بچند درم بفروشد پیش از آنکه خروه بانگ کند و روشنایی روز پدید آید تا درین سخن بودند جهودان بیامدند و عیسی ع را در آن میانه شب ببردند و دار زده بودند تا وی را بردار کنند الله تعالی آن شب فرمان داد تا جهان تاریک گشت تاریکی عظیم که ایشان یکدگر را نمی دیدند فریشتگان آمدند در آن ساعت و عیسی ع را رهانیدند از دست ایشان آن مرد که عیسی ع او را نام زد کرده بود بکفر و بیگانگی نام وی یهودا بود بجهودان گفت مرا چه دهید اگر من شما را بعیسی دلالت کنم سی درم بوی دادند وی بیامد و عیسی در خانه بود که روزن به بیرون داشت چون در خانه شد الله تعالی شبه عیسی بر وی افکند و جبرییل آمد عیسی را از آن روزن به آسمان برد جهودان از پس آن مرد در رفتند و آن مرد را بر صورت عیسی دیدند وی را بگرفتند و بردار کردند و بعد از آن مادر عیسی و زنی دیگر آمدند بپای دار و میگریستند رب العالمین فرمان داد تا عیسی بیامد و ایشان را گفت چرا می گریید ایشان گفتند بتو میگرییم عیسی گفت شما دلتنگ نباشید که الله تعالی مرا بآسمان برد و با من نیکوییها کرد و جز خیر و راحت پیشم نیامد و این مرد را که بردار کردند الله تعالی شبه من بر وی افکند تا جهودان پنداشتند که آن من بودم این است که رب العالمین گفت و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین جهودان پنداشتند که ایشان دست بردند بآن مکر که ساختند و مکر الله به است و ساز او مه

تواریخیان گفتند که عیسی سی و سه ساله بود که او را بآسمان بردند از بیت المقدس شب قدر از ماه رمضان و سی ساله بود که از آسمان بوی وحی آمد

چنان که مدت نبوت و ابلاغ وی سه سال بر آمد آن گه او را بآسمان بردند و مریم آن گه که بوی بار گرفت سیزده ساله بود و بعد از رفع عیسی ع شش سال بزیست و ولادت عیسی بعد از ملک اشکانیان بود به پنجاه و یک سال و بعد از غلبه اسکندر بزمین بابل بشصت و پنج سال و عیسی به بیت لحم زاد که منزلی است از منازل مسجد اقصی

مصطفی ص شب معراج آنجا فرود آمد و نماز کرد ...

... روی ان النبی ص قال انا اولی بعیسی بن مریم لانه لم یکن بینی و بینه نبی و انه نازل علی امتی و خلیفتی علیهم فاذا رأیتموه فاعرفوه فانه رجل مربوع الحلق الی الحمرة و البیاض سبط الشعر یهلک الله فی زمانه مسیح الضلالة الکذاب الدجال و یلبث فی الارض اربعین سنة و فی روایة کعب اربعا و عشرین سنة ثم یتزوج و یولد له یتوفی و یصلی المسلمون علیه و یدفنونه فی حجرة النبی ص

و روی ان النبی ص قال کیف یهلک امة أنا فی اولها و عیسی فی آخرها و المهدی من اهل بیتی فی وسطها

قال ابن عباس ما لبس موسی الا الصوف حتی قبض و ما لیس عیسی الا الشعر حتی رفع ...

میبدی
 
۴۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی فلما أحس عیسی منهم الکفر قال من أنصاری إلی الله بزرگ است و بزرگوار جلیل است و جبار خداوند جهانیان و دارنده آفریدگان و دادستان از گردنکشان و کین خواه از برگشتگان باز دارنده عدل خود از دوستان بازدارنده شر بدان از نیکان نگه دارنده آبروی دوستان خویش در آفریدگان

بنگر که چه فضل کرد و چه کرم نمود با عیسی بنده و رهی خویش و چه ساخت از ساز نهانی بر آن دشمنان آری دوستان خویش بدشمنان نماید اما بایشان ندهد و نسپارد اگر عیسی را بدشمنی می بگذاشتی در بدایت وجود در حال طفولیت شیطان را فرا پیش وی گذاشتی چنانستی که عیسی ع گوید من آن روز دانستم که در پرده عنایت احدیت و در پناه عصمت ربوبیت ام که در حال طفولیت و ضعف کودکی مهتر شیاطین از من بازداشت و مرا در حفظ و عصمت خود نگه داشت گویند که آن روز ابلیس فریاد برآورد و گفت بار خدایا اگر گرد عیسی نتوانم گشت که گفته ای إن عبادی لیس لک علیهم سلطان بعزت تو خداوندا که باز نگردم تا هر که بدو نگرست زناری بر نه بندد و سنب خری نپرستد رشک و غیرت آنکه عیسی را بنواختی و روشناس و مقرب کردی وز حضرت عزت فرمان می آید که أجلب علیهم بخیلک و رجلک اگر در ایشان خیری بود یا سعادتی در راه ایشان بودی از تو هم چون عیسی ع معصوم بودندی لکن حکم ما ایشان را در ازل به بیگانگی رفت و صولت قهر ما ایشان را از درگاه ما براند و داغ نومیدی بر جان ایشان نهاد ایشان را بر فتراک خویش بند که ایشان سزای تواند و تو سزای ایشان

پیش تو رهی چنان تباه افتادست ...

... إذ قال الله یا عیسی إنی متوفیک الآیة بو بکر واسطی گفت متوفیک عن شهواتک و حظوظ نفسک الله گفت یا عیسی من ترا از شهوات و لذات و حظوظ نفس خویش فرا خواهم گرفت تا نیز حظوظ خود نطلبی و مراد نفس را نکوشی

رب العالمین این بگفت و چنان کرد او را به آسمان برد و بمنزل فریشتگان فرود آورد و او را بصفت ایشان بر آورد اکنون عیسی ع بآسمان است و مصطفی ص گفت شب معراج عیسی را بآسمان دوم دیدم و بآخر عهد این امت بمحراب بیت المقدس فرود آید و دجال را هلاک کند و صلیب بشکند و خنزیر بکشد و نصرت دین محمد کند و بیان این قصه در آن خبر است که ابو امامة باهلی روایت کرد از مصطفی ص قال انه لم تکن فتنة فی الارض منذ ذرأ الله ذریة آدم اعظم من فتنة الدجال و ان الله لم یبعث نبیا الا قد حذر امته الدجال و انا آخر الانبیاء و انتم آخر الامم و هو خارج فیکم لا محالة

گفت از روزگار آدم تا بقیامت هیچ فتنه ای صعب تر و عظیم تر از فتنه دجال نیست و پیغامبران که بودند همه آن بودند که امت خود را از فتنه دجال بیم دادند و بترسانیدند ...

... ام شریک بنت ابی العسکر گفت یا رسول الله عرب آن روز کجا باشند

رسول ص گفت عرب آن روز اندک باشند به بیت المقدس فرود آمده و امام ایشان مردی صالح نماز بامداد را مؤذن اقامت گوید در مسجد بیت المقدس و امام فرا پیش شود و تکبیر احرام بندد ناگاه عیسی ع فرو آید و آن امام قدم باز پس می نهد یعنی که تا عیسی فرا پیش شود عیسی دست میان کتف وی فرانهد تقدم فصل فانها لک اقیمت

گوید پس چون نماز گزارده باشند عیسی گوید در بگشایید در بگشایند دجال را بینند با هفتاد هزار جهود بهر یکی طیلسانی برافگنده و شمشیری حمایل کرده دجال چون در عیسی نگرد بگدازد چنانک نمک در آب بگدازد و برگردد تا بگریزد و عیسی گوید ان لی فیک ضربة لن تسبقنی بها ...

میبدی
 
۵۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۷ - النوبة الثانیة

 

... و ما تنفقوا من شی ء یعنی من صدقة فإن الله به علیم عالم بنیاتکم فیجازیکم علیه

قوله تعالی کل الطعام کان حلا لبنی إسراییل جهودان بر مصطفی ص منکر بودند که گوشت اشتر بحلال داشت و میخورد گفتند این بر ابراهیم ع حرام بود دین ابراهیم این بود و در تورات چنین خواندیم چونست که محمد ص در تحلیل گوشت شتر مخالفت دین ابراهیم میکند رب العالمین آن جهودان را درین آیت دروغ زن کرد و بیان کرد که گوشت شتر بر ابراهیم و بر فرزندان او حلال بود تا آن گه یعقوب ع بر خود حرام کرد پس علماء را اختلاف است که یعقوب چرا بر خود حرام کرد گفته اند که وی را بیماری رسید که در آن بیماری گوشت شتر و شیر شتر وی را ناسازگار بود پس دفع مضرت را بگذاشت خوردن آن و بر خود حرام کرد نه تحریم شرعی را ابن عباس و حسن گفتند یعقوب را علت عرق النساء پدید آمد نذر کرد که اگر خدای تعالی وی را از آن علت شفا دهد آن طعامی که دوست تر دارد خوردن آن بگذارد و بر خود حرام کند تقربا الی الله عز و جل پس گوشت و شیر شتر بر خود حرام کرد وفاء نذر خویش را ضحاک گفت سبب این عارض که یعقوب را رسید آن بود که قصد بیت المقدس داشت نذر کرد که اگر تندرست بی عیبی و رنجی به بیت المقدس فرود آید آخرترین فرزندان قربان کند خدای را عز و جل پس فریشته ای براه وی آمد و از وی مصارعت خواست یعقوب ع اجابت کرد ساعتی درهم آویختند آن گه فریشته دست بر گوشت ران یعقوب زد از آن علت عرق النساء پیدا شد

آن گه گفت با یعقوب این بآن کردم تا تو تندرست در بیت المقدس نروی تا فرزندت قربان نباید کرد بحکم نذر خویش پس رفت و در بیت المقدس شد و فراموش کرد آنچه فریشته وی را گفته بود قصد ذبح فرزند کرد فریشته ای آمد و گفت یا یعقوب تو از نذر خویش بیرون آمدی و مخرج پیدا شد لا سبیل لک الی ولدک

آن گه گفت لین شفانی الله لحرمت علی نفسی لحوم الإبل و البانها و روی انه قال لین شفاه الله لحرم علی نفسه العروق او طعاما فیه عرق فجعل بنوه بعد ذلک یتبعون العروق و یخرجونها من اللحم ...

میبدی
 
۵۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إن أول بیت وضع للناس مجاهد گفت مسلمانان و جهودان در کار قبله سخن گفتند و تفاخر کردند هر کس ازیشان بقبله خویش جهودان گفتند بیت المقدس فاضلتر و شریفتر و قبله آن است که مهاجر انبیاست در زمین مقدسه

مسلمانان گفتند قبله کعبه است و کعبه شریفتر و عظیم تر و نزدیک خدا بزرگوارتر و دوستر از همه روی زمین فأنزل الله عز و جل إن أول بیت وضع للناس ایشان درین منازعت بودند که رب العالمین تفضیل کعبه را این آیت فرستاد

فصل فی فضایل مکة

اکنون پیش از آنکه در تفسیر و معانی خوض کنیم از فضایل مکه و خصایص کعبه طرفی بر گوییم هم از کتاب خدا عز اسمه و هم از سنت مصطفی ص قال الله جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس و و إذ جعلنا البیت مثابة للناس و أمنا و و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و إسماعیل و طهر بیتی للطایفین و إنما أمرت أن أعبد رب هذه البلدة الذی حرمها و رب اجعل هذا البلد آمنا و و إذ بوأنا لإبراهیم مکان البیت و لیطوفوا بالبیت العتیق و فاذکروا الله عند المشعر الحرام و أ جعلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام و إن الصفا و المروة من شعایر الله و و أذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا الی غیر ذلک من الآیات الدالة علی شرفها و فضلها این آیات هر یکی بر وجهی دلالت کند بر شرف کعبه و فضیلت آن و بزرگواری و کرامت آن نزدیک خداوند عز و جل آن را عتیق خواند و عتیق کریم است و از دعوی جباران آزاد یعنی که بزرگوارست آن خانه بنزدیک خداوند عز و جل و آزاد است که هرگز هیچ جبار سرکش دعوی در آن نکرد و قصد آن نکرد مسجد حرام خواند و شهر حرام و بیت حرام یعنی که با آزرم است و با شکوه و با وقار بازگشتن گاه جهانیان و جای امن ایشان و نزول گاه انبیاء و مستقر دوستان منبع نبوت و رسالت و مهبط وحی و قرآن

و از دلایل سنت بر شرف آن بقعت آنست که مصطفی ص گفت آن گه که بر خروره بیستاد و الله انی لاعلم انک أحب البلاد الی الله و احب الارض الی الله و لو لا ان المشرکین اخرجونی منک ما خرجت

و قال ص ان الارض دحیت من مکة و أول من طاف بالبیت الملایکة و ما من نبی هرب من قومه الی الله الا هرب الی الکعبة یعبد الله فیها حتی یموت و ان قبر نوح و هود و شعیب و صالح فیما بین زمزم و المقام و ان حول الکعبة لقبور ثلاثمایة نبی و ان بین الرکن الیمانی الی الأسود لقبر سبعین نبیا و ان بین الصفا و المروة لقبر سبعین الف نبی

و روی ان اسماعیل بن ابراهیم ع شکا الی ربه حر مکة فأوحی الله الیه انی افتح علیک بابا من الجنة فی الحجر یجری علیک الریح و الروح الی یوم القیامة و قال ص ان ما بین الرکن الیمانی و الرکن الأسود روضة من ریاض الجنة و ما من احد یدعو الله عند الرکن الأسود و عند الرکن الیمانی و عند المیزاب الا استجاب الله له الدعاء

و قال من نظر الی البیت ایمانا و احتسابا غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و من صلی خلف المقام رکعتین غفر له و یحشر فی الآمنین یوم القیامة و من صبر علی حر مکة ساعة من النهار تباعدت منه النار مسیرة خمسمایة عام

و قال ص الحجون و البقیع یؤخذ باطرافهما و ینثران فی الجنة و هما مقربا مکة و المدینة

و قال علیه السلام ان الرکن و المقام یأتیان یوم القیامة کل واحد منهما مثل ابی قبیس لهما عینان و شفتان یشهدان لمن وافاهما

و قال وهب بن منبه مکتوب فی التورات ان الله عز و جل یبعث یوم القیامة سبعمایة الف ملک من الملایکة المقربین بید کل واحد منهم سلسلة من ذهب الی البیت الحرام فیقال لهم اذهبوا الی البیت الحرام فزموه بهذه السلاسل ثم قودوه الی المحشر فیأتونه فیزمونه بسبعمایة الف سلسلة من ذهب ثم یمدونه و ملک ینادی یا کعبة الله سیری فتقول لست بسایرة حتی اعطی سؤلی فینادی ملک من جو السماء سلی فتقول الکعبة یا رب شفعنی فی جیرتی الذین دفنوا حولی من المؤمنین فیقول الله سبحانه قد أوتیت سؤلک قال فیحشر موتی مکة من قبورهم بیض الوجوه کلهم محرمین مجتمعین یلبون

ثم تقول الملایکة سیری یا کعبة الله فتقول لست بسایرة حتی اعطی سؤلی فینادی ملک من جو السماء سلی تعطی فتقول الکعبة یا رب عبادک المذنبون الذین وفدوا الی من کل فج عمیق شعثا غبرا قد ترکوا الأهلین و الاولاد و خرجوا شوقا الی زایرین طایفین حتی قضوا مناسکهم کما امرتهم فاسألک ان تؤمنهم من الفزع الاکبر فتشفعنی فیهم و تجمعهم حولی فینادی الملک ان منهم من ارتکب الذنوب و اصر علی الکبایر حتی وجبت له النار فتقول الکعبة انما اسألک الشفاعة لأهل الذنوب العظام فیقول الله تعالی قد شفعتک فیهم و أعطیتک سؤلک فینادی مناد من جو السماء الا من زار الکعبة فلیعتزل من بین الناس فیعتزلون فیجمعهم الله حول البیت الحرام بیض الوجوه آمنین من النار یطوفون و یلبون ثم ینادی ملک من جو السماء الا یا کعبة الله سیری فتقول الکعبة لبیک لبیک و الخیر فی یدیک لبیک لا شریک لک لبیک ان الحمد و النعمة لک و الملک لک لا شریک لک ثم یمدونها الی المحشر

إن أول بیت وضع للناس علماء را اختلاف است در معنی این آیت روایت کنند از علی علیه السلام که گفت هو اول بیت وضع للناس مبارکا و هدی للعالمین

میگوید اول خانه که در آن برکت کردند و نشانی ساختند جهانیان را تا آن را زیارت کنند و قبله خود سازند و خدای را در آن عبادت کنند آنست که به بکة

ابن عباس کلبی و حسن همین تفسیر کردند قالوا هو اول بیت وضع للناس یحجون الیه و یعبد الله فیه برین قول بیت بمعنی مسجد است کقوله أن تبوءا لقومکما بمصر بیوتا ای مساجد و کقوله تعالی فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یعنی المساجد

و ابو ذر از مصطفی ص پرسید که اول مسجد که مردمان را نهادند در روی زمین کدام است مصطفی ص گفت مسجد حرام ابو ذر گفت و بعد از آن کدام مصطفی ص گفت بعد از آن مسجد اقصی گفت میان آن هر دو چند زمان بود مصطفی ص گفت چهل سال آن گه گفت

حیثما ادرکتک الصلاة فصل فانه مسجد

قومی گفتند اعتبار این اولیت بزمان است نه بشرف و منزلت یعنی هو اول بیت ظهر علی وجه الماء عند خلق السماء و الارض خلقه الله قبل الأرض بألفی عام و کان زبدة بیضاء علی الماء فدحیت الارض من تحته

و قیل هو اول بیت بعد الطوفان و هو الذی قال تعالی و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و قیل هو اول بیت بناه آدم و اتخذه قبلة و فی ذلک ما

روی ان الله عز و جل انزل من السماء یاقوتة من یواقیت الجنة لها بابان من زمرد اخضر باب شرقی و باب غربی و فیها قنادیل من الجنة فوضعها علی موضع البیت ثم قال یا آدم انی اهبطت لک بیتا تطوف به کما یطاف حول عرشی و تصلی عنده کما یصلی عند عرشی

قوله للذی ببکة گفته اند بکه نام مسجدست و مکه نام حرم و گفته اند بکه خانه کعبه است و مکه همه شهر قریش آن گه که خانه باز کردند نو کردن را اساس آن بجنبانیدند سنگی دیدند سیاه و عظیم از آن اساس که خانه بر آن بود بر آن نبشته بسپیدی هموار بکة بکة از آنست که بکه نام نهادند و گفته اند که مکه و بکه هر دو یکیست همچون لازم و لازب و اصل مکه از امتکاک است یقال مک الفصیل ضرع امه و امتکه اذا امتصه فکأنه یجمع اهل الآفاق و یؤلفهم و سمیت بکة لأنها تبک اعناق الجبابرة ای تقطعها اذا هموا بها و قیل لأن الناس یتباکون علیه ای یتزاحمون علیه فی الطواف ...

... عن انس بن مالک قال قال رسول الله ص من مات فی احد الحرمین بعثه الله من الآمنین

قوله و لله علی الناس حج البیت حمزة و علی و حفص حج البیت بکسر حا خوانند باقی بفتح خوانند و بکسر لغت تمیم است و بفتح لغت اهل حجاز و فرق آن است که چون بفتح گویی مصدر است و بکسر اسم عمل و معنی حج قصد است و لله علی الناس این لام را لام ایجاب و الزام گویند یعنی که فرض است و واجب حج کردن بر مردمان یعنی بر آن کس که مسلمان باشد و عاقل و بالغ و آزاد و مستطیع این پنج شرط است هر که در وی مجتمع گردد حج بر وی لازم گردد و اولی تر آنکه با وجود شرایط تقدیم کند و تأخیر نیفکند لقوله تعالی استبقوا الخیرات

پس اگر تأخیر کند روا باشد که فریضه حج در سنه خمس فرود آمد و مصطفی ص تا سنه عشر در تأخیر نهاد که در سینه ست بیرون آمد بقصد مکه تا عمره کند کافران او را بازگردانیدند به حدیبیه و در سنه سبع باز آمد و عمره قضاء کرد و حج نکرد و در سنه ثمان فتح مکه بود و بی عذری که بود حج نکرد و به مدینه باز شد و در سینه تسع بو بکر را امیر کرد بر حاج و خود نرفت و در سنه عشر رفت و حجة الوداع کرد پس معلوم شد که تأخیر در آن رواست ...

میبدی
 
۵۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱۶ - النوبة الثالثة

 

... لیجمعنکم إلی یوم القیامة جامع نامی است از نامهای خداوند جل جلاله و معنی جامع در وصف وی آنست که بهم آرنده آب و آتش است در یک سنگ نماینده جهان فراخ است در دیده تنگ و بهم آرنده ضدها در یک تن حرارت و برودت و رطوبت و یبوست و آن گه اجزا و اعضاء مختلف در ترکیب آدمی بهم آورده و همه درهم ساخته و بندها درهم پیوسته و چنان که خود خواست ترتیب آن بداده یقول تعالی نحن خلقناهم و شددنا أسرهم باز فردا برستاخیز بهم آرد و جمع کند آن استخوانها و گوشت و پوست آدمی که بریزیده و ذره ذره در عالم پرکنده شده فذلک قوله عز و جل و أن الله یبعث من فی القبور

کعب احبار گفت فریشته ای بر صخره بیت المقدس بایستد و بفرمان حق گوید ایها العظام البالیة و الأوصال المتقطعة ان الله عز و جل یأمر کن ان تجتمعن لفصل القضاءو روی ابو هریرة عن النبی ص قال یقول الله عز و جل لیحی حملة عرشی فیحیون ثم یقول و لیحیی جبرییل و میکاییل و اسرافیل فیحیون ثم یأمر الله عز و جل بالأرواح فیؤتی بها فتتوهج ارواح المسلمین نورا و الأخری ظلمة فیقبضها جمیعا فیلقیها فی الصور ثم یقول الله عز و جل لاسرافیل انفخ نفخة البعث فتخرج الأرواح من الصور کأنها النحل قد ملات ما بین السماء و الأرض فیقول الجبار و عزتی و جلالی لیرجعن کل روح الی جسده فتأتی الأرواح فتدخل فی الأرض علی الأجساد ثم تدخل فی الخیاشیم فتمشی فی الأجساد کمشی السم فی اللدیغ

قوله فما لکم فی المنافقین فیتین ازینجا تا بآخر ورد قصه منافقان است ایشان که ارباب تخلیطاند و احوال سقیم دارند آرزوهای محال میکنند که مؤمنان را چون خود می خواهند و عصمت خون و مال را از هر جانب امن میطلبند و با هر کس روی می کنند یریدون أن یأمنوکم و یأمنوا قومهم رب العزة مؤمنانرا گفت از روی اشارت اندرین آیت که افردوا العقد فیهم انهم اعدایی لا ینالون منی فی الدنیا و العقبی رضایی ایشان دشمنان مااند رضاء ما در دنیا و عقبی در دل ایشان منزل نکند و ایشان را نپسند فباینوهم و خالفوهم و لا تطابقوهم بحال و لا تعاشروهم و لا تتخذوا منهم ولیا و لا نصیرا

میبدی
 
۵۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثانیة

 

... بسخریت گفت که من میخواهم که پادشاه دختر بزنی بمن دهد عیسی گفت رو جامه در پوش و بر پادشاه رو بگو آمدم که دختر بزنی بمن دهی پسر رفت و همچنین کرد و او را گرفتند و زدند و مجروح کردند باز آمد و عیسی را گفت بخشم که مرا فرستادی تا مرا زدند و مجروح کردند خیز تا رویم پیش پادشاه عیسی دست بآن جراحتها فرو آورد همه نیک شد و بحال صحت باز آمد

دیگر باره آن غلام پیش پادشاه شد پادشاه او را دید و آن جراحتها هیچ بر وی نمانده از آن حال بترسید گفت تو آمده ای تا دخترم بزنی بخواهی گفت آری گفت ترا این مراد بدهم اگر این خانه پر از زر کنی آن غلام رفت و آن قصه با عیسی بگفت عیسی دعا کرد و آن خانه پر از زر شد پس عیسی از آنجا بیرون شد غلام بدانست که آنجا حقیقتی است همه فرو گذاشت و از پی وی برفت گفت صحبت تو بهیچ چیز بندهم عیسی گفت من ترسم که این پادشاه بما در رسد و قصد قتل من کند هر کس که رضا دهد بر آنکه هییت و صورت من بر وی افکنند تا وی را بکشند بهشت او راست غلام گفت آن کس من باشم و بر آن رضا دادم رب العزة شبه عیسی بر آن پسر عجوز افکند تا وی را بگرفتند و بردار کردند و عیسی را بآسمان بردند بر کوهی از کوه های بیت المقدس در ماه رمضان شب قدر و سن وی بسی و سه سال رسیده و سه سال از مدت نبوت وی گذشت وهب بن منبه گفت چون وحی بوی آمد سی ساله بود و گفته اند وی بر آسمان چون فریشتگان پر دارد و نور دارد و شهوت طعام و شراب از وی واستده و با فریشتگان گرد عرش میپرد هم انس است و هم ملکی هم آسمانی و هم زمینی

و کان الله عزیزا ای منیعا حین منع عیسی من القتل حکیما فی تدبیره فیما فعل بعبده من النجاة قالوا و ترک عیسی بعد رفعه الی السماء خفین و مدرعة و وسادة

میبدی
 
۵۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۴ - النوبة الثانیة

 

... و إذ قال موسی لقومه یا قوم اذکروا نعمت الله علیکم إذ جعل فیکم أنبیاء و جعلکم ملوکا در بنی اسراییل پیغامبران در سبط لاوی بودند و ملوک در سبط یهودا و گفته اند جعل فیکم أنبیاء آن هفتاد مرد بودند که موسی ایشان را برگزید و با خود بمناجات برد و ایشان را صاعقه رسید پس از آن صاعقه زنده گشتند و پس از موسی و هارون پیغامبران بودند و جعلکم ملوکا یعنی تملکون انفسکم بعد تبعید فرعون ایاکم میگوید پس از آنکه زیردست فرعون بودید و شما را ببندگی گرفته اکنون شما را آزاد و بر نفس خود پادشاه کرد و از زیردستی و بندگی وی رهایی داد و قیل و جعلکم ملوکا ای اغنیاء شما را توانگر کرد تا از یکدیگر بی نیاز گشتید

مردی فرا عبد الله عمر گفت السنا من فقراء المهاجرین نه ما از جمله درویشان مهاجرانیم عبد الله گفت ترا هیچ زن هست گفت هست گفت هیچ مسکن داری که در آن نشینی گفت دارم گفت پس تو از توانگرانی آن مرد گفت من خادم نیز دارم عبد الله گفت فانت من الملوک تو از جمله ملوکی و باین معنی مصطفی ص گفت من اصبح معافی فی بدنه آمنا فی سربه عند قوت یومه فکأنما حیزت له الدنیا یکفیک ابن آدم منها ما سد جوعتک و واری عورتک فان کان لک بیت یواریک فذاک و ان کانت دابة ترکبها فبخ فلق الخبز و ماء الجر و ما فوق الازار حساب علیک

و عن ابی سعید الخدری عن النبی ص قال کان بنو اسراییل اذا کان لاحدهم خادم و امرأة و دابة یکتب ملکا و قال ابن عباس و مجاهد و الحسن من کان له بیت و امرأة و خادم فهو ملک ضحاک گفت بنی اسراییل را ملوک از آن گفت که خانهای فراخ داشتند و آب روان در آن قال و من کان مسکنه واسعا و فیه ماء جار فهو ملک قتاده گفت ملک ایشان آن بود که خدم و حشم ساختند و از فرزندان آدم اول کسی که حشم ساخت ایشان بودند و جعلکم ملوکا یعنی و جعل فیکم ملوکا و آتاکم ما لم یؤت أحدا من العالمین من فلق البحر و المن و السلوی و تظلیل الغمام و غیر ذلک

یا قوم ادخلوا الأرض المقدسة یعنی المطهرة سمیت مقدسة لانها قدست من الشرک و جعلت مسکنا للانبیاء و یتقدس فیها من الذنوب گفته اند زمین مقدسه زمین شام است سر تا سر آن مصطفی ص گفت طوبی للشام قیل لأی ذلک یا رسول الله قال لان ملایکة الرحمن باسطة اجنحتها علیها و قال ص اللهم بارک لنا فی شامنا اللهم بارک لنا فی یمننا قالوا یا رسول الله و فی نجدنا فقال هنالک الزلازل و الفتن و بها یطلع الشیطان و قال ص ستخرج نار من حضرموت تحشر الناس قلنا یا رسول الله ما تأمرنا قال علیکم بالشام سیصیر الامر أن تکونوا جنودا مجندة جند بالشام و جند بالیمن و جند بالعراق فقال رجل یا رسول الله خر لی ان ادرکت ذلک قال علیکم بالشام فانها خیرة الله من ارضه یجتبی الیها خیرته من عباده یا اهل الاسلام علیکم بالشام فان صفوة الله من ارضه الشام فان الله قد تکفل لی بالشام و اهله

مجاهد گفت زمین مقدسه آن بقعه است که طور بر آن است کلبی گفت زمین دمشق و فلسطین و بعضی اردن است و قال عبد الله بن مسعود قسم الخیر عشرة اجزاء فجعل منه تسعة بالشام و واحد بالعراق و قسم الشر عشرة فجعل منه تسعة بالعراق و واحد بالشام قال و نزل حمص الشام سبع مایة من اصحاب رسول الله ص فیهم سبعون بدریا التی کتب الله لکم یعنی کتب فی اللوح المحفوظ انها مساکن لکم و قال السدی ای امرکم الله ان تدخلوها ...

... ایشان هم چنان بر سر مخالفت و معصیت خویش میبودند و میگفتند یا موسی إنا لن ندخلها أبدا ما داموا فیها فاذهب أنت و ربک فقاتلا إنا هاهنا قاعدون ای فاذهب انت فقاتل و ربک فی الدفع عنک و النصر لک علیهم إنا هاهنا قاعدون انا لا نستطیع قتال الجبارین و قال بعضهم کان هارون اکبر من موسی و کان محبا معظما فی بنی اسراییل و کأنهم قالوا فاذهب انت و کبیرک یعنی هارون فقاتلا کقوله تعالی معاذ الله إنه ربی أحسن مثوای ای سیدی و کبیری

روی ان النبی ص قال لاصحابه یوم الحدیبیة حین صد عن البیت انی ذاهب بالهدی فناحره عند البیت

فقال المقداد بن اسود اما و الله لا نقول کما قال قوم موسی فاذهب أنت و ربک فقاتلا إنا هاهنا قاعدون و لکنا نقاتل عن یمینک و شمالک و من بین یدیک و من خلفک و لو خضت بحرا لخضنا معک و لو تسنمت جبلا لعلوناه معک و لو ذهبت بنا الی برک الغماد لتابعناک فلما سمعها اصحاب رسول الله ص بایعوه علی ذلک و رأیت رسول الله اشرق وجهه لذلک و سره موسی چون آن عصیان ایشان دید و سر در نهادن در طغیان خویش دعا کرد گفت رب إنی لا أملک إلا نفسی و أخی یعنی و اخی ایضا لا یملک الا نفسه و قیل معناه لا املک الا نفسی و لا املک الا اخی و این از بهر آن گفت که برادر وی مطیع وی بود و کان یملک طاعته موضع اخی بر قول اول رفع است و بر قول دوم نصب ...

میبدی
 
۵۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۶ - النوبة الاولى

 

... و قطعناهم و ایشان را گروه گروه برگسستیم اثنتی عشرة أسباطا دوازده گروه أمما امت امت جوک جوک با پیغامبر پیغامبر و أوحینا إلی موسی و پیغام دادیم بموسی إذ استسقاه قومه آن گه که آب خواست ازو قوم او أن اضرب بعصاک الحجر که بعصا این سنگ را میزن فانبجست منه اثنتا عشرة عینا بگشاد از آن دوازده چشمه قد علم کل أناس مشربهم هر گروهی از ایشان میدانستند که آبشخور ایشان کدام است و ظللنا علیهم الغمام ایشان را میغ فرستادیم تا سایه کردید بر ایشان و أنزلنا علیهم المن و السلوی و فرو فرستادیم بر ایشان ترنجبین و مرغ سلوی کلوا من طیبات ما رزقناکم گفتیم میخورید ازین خوشها که شما را روزی دادیم و ما ظلمونا و ستم نه بر ما کردند و لکن کانوا أنفسهم یظلمون ۱۶۰ لکن ایشان ستم بر خویشتن کردند

و إذ قیل لهم اسکنوا هذه القریة و ایشان را گفتند که در زمین بیت المقدس نشینید و آن را مسکن گیرید و کلوا منها حیث شیتم و میخورید از آن هر جای که خواهید و قولوا حطة و می گویید چون می درشوید گناهان ما از ما فرو نه و ادخلوا الباب سجدا و پشت خم داده از در در روید نغفر لکم خطییاتکم تا بیامرزیم شما را گناهان شما سنزید المحسنین ۱۶۱ آری نیکوکاران را بر پیوس بیفزاییم

فبدل الذین ظلموا منهم بدل کردند آن ستمکاران آن سخن که گفته بودند ایشان را قولا غیر الذی قیل لهم دیگر گفتند جز از آنکه ایشان گفته بودند فأرسلنا علیهم رجزا من السماء فرو گشادیم بر ایشان از آسمان عذابی بما کانوا یظلمون ۱۶۲ بآن ستم که کردند ...

میبدی
 
۵۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۶ - النوبة الثانیة

 

... سیل الحسین بن الفضل هل تجد فی کتاب الله الحلال لا یأتیک الا قوتا و الحرام یأتیک جرفا جرفا قال نعم فی قوله تعالی إذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لا یسبتون لا تأتیهم کذلک قیل متصل بالاول علی تقدیر لا تأتیهم شرعا مثل اتیان یوم السبت و قیل متصل بما بعده و هو قوله نبلوهم ای نختبرهم مثل هذا الاختبار ای نعاملهم معاملة المختبر بما کانوا یفسقون

قال ابن زید کانوا قد قرموا لحم الحیتان و کان فی غیر یوم السبت لا یأتیهم حوت واحد فأخذ رجل منهم حوتا فربط فی ذنبه خیطا ثم ربطه الی خشبته فی الساحل ثم ترکه فی الماء الی یوم الاحد فأخذه و شواه فوجد جار له ریح الحوت فقال له یا فلان انی اجد فی بیتک ریح الحوت قال لا فیطلع فی تنوره فاذا هو فیه فقال انی اری الله سیعذبک فلما لم یره عذب و لم یعجل علیه العذاب اخذ فی السبت الآخر حوتین اثنین فلما رأوا ان العذاب لا یعاجلهم اخذوا و أکلوا و ملحوا و باعوا و کثر اموالهم فقست قلوبهم و تجروا علی الذنب و قالوا ما نری السبت الا و قد أحل لنا و کان اهل القریة نحوا من سبعین الفا فصاروا ثلاث فرق فرقة صادت و أکلت و فرقة نهت و زجرت و فرقة امسکت عن الصید و هم الذین قال تعالی و إذ قالت أمة منهم لم تعظون قوما یعنی قالوا للفرقة الناهیة لا موهم علی موعظة قوم یعلمون انهم غیر مقلعین میگوید جمله آن قوم سه گروه بودند یک گروه گنهکاران و یک گروه ناهیان که پند میدادند و یک گروه که فرا پند دهان میگفتند لم تعظون قوما الله مهلکهم فرقه ناهیه جواب دادند معذرة إلی ربکم یعنی معذرة لنا الی ربکم فیه ابو عمرو گفت ای هذه معذرة الی ربکم و معناه الامر بالمعروف واجب علینا فعلینا موعظتهم و نصحهم حتی یکون لنا عذرا عند ربکم ان لم ینتهوا قراءة حفص از عاصم معذرة بنصب است ای نعظهم معذرة الی ربکم ای من اجل ذلک کما قال حذر الموت ای من اجله و قیل نعتذر معذرة ای اعتذارا الی ربکم

و لعلهم یتقون این اعذار همانست که آنجا گفت فلو لا کان من القرون من قبلکم أولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الأرض إلا قلیلا ممن أنجینا منهم درین هر دو آیت مصداق سخن مصطفی است که گفت ما من قوم یعمل بین ظهرانیهم بمعاصی الله فلم یغیروا الا عمهم الله بعذاب ...

... و إذ تأذن ربک ای آذن و معناه اعلم تفعل و أفعل بیک معنی آید چون توعده و أوعده ترضاه و أرضاه تیقنه و أیقنه و قیل تأذن امر من الاذن و قیل حکم و قیل اخبر و قیل وعد و قیل حلف لیبعثن علیهم إلی یوم القیامة نظم آیت چنین است لیبعثن علیهم من یسومهم سوء العذاب الی یوم القیمة برانگیزاند بر جهودان و برگمارد بر ایشان کسی که ایشان را رنجاند تا بروز قیامت و هو محمد ص و امته یقاتلونهم حتی یسلموا او یعطوا الجزیة سعید بن جبیر گفت هم اهل الکتاب بعث الله علیهم العرب یجبونهم الخراج الی یوم القیامة إن ربک لسریع العقاب لمن استحق تعجیله و إنه لغفور للمؤمنین رحیم بهم

و قطعناهم فی الأرض أمما بنی اسراییل را در زمین پرکنده گردیم گروه گروه یعنی نژادانژاد و جوک جوک و این از آن است که ایشان یک قوم بودند یک جوک در یک اقلیم اول بمصر باز به بیت المقدس و بنواحی مدینه اکنون پراکنده اند و گسسته در جهان و قیل جعلناهم علی ادیان مختلفة منهم الصالحون یعنی من آمن منهم بعیسی و محمد علیهما الصلاة و السلام و منهم دون ذلک یعنی الکفار و قیل منهم الصالحون الذین رآهم رسول الله ص لیلة المعراج و منهم دون ذلک ای عاصون مفسدون و بلوناهم بالحسنات و السییات و ایشان را بیازمودیم بشادیها و غمها به نیکها و بدها اما حسنات آنست که و إذ فرقنا و ظللنا و أنزلنا و جاوزنا فأنجینا و سییات چون حبس ایشان در تیه چهل سال و قتل نفس توبه را از عبادت گوساله و جز از آن لعلهم یرجعون کی یتذکروا و یعودوا الی الطاعة

فخلف من بعدهم خلف قوم سوء اشتقاقه من خلف اللبن اذا طال مکثه فی السقاء فتغیر و منه الخلوف این خلف جهودان ایام مصطفی اند و هر که پس ایشان آمد تورات میراث بردند از پیشینان یأخذون عرض هذا الأدنی ادنی تذکیر دنیا است یعنی عرض هذه الدنیا و العرض ما یعرض لک من منافع الدنیا او تعرض لک الحاجة الیه و قیل العرض بفتح الراء متاع الدنیا اجمع و باسکان الراء ما کان من المال سوی الدراهم و الدنانیر میگوید عرض این جهانی میگیرند بآن علم یعنی میفروشند و بها می ستانند و در سورتهای پیش بچند جایگه شرح این اشتراء رفت و یقولون سیغفر لنا و ان لم نستغفر این تمنی محال است چنان که جای دیگر گفتند لن یدخل الجنة إلا من کان هودا أو نصاری و گفتند نحن أبناء الله و أحباؤه لن تمسنا النار إلا أیاما معدودة و إن یأتهم عرض مثله یأخذوه ای و لو اوتوا عرضا مثل العرض الذی کفروا من اجله بمحمد لیکفروا بموسی لکفروا به ارتشوا من سادتهم فکفروا بمحمد و لو رشوا لیکفروا بموسی لکفروا و قیل ان یأت یهود یثرب الذین کانوا فی عهد رسول الله ص عرض من الدنیا مثله یأخذوه کما اخذ اسلافهم و قیل ان یأتهم عرض مثله من الحرام یأخذوه ای هم مصرون علی الذنب و لا یشبعهم شی ء ...

میبدی
 
۵۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۳ - النوبة الثانیة

 

... بعد عامهم هذا قیل هو سنة تسع و قیل سنة برایة و هی سنة عشر و هی سنة حجة الوداع جابر بن عبد الله گفت لا یقربه مشرک الا عند رجل من المسلمین او رجل یؤدی الجزیه و فی وقوع اسم المسجد علی الحرام دلیل علی انه قبلة لاهل القبلة و سعه لهم فی التوجه الیه اذا ارادوا الکعبة کما

جاء فی الخبر ان البیت قبلة لاهل المسجد و المسجد قبلة لاهل الحرم و الحرم قبلة لاهل الارض فی مشارقها و مغاربها

و إن خفتم عیلة مشرکان چون این منع شنیدند گفتند اکنون کاروانهای مکه بازداریم تا از گرسنگی هلاک شوند اهل مکه بترسیدند گفتند الآن ینقطع المتاجر عنا فانزل الله تعالی و إن خفتم عیلة فسوف یغنیکم الله من فضله العایل الفقیر و الجمع العیل و العیلة الفقر عال درویش شد اعال عیال دار شد فسوف یغنیکم الله من فضله بما تأخذون من الجزیة و تنالون من الغنیمة و قیل من فضله ای من رزقه فمطرت البلاد و اخصبت و اسلم اهل جدة و صنعا و غیرهم فحملوا المیرة الی مکه و کفاهم الله ما کانوا یتخوفون و گفته اند که خدای تعالی وعده وفا کرد که بروزگار طعام و نعمت بر ایشان فراخ کرد چنان که گفت یجبی إلیه ثمرات کل شی ء رزقا من لدنا اما بمشیت مقید کرد گفت من فضله إن شاء از بهر آنکه نعمت سال بسال کمتر و سال به سال بیشتر و کس باشد که توانگر بود و کس باشد که درویش چنان که خود خواهد روزی می رساند یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر و قیل هذا تعلیم بتعلیق الامور بمشیة الله إن الله علیم بما امر حکیم فیما قدر ...

... و قالت الیهود عزیر ابن الله این قومی از جهودان گفته اند نه همگان

ابن جریح گفت خود یک مرد گفت است از این نام وی فحاص و سبب آن بود که بخت نصر بابلی نسختهای تورات بسوخته بود در مسجد بیت المقدس و از آن زمین نسخت نمانده بود چون فرزندان بنی اسراییل که مانده بود پس کشتن پدران ایشان فرا رسیدند به تورات محتاج بودند و آن را نسخت نیافتند خدای تورات را از اول تا آخر در دل عزیر او کند پس از آن که وی را زنده کرده بود تا بر ایشان خواند ایشان بشنیدند و نسخت کردند قومی از ایشان گفتند این عزیر پسر خداست که مردم را توان چنین نیست

و قالت النصاری المسیح ابن الله این آن بود که خدای تعالی عیسی را به آسمان برد حواریان و قوم عیسی که وی را دریافته بودند و دیده هیچ نماندند و فرزندان ایشان در رسیدند که عیسی را ندیده بودند اما به وی ایمان داشتند پس مردی جهود نام وی بولس با ایشان آمد و دین ترسایی گرفت تا ایشان را بفریفت و دروغها نهاد در کار عیسی و دین ایشان بر ایشان شوریده کرد تا ایشان در شبهت افتادند قومی گفتند المسیح هو الله قومی گفتند هو ابن الله قومی گفتند ثالث ثلاثه و شرح قصه آنست که این بولس مردی بود دلاور کینه ور کافر دل و می خواست که قوم عیسی به هم بر او کند و دین ایشان بر ایشان شوریده کند و با جهودان می گفت ان کان الحق مع عیسی فکفرنا و جحدنا و النار مصیرنا فنحن مغبونون ان دخلوا الجنة و دخلنا النار می گفت غبنی عظیم باشد اگر فردا این قوم عیسی به بهشت روند و ما به دوزخ ناچار من تدبیری سازم که ایشان را از راه ببرم و از اسلام بر گردانم و کانوا علی دین الاسلام احدی و ثمانین سنة بعد رفع عیسی یصلون الی القبلة و یصومون رمضان پس این بولس اسبی داشت نیکو که بر پشت آن جنگ کردی با ایشان و قوم عیسی از قتل و طعن وی ایمن نبودندی رفت و آن اسب را پی کرد و خاک بر سر نهاد و گریستنی و زاریی عظیم در گرفت ایشان گفتند چه رسید ترا درین وقت

گفت ندایی شنیدم از آسمان که ترا هرگز توبه نپذیرم مگر که ترسا شوی و دین عیسی گیری و اکنون از دین جهودی توبه کردم ایشان او را در کنیسه فروآوردند و یک سال در خانه ای نشست که از آن خانه بیرون نیامد تا کتاب انجیل بخواند و بیاموخت پس بیرون آمد و گفت ندایی از آسمان شنیدم که ان الله قبل توبتک

ایشان او را به دوست گرفتند پیشرو خود ساختند و به وی اقتدا کردند برخاست و به بیت المقدس رفت و آنجا خلیفه ای بگماشت نام وی نسطور و درو می آموخت که عیسی و مریم و اله هر سه به هم خدااند پس از آنجا به روم رفت و آنجا نیز خلیفه ای بگماشت نام وی یعقوب و لاهوت و ناسوت او را در آموخت یعنی که لاهوت بت خدای به ناسوت بت خدای عیسی فرو آمد تا پسر وی شد پس یکی دیگر را دعوت کرد و او را خلیفت خود خواند نام وی ملکا و در وی آموخت که ان الاله لم یزل و لا یزال عیسی پس ایشان را هر سه بجای خود ممکن کرد و به هر یکی چنان نمود که او بهینه است و مهتر همگان و با هر یکی گفت من عیسی را به خواب دیدم که من از تو خشنودم اکنون خویشتن را بدین سبب قربان می کنم که وی از من خشنود شد تو همه را دعوت کن و بر ملت و نحلت خویش چنان که گفتم جمع کن که من رفتم این سخن با هر یکی از آن سه خلیفت بگفت و خویشتن را بکشت پس ایشان هر یکی طایفه ای را جمع کردند و بر آن گفتار و عقیده خویش بماندند و پیوسته میان این هر سه فرقت اختلاف بودی و جنگ و قتل الی یومنا هذا و امروز ترسایان بر آن سه فرقت اند

عزیز ابن بتنوین قرایت عاصم و کسایی و یعقوب است باقی بی تنوین خوانند و اثبات تنوین پسندیده تر است و اختیار بو عبیده و بو حاتم است لانه اسم خفیف فوجهه ان ینصرف و ان کان اعجمیا و لانه لیس بمنسوب الی ابیه و انما تحذف العرب النون من هذا الاسم اذا کان منسوبا الی ابیه کقولهم هذا زید بن عبد الله فحذفت النون لکثرة هذا الکلام فاذا نسبوا الی غیر ابیه نونوا فقالوا هذا زید ابن اخینا و هذا زید ابن الامیر و علی قراءة من قراء بغیر التنوین فلذلک و لالتقاء الساکنین سکون التنوین و سکون الباء فی قوله عزیز ابن الله ذلک قولهم بأفواههم قال قایل کل قول بالفم فما الفایدة فی قوله بافواههم ...

... و یأبی الله لا یرضی و لا یترک إلا أن یتم نوره باعلاء کلمة الله و اعزاز دینه و لو کره الکافرون ذلک هو الذی أرسل رسوله محمدا بالهدی بالقرآن و الایمان و دین الحق الاسلام لیظهر الله دینه ای لیغلبه علی سایر الادیان فلا یبقی دین الاظهر علیه الاسلام و سیکون ذلک و لم یکن بعد و لا تقوم الساعة حتی یکون ذلک

روی عن ابی سعید قال ذکر رسول الله بلاء یصیب هذه الامة حتی لا یجد الرجل ملجأ یلجأ الیه من الظلم فیبعث الله رجلا من عترتی و اهل بیتی فیملأ به الارض قسطا و عدلا کما ملیت جورا و ظلما یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الارض لا تدع السماء من قطرها شییا الا صبته مدرارا و لا تدع الارض من بناتها شییا الا اخرجه حتی یتمنی احیاء الاموات یعیش فی ذلک سبع سنین او تسع سنین

و عن عایشة قالت قال النبی لا یذهب اللیل و النهار حتی یعبد اللات و العزی فقلت یا رسول الله ان کنت لا ظن حین انزل الله هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون ان یکون ذلک تاما قال انه سیکون من ذلک ما شاء الله ثم یبعث الله ریحا طیبة فیتوفی کل من کان فی قلبه مثقال حبة من خردل من ایمان فیبقی من لا خیر فیه فیرجعون الی دین آبایهم

و عن المقداد بن الاسود قال سمعت رسول الله یقول لا یبقی علی وجه الارض بیت من مدر و لا وبر الا ادخله الله کلمة الاسلام و قیل لیظهره علی الدین کله عند نزول عیسی

قال رسول الله لینزلن ابن مریم حکما عادلا فلیکسرن الصلیب و لیقتلن الخنزیر و لیدفعن الجزیة و لیذهبن الشحناء و التباغض و التحاسد و لیدعون الی المال فلا یقبله احد ...

میبدی
 
۵۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹- سورة التوبة- مدنیة » ۱۲ - النوبة الثانیة

 

... و ما کان الله لیضل قوما بعد از آن که استغفار از بهر مشرکان که بر کفر مرده بودند حرام گشت بآن آیت که ما کان للنبی و الذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین قومی مؤمنان که پیش از نهی استغفار کرده بودند ترسیدند که اگر ایشان را در آن مؤاخذت باشد رب العالمین تسکین دل ایشان را درین آیت بیان کرد که ایشان را در آنچه کردند مؤاخذت نیست که آن نیز ایشان را نگفته بودند که روا نیست فقال تعالی و ما کان الله لیضل قوما بعد إذ هداهم یعنی لیوقع الضلالة فی قلوبهم بعد الهدی

حتی یبین لهم ما یتقون فلا یتقوه فعند ذلک یستحقوا الاضلال این هم چنان است که در تحویل قبله گفت و ما کان الله لیضیع إیمانکم و در تحریم خمر گفت لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا و قیل معناه و ما کان الله لیعذب قوما حتی یتبین لهم ما یتقون ای ما یأتون و ما یذرون و قیل سبب نزولها ان قوما من الاعراب اسلموا و عادوا الی بلادهم فعملوا بما شاهدوا رسول الله یفعله من الصلاة الی بیت المقدس و صیام ایام البیض ثم قدموا بعد ذلک علی رسول الله فوجدوه یصلی الی الکعبة و یصوم شهر رمضان فقالوا یا رسول الله ردنا الله بعدک بالضلال انک علی امر و انا علی غیره فانزل الله هذه الایة

إن الله له ملک السماوات و الأرض ملکه قدرته علی الإبداع و المعدوم مقدوره و مملوکه فاذا اوجده فهو فی حال حدوثه مقدوره و مملوکه فاذا اعدمه خرج عن الوجود و لم یخرج عن کونه مقدورا یحیی و یمیت یحیی من أقبل الیه بتفضله و یمیت من اعرض عنه بتکبره یحیی من یشاء بعرفانه و توحیده و یمیت من یشاء بکفرانه و الحاده یحیی قلوب العارفین بانوار المواصلة و یمیت نفوس العابدین بآثار المنازلة و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر سبق تفسیرها ...

میبدی
 
۵۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۸ - النوبة الثانیة

 

... و فی هذه الایة التحذیر عن تأخیر الایمان الی وقت المعاینة فذاک وقت الایاس و لا ینفع صاحبه لمعاینة ملک الموت کفعل فرعون حین آمن فی ذلک الوقت حتی قیل له آلآن و قد عصیت قبل قال الله تعالی فلم یک ینفعهم إیمانهم لما رأوا بأسنا و قال و لیست التوبة للذین یعملون السییات الایة فالیوم ننجیک ببدنک قرأ یعقوب ننجیک بالتخفیف ببدنک یعنی بجسدک لا روح فیه و قیل ببدنک یعنی مع درعک و کان درعا مسمورا مرصعا بالجواهر یقول نجعلک تعلوا الماء و تطفوا فوقه لانه اول جیفة آدمی طفت فوق الماء و قیل ننجیک معناه نلقیک علی نجوة من الارض و هی المکان المرتفع چون موسی قوم خود را خبر داد از هلاک فرعون و غرق وی قومی از ایشان جحود کردند و انکار نمودند گفتند ما مات فرعون و انه اعظم شأنا من ان یغرق پس فرمان آمد بدریا تا فرعون را از قعر خویش وا سر آورد و بر سر آب بایستاد و فرعون ازین سرخه بود کوتاه بالا بی ملح همچون گاوی نر و بر وی سلاح بود و درع بگاه غرق و ذلک آیة لان الحدید یرسب و لا یطفوا و قیل ننجیک نترکک حتی تغرق فالنجاء الترک و قیل نسودک و نجعلک علامة فان النجاء قد یکون العلامة و السواد و یحتمل انه من النجاء الذی معناه الاسراع ای ننجی أهلا لک و قوله ببدنک تأکیدا کما تقول قال بلسانه و جاء بنفسه قوم موسی چون فرعون را مرده بر سر آب دیدند و بر وی درع بود و سلاح گران و هرگز هیچ جیفه آدمی تا آن روز بر سر آب ندیده بودند آن جحود و انکار از دل بیرون کردند و دانستند که آن آیتی عظیم است بر صدق موسی و نشانی است از قهر خداوند و راندن خشم خود بر فرعون اینست که رب العالمین گفت لتکون لمن خلفک آیة ای عبرة و نکالا و قیل لمن تاخر عن قومک و إن کثیرا من الناس عن آیاتنا فی موسی و فرعون و سایر الآیات لغافلون لاهون

و لقد بوأنا بنی إسراییل مبوأ صدق آن متبوأ پیش از این مصر است و این مبوأ ایدر بیت المقدس و قیل هو الاردن و فلسطین و هی الارض المقدسة التی کتب الله میراثا لإبراهیم و ذریته این همان است که جایی دیگر گفت و قلنا من بعده لبنی إسراییل اسکنوا الأرض یعنی ارض القدس میگوید جای دادیم بنی اسراییل را پس غرق فرعون جای گزیده و پسندیده نیکو براستی متنزل وحی و مسکن انبیاء و زمین محشر و رزقناهم من الطیبات ایشان را روزیهای پاک حلال دادیم یعنی در تیه پیش آنکه بقدس رسیدند و هی المن و السلوی و الماء من الحجر و طیبها منالها من غیر مکسبة و لا مسیلة

فما اختلفوا حتی جاءهم العلم یعنی جاء هم القران علی لسان محمد و اختلافهم انهم افترقوا بعد ما جاءهم فرقتین فرقة اسلموا و فرقة ثبتوا علی الیهودیة و قیل نزلت هذه الایة فی قریظة و النضیر یعنی انزلنا هم منزل صدق یرید من ارض یثرب ما بین المدینة و الشام و رزقناهم من الطیبات من النخل و الثمار و وسعنا علیهم الرزق فما اختلفوا فی تصدیق محمد ص انه نبی حتی جاءهم العلم یعنی القرآن و البیان بانه رسول صدق و دینه حق و قیل حتی جاءهم معلومهم و هو محمد ص لانهم کانوا یعلمونه قبل خروجه فالعلم بمعنی المعلوم کما یقال للمخلوق خلق و منه قوله هذا خلق الله و یقال هذا الدرهم ضرب الامیر ای مضروبه إن ربک یقضی بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون من الدین ...

میبدی
 
۶۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۲ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و تقدس إذ قالوا لیوسف و أخوه این لام لام قسم است تقدیره و الله لیوسف و اخوه أحب إلی أبینا منا و روا باشد که گویند لام تأکید است که در اوصاف شود نه در اسماء چنانک گویند اذ قالوا یوسف و اخوه لاحب الی ابینا لکن پیوستن آن باسم یوسف نظم سخن را نیکوتر و لایق تر بود از پیوستن آن بوصف این معنی را در اسم پیوستند نه در وصف و نحن عصبة عصبة گروهی باشد از سه تا ده بدلیل این آیت که ایشان ده بودند و گفته اند از ده تا بچهل چنان که در آن آیت گفت لتنوأ بالعصبة و عصبه را از لفظ خود واحد بگویند هم چون نفر و رهط و اشتقاق آن از عصب است و تعصب و اقویا را گویند نه ضعاف را إن أبانا لفی ضلال مبین ضلال درین موضع و دو جای دیگر هم درین سوره نام محبت مفرط است آن محبت که مرد در آن با خود بر نیاید و برشد خود راه نبرد و نصیحت نشنود معنی آیت آنست که پدر ما یوسف را و بنیامین را بدرستی و تحقیق بر ما برگزیده و مهر دل بافراط بر ایشان نهاده دو کودک خرد فرا پیش ما داشته و ما ده مردیم نفع ما بیشتر و او را بکار آمده تر إن أبانا لفی ضلال مبین قیل فی خطاء من رأیه و جور من فعله پدر ما رای خطا زد و در فعل جور کرد که در محبت فرزندان راه عدل بگذاشت و قیل فی ضلال مبین ای فی غلظ من امر دنیاه فانا نقوم بامواله و مواشیه برادران این سخن آن گه گفتند که خبر خواب یوسف بایشان رسید و میل یعقوب بوی هر روز زیاده تر میدیدند و یعقوب را خواهری بود که پیراهن ابراهیم داشت و کمر اسحاق چون یعقوب خواب یوسف با وی بگفت وی بیامد و چشم یوسف ببوسید و پیراهن و کمر بوی داد پسران یعقوب چون این بشنیدند دل تنگ شدند بر عمه خویش آمدند و شکایت کردند که یوسف را بدین هدیه مخصوص کردن و حق ما بگذاشتن چه معنی دارد عمه از شرم گفت من بیعقوب دادم و یعقوب او را داده برادران از آنجا خشمگین و کینه ور برخاستند و کمر عداوت بربستند با یکدیگر گفتند اقتلوا یوسف أو اطرحوه این گوینده شمعون بود بقول بعضی مفسران و بیک قول دان و بیک قول روبیل أو اطرحوه أرضا یعنی ابعدوه عن ارض ابیه الی ارض بعیدة عنه و تقدیره فی ارض بحذف الجار و تعدی الفعل الیه یخل لکم وجه أبیکم ای یصف مودته لکم و یقبل بکلیته علیکم این هم آن وجه است که جایها در قرآن یاد کرده و أقیموا وجوهکم وجهت وجهی فأقم وجهک أقم وجهک این وجه دل است و نیت و قصد درین موضعها و تکونوا من بعده ای من بعد قتله او طرحه قوما صالحین تقدیره ثم توبوا لتکونوا قوما صالحین هییوا التوبة قبل المعصیة و قیل صالحین تایبین مثل قوله إن تکونوا صالحین فإنه کان للأوابین غفورا صالح درین آیت هم آن مصلح است که جایهای دیگر گفت إلا الذین تابوا و أصلحوا فمن تاب من بعد ظلمه و أصلح إلا الذین تابوا من بعد ذلک و أصلحوا

قال قایل منهم چون ایشان همت قتل یوسف کردند گوینده ای از میان ایشان گفت لا تقتلوا یوسف میگویند روبیل بود برادر مهین بسن و از همه قوی تر برأی و گفته اند یهودا بود که از همه عاقل تر بود مجاهد گفت شمعون بود لا تقتلوا یوسف فان القتل عظیم یوسف را مکشید که قتل کاری عظیم است و عاقبت آن وخیم و ألقوه فی غیابت الجب و بر قراءت مدنی فی غیابات الجب غیابات جمع غیابة است و غیابة کران قعر چاه بود یا کنجی یا چون طاقی که نگرنده از سر چاه آن را نبیند و در شواذ خوانده اند غیبة الجب زیر چاه است از سر تا زیر که از روندگان در هامون پنهان بود قتاده گفت چاهی است معروف به بیت المقدس کعب گفت میان مدین و مصر است به اردن مقاتل گفت چاهی است بر سه فرسنگی منزل یعقوب چاهی تاریک وحش قعر آن دور زیر آن فراخ بالاء آن تنگ آب آن شور و میگویند سام بن نوح آن را کنده یلتقطه بعض السیارة ای یأخذه بعض المجتازین الالتقاط تناول الشی ء من الطریق و منه اللقطة و اللقیط و السیارة رفقة مسافرین یسیرون فی الارض إن کنتم فاعلین ما قصدتم من التفریق بینه و بین ابیه و قیل ان کنتم فاعلین بمشورتی

قومی گفتند از علماء تفسیر که برادران یوسف آن گه که این سخن گفتند و این فعل با یوسف کردند بالغ نبودند مراهقان بودند به بلوغ نزدیک قومی گفتند بالغان بودند و اقویا اما هنوز پیغامبر نبودند که بعد از آن ایشان را نبوت دادند پس چون عزم درست کردند که او را در چاه افکنند آمدند و پدر را گفتند یا أبانا ما لک لا تأمنا علی یوسف مقاتل گفت درین آیت تقدیم و تأخیر است و تقدیره انهم قالوا ارسله معنا غدا نرتع و نلعب فقال ابوهم إنی لیحزننی أن تذهبوا به الآیة فقالوا یا ابانا ما لک لا تأمنا علی یوسف ان ترسله معنا ای لم تخافنا علیه فلا تخرجه معنا الی الصحراء قرأ عامتهم لا تأمنا باشمام نون المدغمة الضم للاشعار بالاصل لان الاصل لا تامننا بنونین الاولی مرفوعة فادغمت فی الثانیة لتماثلهما طلبا للخفة و اشمت الضم لیعلم ان محل الکلمة رفع علی الخبر و لیس بجزم علی النهی ...

میبدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode