گنجور

 
۲۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۰ - رفتن کوش پیل دندان به نزدیک ضحاک

 

... بر این کامگاری به درگاه شد

به بیت المقدس به درگاه شد

به سه روزه راهش چو آمد فرود ...

... ز هفتصد هزاران نبودند بیش

ز بیت المقدس چو برخاست موج

سپاه اندر آمد همی فوج فوج ...

... همی کرد هر کس به رویش نگاه

چو نزدیک بیت المقدس کشید

به یک میل ضحاک پیشش رسید ...

ایرانشان
 
۲۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۲۴ - آگاه شدن کوش از پیروزی آتبین

 

سواران نوشان چو بشتافتند

به بیت المقدس خبر یافتند

که شاه جهان رفت زی باختر ...

ایرانشان
 
۲۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۷۳ - گریختن کنعان از کوش و رفتن پیش ضحاک

 

... گریزان بشد تا در شهریار

چو نزدیک بیت المقدس رسید

خبر زو به ضحاک جادو رسید ...

ایرانشان
 
۲۴

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - خطاب به خود

 

... تا دیو دین ز تو نستاند بشالهنگ

بیت المقدس است دل تو بنور دین

وه تا نه خوک خانه کند کافر فرنگ ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۵

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل ثانی - شرطهای سالک در راه خدا

 

... لامسلمین و لامجوس ولایهود و لانصاری

چون به آخر طلب رسد خود هیچ مذهب جز مذهب مطلوب ندارد حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبی گفت أنا علی مذهب ربی گفت من بر مذهب خداام زیرا که هر که بر مذهبی بود که آن مذهب نه پیروی بود مختلط باشد و بزرگان طریقت را پیر خود خدای تعالی بود پس بر مذهب خدا باشند و مخلص باشند نه مختلط اختلاط توقف است و اخلاص ترقی و اخلاص در طالب خود شرط است من اخلص لله أربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه او از مذهب ها دور است ایشان نیز دور باشند گواه است برین تخلقوا بأخلاق الله مگر نشنیده ​ای این دو بیت

آنکس که هزار عالم از رنگ نگاشت ...

... او بی رنگست رنگ او باید داشت

اگر مذهبی مرد را به خدا می ​رساند آن مذهب اسلام است و اگر هیچ آگاهی ندهد طالب را به نزد خدای تعالی آن مذهب از کفر بتر باشد اسلام نزد روندگان آنست که مرد را به خدا رساند و کفر آن باشد که طالب را منعی یا تقصیری در آید که از مطلوب بازماند طالب را با نهنده ی مذهب کارست نه با مذهب بیت

آتش بزنم بسوزم این مذهب و کیش ...

... مقصود رهی تویی نه دینست و نه کیش

تو چه دانی که چه می​ گویم می​ گویم طالب باید که خدا را در جنت و در دنیا و در آخرت نطلبد و در هرچه داند و بیند نجوید راه طالب خود در اندرون اوست راه باید که در خود کند وفی انفسکم أفلا تبصرون همه موجودات طالب دل رونده است که هیچ راه به خدا نیست بهتر از راه دل القلب بیت الله همین معنی دارد بیت

ای آنک همیشه در جهان می ​پویی ...

... نزد دل خود که نزد دل پویم من

باش تا از خود بدرآیی بدانی که راه کردن چه بود ولوأرادوالخروج لأعدوا له عدة زنهار تا نپنداری که قاضی می​ گوید که کفر نیک است و اسلام چنان نیست حاشا و کلا مدح کفر نمی گویم یا مدح اسلام ای عزیز هرچه مرد را به خدا رساند اسلام است و هرچه مرد را از راه خدا بازدارد کفرست و حقیقت آنست که مرد سالک خود هرگز نه کفر باز پس گذارد و نه اسلام که کفر و اسلام دو حالست که از آن لابد است مادام که با خود باشی اما چون از خود خلاص یافتی کفر و ایمان اگر نیز ترا جویند درنیابند بیت

در بتکده تا خیال معشوقۀ ماست ...

... ای عزیز آشنایی درون را اسباب است و پختگی او را اوقات است و پختگی میوه را اسباب است کلی آنست که آشنایی درون چنان پدید آید به روزگار که پختگی در میوه و سپیدی در موی سیاه و طول و عرض در آدمی که به روزگار زیادت می شود و قوی می گردد اما افزونی و زیادتی که به حس بصرو چشم سر آنرا ادراک نتوان کرد الا به حس اندرونی و به چشم دل و این زیادتی خفی التدریج باشد در هر نفسی ترقی باشد چون سفیدی در موی سیاه و پختگی در میوه و شیرینی در انگور اما به یک ساعت پیدا نشود بلکه هر ساعتی تو افزونی و زیادتی پذیرد اما پختگی که در میوه پدید آید آن را اسباب است خاک بباید و آب بباید و هوا بباید و تابش آفتاب و ماهتاب بباید واختلاف اللیل و النهار بباید این اسباب ظاهر است و اسبابی دیگر بباید چون زحل و مشتری و ستارگان ثابت بباید و هفت آسمان و بعضی از عالم ملکوت بباید چون فرشتگان مثلا ملک الریح فریشته با دو فریشته زمین و فریشته باران و فریشته آسمان و معبود این همه یکی ست که اگر نه او بودی خود وجود همه محو بودی و جمله معدومات به تقدیر موجود بودی و جمله موجودات به تقدیر عدم بودی

همچنانکه پختگی میوه را اسباب است بعضی ملکی و بعضی ملکوتی همچنین آشنایی درون را اسباب است هم ملکی و هم ملکوتی هرچه به ظاهر و قالب تعلق دارد ملکی بود چون نماز و روزه و زکاة و حج و خواندن قرآن و تسبیح و اذکار و آنچه افعال قالب بود که ثواب دان حاصل شود و هرچه به باطن تعلق دارد بعضی ملکوتی باشد چون حضور و خشوع و محبت و شوق و نیت صادق همچنین دل آدمی بروزگار آشنا گردد و این اسباب چنانکه باید دست فراهم ندهد الا در صحبت پیری پخته ومن لاشیخ له لادین له که پیران را صفت یهدی من یشاء باشد و از صفت یضل من یشاء دور باشند و ممن خلقنا امة یهدون بالحق تربیت و آداب ایشان است أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم احوال پیر و مرید است

دریغا این بیت ها جمال خویش واخلق با خلق نمودندی تا خلق همه از حقیقت خود آگاه شدندی بیت

آن را که دلیل ره چون مه نیست ...

... بیرون ز سر دو زلف شاهد ره نیست

تو چه دانی ای عزیز که این شاهد کدام است و زلف شاهد چیست و خد و خال کدام مقام است مرد رونده را مقام ها و معانی ها است که چون آنرا در عالم صورت و جسمانیت عرض کنی و بدان خیال انس گیری و یادگار کنی جز در کسوت حروف و عبارات شاهد و خد و خال و زلف نمی​ توان گفت و نمود مگر این بیتها نشنیده ​ای

خالی ست سیه بر آن لبان یارم ...

... ام امرید را ادبهاست یکی ادب آن باشد که از پیر معصومی و طاعت نجوید چنانکه دانستی و دیگر آنکه او را به صورت و عبارت طلب نکند و او را به چشم سر نبیند که آنگاه قالب مجرد بیند از گوشت و پوست بلکه حقیقت و مغز علم و معرفت وی ببیند به چشم دل چه گویی ابوجهل و ابولهب و عتبه و شیبه مصطفی را ظاهر می ​دیدند به چشم سر همچنانکه ابوبکر و عمر و عثمان و علی می​ دیدند اما دیده دل نداشتند تا قرآن بیان نادیدن ایشان کرد که وتراهم ینظرون إلیک وهم لایبصرون آنچه حقیقت مصطفی بود نتوانستند دیدن مقصود آنست که پیر حقیقت و معنی باید طلبیدن و جستن و نه قالب و صورت زیرا که مرید باشد که در مشاهده ی پیر صدهزار فایده یابد

ادب دیگر آنست که احوال خود جمله با پیر بگوید که پیر او را روز به روز و ساعت به ساعت تربیت می ​کند و او را از خطرها و روش های مختلف آگاه می​ کند نحن نقص علیک أحسن القصص ازین کلمه نشان دارد که پیر از بهر راه است به خدا و آنچه بدین پیر تعلق دارد آن باشد که راه نماید و آنچه به مرید تعلق دارد آن باشد که جز پیر به کس راز نگوید و زیادت و نقصان نگذارد واقعه یوسف صدیق إذ قال یوسف لأبیه یا أبت إنی رأیت أحد عشر کوکبا واقعه گفتن مریدانست با پیران پس یعقوب گفت یابنی لاتقصص رؤیاک علی إخوتک اول وصیت که پیر مرید را کند آنست که گوید واقعه خود را به کسی مگو پس هرچه فراپیش مرید آید باید که آن را احتمال کند و آن را خود از مصلحت در راه پیر نهاده باشد تا مرید را عجبی نیاید پس چون مرید ازین همه فارغ گردد پیر را نشان با مرید آن باشد که وکذلک یجتبیک ربک ویعلمک من تأویل الأحادیث و راه و مقصود مرید با وی نماید تا وی را نیز استادی درآموزد که ویعلمکم مالم تکونوا تعلمون چون تخلقوا بأخلاق الشیخ حاصل آید کار به جایی رسد که ورفع أبویه علی العرش و خرواله سجدا

ادب دیگر آنست که مرید مبتدی حضور و غیبت پیر نگاه دارد و در حضور صورت مؤدب باشد و به غیبت صورت مراقب باشد و پیر را همچنان به صورت حاضر داند اما مرید منتهی را حضور و غیبت خود یکسان باشد آن نشنیده​ ای که آن روز که جان مصطفی را وعده در رسید که پیش خدای تعالی برند عبدالله زید انصاری را فرزندی بود به نزدیک او رفت و از برون رفتن مصطفی ازین جهان پدر را خبر کرد پدر گفت نخواهم که پس از مصطفی این دیده ی من کس را بیند و دعا کرد و گفت اللهم اعم عینی خداوندا چشم من کور گردان حق تعالی دعای وی اجابت کرد فعمیت عیناه در ساعت کور شد معلوم است که عشق ابوبکر و عمر و عثمان و علی- رضی الله عنهم- با مصطفی هزار چندان و بیشتر بود چرا این معنی بر خاطر ایشان گذر نکرد ای عزیز عبدالله زید قوت از ظاهر و صورت مصطفی می​ خورد و می​ چشید که چون غیبت صورت آمد موت چشم حاصل آمد و قوت و غذای ابوبکر از دل و جان مصطفی بود و آن دیگر صحابه که ماصب الله فی صدری شییا إلا و صببته فی صدر ابی بکر ابوبکر را- رضی الله عنه- همچنان غذای جان می ​دادند دریغا مصطفی- علیه السلام- آن روز که از دنیا بیرون خواست رفت اشارتی لطیف کرد در این معنی وگفت ألیوم تسد کل فرجة إلا أبی بکر گفت همه روزنها بسته گردد الا روزن ابی بکر و ابوبکر صفتان که همچنان پهن گشاده باشد ...

... از جمله آنکه پیر مرید را فرماید در اوراد یکی اینست که گوید پیوسته می​ گوی لا إله إلا الله چون ازین مقام درگذرد گوید بگو الله نفی و فنای جمله در لا بگذارد و رخت در خیمه إلااللهزند چون نقطه حرف هو شود دو مقام که در میان دو لام است واپس گذارد که این دو مقام و این دو ولایت که مسکن و معاد جمله سالکان راه خداست واپس گذاشته باشد چون مرید بدین مقام رسید پیر او را فرماید تا پیوسته گوید هوهوهو در میان این دو مقام الله فرماید گفتن چون اعراض از همه باشد جز هو هیچ دیگر نشاید گفتن قل هوالله أحد پس ازین توحید باشد خواندن باید که در آن توحید و یگانگی باشد

دریغا گویی که مستمع این رمزها و مدرک این سخنها که خواهد بود و که فراگیرد و ذوق این که را چشانند و خلعت این فهم در کدام قالب قلب مطالعه کننده پوشانند اما فراگیر این وردها که این ضعیف بیچاره بسیاری فتوح روحی دیده است ازین وردها اگرچه اذکار و وردهای خدا خود همه مرتبتی بلند دارد اما این اذکار خصوصیتی دیگر دارد ابتدا کرده شد بسم الله الرحمن الرحیم ألحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله أجمعین و در همه اوقات این دعا مجربست و مرویست از ایمه کبار اللهم أنی أدعوک باسمک المکنون المخزون السلام المنزل القدس المقدس الطهر الطاهر یا دهر یادیهور یا دیهار یا أزل یامن لم یزل یا أبد یامن لم یلد ولم یولد یا هو یاهو یا هو یا من لا اله الا هو یا من لایعلم ماهوالاهو یا من لایعلم أین هوالاهو یاکاین یا کینان یاروح یا کاینا قبل کل کون و یاکاینا بعد کل کون یا مکونا لکل کون یا اهیا شراهیا آذونی اصباوث <یاقهار یارب العسکر الجرار> یا مجلی عظایم الأمور سبحانک علی حلمک بعد علمک سبحانک علی عفوک بعد قدرتک فإن تولوا فقل حسبی الله لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر أللهم صل علی محمد و علی آل محمد بعدد کل شیء کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم و بارک علی محمد و آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم إنک حمید مجید

دریغا ندانم ای عزیز که قدر این دعا دانسته ​ای یا نه دریاب که این دعا بر صدر لوح محفوظ نوشته است و قاری این دعا جز محمد- علیه السلام- نیست و دیگران طفیلی باشند خدای- تعالی- ما را از ثواب این دعا محروم مگرداناد و به لطف و کرم خویش بمنه و لطفه

عین‌القضات همدانی
 
۲۶

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ

 

... لا فضل فی بلد فینا علی بلد

الا لمکة بیت الله والحرم

فانها فضلت من بین سایرها ...

... حسبت بلد تهم داری و ساکنها

جیران بیتی و اعمامی و اخوالی

اصبحت فیهم عظیم القدر ذاخطر ...

... طواف حرم و غسل زمزم نمودم و از محرمات خورده و کرده استغفار کردم و از صغایر و کبایر اعتذار جستم از آنجا خاک طیب و طیبه را زیارت کردم و خرابیهای خانه عمر را عمارت خاک روضه مقدسه را کحل دیده ساختم و در فرض و نفل این خدمت بپرداختم

گفتم ببیت المقدس که مرقد و مضجع انبیاست و مبیت و مقیل اصفیاست گذری کنم و بر آنخاک نورانی و تربیت روحانی سفری و نظری بود که لثام آثام از چهره وقاحت من برخیزد و غبار خطییات از جلد نامدبوغ من فرو ریزد و این بغیت نیز بسیر الأقدام و جر الزمام میسر شد

در اثنای این قعود و قیام مسیر و مقام دو سال تمام این چتر منور بزر اندود اخضر و غبر افلاک و خاک را پیمود و در دونوبت خورشید صاحب عقل بنقطه منطقه حمل رسید و آثار سعود و نحوس بواسطه خنوس و کنوس این قاهران مقهور و جباران مجبور در عالم ظاهر شد ...

حمیدالدین بلخی
 
۲۷

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۱۱۳

 

استاد عبدالرحمن گفت کی مقری شیخ بود کی در آن وقت کی شیخ قدس الله روحه العزیز بنشابور بود یکی به نزدیک شیخ آمد و گفت مردی غریبم بدین شهر درآمدم و همه شهر صیت و آوازۀ شماست و ترا کرامتهای بسیارست اکنون از آن یکی بنمای شیخ گفت بآمل بودیم یکی به نزدیک بوالعباس قصاب در آمد و همین سؤال کرد شیخ بوالعباس گفت می نبینی آن چیست کی آن نه کراماتست آنچ آنجا بینی پسر قصابی بود که از پدر قصابی آموخت چیزی بدو نمودند و او را بربودند به بغداد تاختند پیر شبلی او را به مکه فرستاد و از مکه به مدینه فرستاد و از مدینه به بیت المقدس خضر را بدو نمودند و در دل خضر افگندند تا این را قبول کرد و صحبت افتاد و اینجا باز آوردو عالمی را روی بوی آورد تا از خراباتها می آیند و از ظلمتها بیزار می شوندو توبه می کنند و از اطراف عالم سوختگان می آیند و ازما او را می جویند کرامت بیش از این بود پس گفت کرامتی می باید در وقت کی بینم گفت نیک ببین نه کرم اوست که فرزند بزکشی را درصدر بزرگان بنشانند و به زمین فرو نشود و دیوار بر وی نیفتد و این خانه بر وی فرو نیاید بی ملک و مال ولایت دارد بی آلت و کسب روزی خورد و خلق را بخوراند این همه نه کراماتست آنگه شیخ ما گفت ای جوامرد ما را با تو همان افتاد که وی را این مرد گفت یا شیخ من از تو کرامات تو می طلبم تو از شیخ بوالعباس می گویی شیخ گفت هرکه بجمله کریم را گردد همۀ حرکات وی کریم را گردد پس تبسم کرد و بگمارید و گفت

هر باد کی از سوی بخارا بمن آید ...

محمد بن منور
 
۲۸

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب سوم - در انتهاء حالت شیخ » فصل سیم - در کرامات وی در حیات و وفات » حکایت شمارهٔ ۸

 

شیخ بوالفضل شامی مردی سخت عزیز و بزرگوار بوده است و از مشاهیر مشایخ متصوفه در شب بخواب دید کی شیخ ابوسعید قدس الله روحه العزیز در خانقاه درآمدی و طبقی در دست پر قند در میان جمع آمدی و ازکنار درگرفتی و هر کس را از آن قند نصیب می کردی چون به شیخ بوالفضل رسیدی آنچ بر طبق مانده بودی جمله در دهان وی کردی چنانک دهان او پر شدی از آن شادی از خواب درآمد و دهان خویش را پر قند حالی خادم را آواز داد و گفت تا روشنایی آوردند و جمع را بیدار کردند و بنشستند و او خواب خویش بگفت و از آن قند جمع را نصیب کرد و برخاست و غسلی برآورد و دوگانه بگزارد و پای افزار خواست و گفت صلاء زیارت شیخ بوسعید جمعی موافقت کردند و او پیاده از بیت المقدس بمیهنه آمد که در راه هیچ بدستور ننشست و درین وقت او را هشتاد سال زیادت عمر بود چون بمیهنه رسید چند روز مقام کرد و بوقت بازگشتن جملۀ فرزندان شیخ را بخواند و گفت شما را وصیت می کنم تا حرمت این بقعه و حق این تربت بزرگوار چگونه نگاه دارید و جمع را وداع کرد و به بیت المقدس بازگشت

محمد بن منور
 
۲۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۱ - ۳ - النوبة الثانیة

 

... و قال صلی الله علیه و آله و سلم تراب ارضنا شفاء سقمنا

میگوید خاک زمین ما شفاء بیماری ماست و این از بهر آن گفت که الله تعالی زمین را مبارک خوانده یعنی برکت در آن کرده هم در جمله و هم بتفصیل در جمله میگوید و جعل فیها رواسی من فوقها و بارک فیها و در تفصیل جای کعبه را مبارک خواند و صخره بیت المقدس و وادی مدین جای شجره موسی مبارک خواند اما نظیر این آیت و رد در قرآن جایها است أ لم نجعل الأرض مهادا أ لم نجعل الأرض کفاتا میگوید ما این زمین را چون بستری باز گسترده و آرامگاه شما بکردیم ما این زمین را پنهان دارنده بکردیم که تا هم زندگان را می پوشد هم مردگان را زندگان را مادرست و مردگان را چادرست ما این زمین را پاره پاره زنده و مرده نکردیم پاره اغبران پاره آبادان پاره صحرا و بیابان پاره گلزار و درختستان

جای دیگر گفت و الأرض فرشناها فنعم الماهدون این زمین ما باز گستردیم و نیک گستردگان که ماییم و کان الحسن یقول فی خلق الارض و السماء انه لم یکن خلق غیر العرش و الماء فخلق الله عز و جل طینة کالفهر ثم خلق فوق الطینة دخانا فکان لازقا بالطینة ففتق الدخان عن الطینة فاصعد الدخان فصار سماء فذلک قوله کانتا رتقا ففتقناهما و دحا الارض بعد ما اصعد الدخان و ذلک قوله و الأرض بعد ذلک دحاها ...

... یکی بمعنی سؤال چنان که گفت ادعونی أستجب لکم یکی بمعنی ندا چنان که گفت یوم یدعوکم فتستجیبون بحمده یکی بمعنی استعانت کقوله و ادعوا شهداءکم و نظیر الآیة قوله تعالی قل لین اجتمعت الإنس و الجن الایة

سؤال کنند که قرآن را مثل نیست چه معنی را گفت فأتوا بسورة من مثله جواب آنست که سورتی مثل قرآن بیارید بزعم شما که می گویید این قرآن را مثل است که دروغ است و اساطیر الاولین جوابی دیگر گفته اند یعنی که سورتی مثل قرآن بیارید در بیان و اعجاز نه در حرف و کلمات که از آنجا که حروفست کلام عرب بیکدیگر ماند و او را مثل است و از هامسانی در حروف عربیت هامسانی در بیان و نظم و اعجاز نیاید و هذا قرع باب عظیم فی اثبات الصفات لله عز و جل و لیس هذا موضع شرحه

و گفته اند من مثله اشارت ها با عبد است یعنی با محمد صلی الله علیه و آله و سلم میگوید سورتی از مردی که مثل محمد باشد بیارید اگر چنانست که شما می گویید که محمد این سخن از بر خویش نهاده و ساخته است پس وی بشری همچون شماست یکی را مثل او بیارید که در صدق و امانت چون او بود وانگه نویسنده و دبیر نباشد تا سورتی چنان بیارد گفته اند که در این سخن تنبیه است که مثل محمد بیاوردن خود در طوق بشر نیست قالوا و هذا امر تعجیز لانه علم عجز العباد عنه و لکنه اراهم ذلک فی انفسهم و برین قول من تبعیض راست و بر قول اول ابتدا را ...

میبدی
 
۳۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۴ - ۳ - النوبة الثانیة

 

... میگوید اگر عهدی کنید یا عقدی بندید با خالق یا با مخلوق بوفاء آن باز آیید و عهد با خالق نذر باشد و توبه و سوگندان و با مخلوق شرطها و عقدها که در معاملات میان ایشان رود و وعده ها که یکدیگر را دهند

و یقطعون ما أمر الله به أن یوصل و می برند آنچه الله فرمود که آن را به پیوندند از تصدیق انبیاء که فراهم پیوندند و تصدیق محمد فرا تصدیق موسی پیوندند و تعظیم آدینه امروز فرا تعظیم شنبه بروزگار پیوندند و روی دادن بکعبه امروز فرا روی دادن به بیت المقدس بروزگار پیوندند و گردن نهادن قرآن را فرا گردن نهادن تورة و انجیل و زبور پیوندند قتاده گفت امروا بالقول و العمل فقالوا فلم یعملوا فلم یصلوا القول بالعمل ایشان را فرمودند که عمل را فرا قول پیوندند که ایمان قول و عمل است و نه پیوستند و قیل یرید بذلک قطع الرحم فان قریشا قطعوا رحم النبی صلی الله علیه و آله و سلم بالمعاداة معه و گفته اند که ایشان را فرمودند که پیغامبران را همه براست دارید فآمنوا بالبعض و کفروا بالبعض و المؤمنون و صلوا فقالوا لا نفرق بین احد من رسله

و یفسدون فی الأرض تباهکاری ایشان آن بود که عامه خویش را از اسلام باز میداشتند و ضعیفان مسلمانان را در شک می افکندند و دلها را می شورانیدند و راهها به بیم میکردند و راه میزدند و سخن چینی میکردند و ببد گویی مردم را در هم می افکندند ...

میبدی
 
۳۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۷ - ۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و إذ قال هر جا که در قرآن و إذ گفت بجای آنست که گویند نیوش تا گویم که چه بود و این اشارت ببدو خلق آدم است یعنی ابتداء آفرینش شما آن بود که رب العالمین فریشتگان را خبر داد و گفت من آفریدگار خلیفتی ام در زمین یعنی آدم و این اظهار شرف آدم را گفت و فضیلت وی که الله تعالی چون بنده را تشریف دهد پیش از آفرینش وی خبر دهد چنانک فرشتگان را و انبیا را خبر داد از مصطفی صلع پیش از آفریدن وی و ذلک فی قوله تعالی و إذ أخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة الی آخر الآیة و عیسی را فرمود تا از وی خبر دهد پیش از آفرینش وی و ذلک فی قوله إنی رسول الله إلیکم مصدقا لما بین یدی من التوراة و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد و اصحاب وی را در توریة و انجیل صفت کرد پیش از آفرینش ایشان و ذلک فی قوله تعالی ذلک مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الإنجیل ای صفتهم و ذکرهم و قیل انما اخبرهم بکونه قبل ایجاده تطبیبا لقلوب الملایکة و ان لا ینازعهم بالعزل عن الولایة کقول ابراهیم انی اری فی المنام انی اذبحک تطبیبا لقلبه لیکون مستعدا للمأمور به متأهبا

و إذ قال ربک للملایکة نام فرشته در عربیت از پیغام گرفته اند عرب پیغام را مألکه گویند و مألکه گویند و الوک گویند یقال الک لی و الکنی ای ارسلنی و بر قیاس این اشتقاق مآلکه است نه ملایکة بر وزن مفاعله لکن الهمزة منقولة من موضعها فقیل ملایکة مفسران گفتند این فرشتگان ایشان بودند که زمین داشتند پس از جان و سبب آن بود که الله تعالی آن گه که زمین را بیافرید جان را و فرزندان وی را از آتش دود آمیغ بیافرید چنانک گفت و خلق الجان من مارج من نار و ایشان را ساکنان زمین کرد و قومی شهوانی بودند و در راه شرع مکلف ایشان تباهکاری کردند در زمین و خونها ریختند رب العالمین ابلیس را که خازن بهشت بود آن هنگام با لشکری از فریشتگان بزمین فرستاد و اولاد جان را بجزیره های دریا راندند و خود بجای ایشان نشستند و الله را عبادت میکردند و تسبیح و تهلیل می آوردند ابلیس عجبی در خود آورد که من الله را آن همه عبادت کردم هم در آسمان هم در زمین از من بهتر و مهمتر همانا که کس نیست راست که تکبر و عجب بر خود نهاد او را معزول کردند ابتداء عزل وی این بود که قال ربک للملایکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة آدم را خلیفه نام کرد از بهر آن که بر جای ایشان نشست که پیش از وی بودند در زمین و فرزندانش هر قرن که آیند خلف و بدل ایشان باشند که از پیش بودند و به یقول الله لیستخلفنهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و فرق میان خلیفه و ملک آنست که سلمان گفت آن گه که از وی پرسیدند ما الخلیفة من الملک فقال الخلیفة الذی یعدل فی الرعیة و یقسم بینهم بالسویة و یشفق علیهم شفقة الرجل علی اهله و یقضی بکتاب الله عز و جل و عمر خطاب روزی سلمان را گفت املک انا ام خلیفة

فقال سلمان ان انت اخذت من ارض المسلمین درهما او اقل او اکثر و وضعته فی غیر حقه فانت ملک قال فاستعبر عمر و کان معاویة یقول علی المنبر یا ایها الناس ان الخلافة لیست بجمع المال و لا تفریقه و لکن الخلافة العمل بالحق و الحکم بالعدل و اخذ الناس بامر الله عز و جل و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم الخلافة بعدی ثلاثون سنة ثم یکون ملکا ...

... و نقدس ای ننزهک عما لا یلیق بک و قیل نطهر لک قلوبنا من الشرک و ابداننا من المعصیة و ذلک بحمدک لا بانفسنا تسبیح در لغت عرب تنزیه است چیزی را نزه و بی عیب خواندن و تقدیس تطهیر است پاک داشتن در دانش و پاک گفتن در یاد

و از بس که فریشتگان و پیغامبران بزمین مقدسه فرو آمدند و خلق را از ضلالت و معصیت پاک میکردند و بر خدای عز و جل میخواندند آن را بیت المقدس نام کردند

و تسبیح و تقدیس دو نامست خدای را عز و جل سبوح و قدوس سبوح در خبر است و قدوس در قرآن سبوح ای تنزیه لله و قدوس ای طهارة لله جل ثناؤه و قدوس بنصب قاف و رفع آن هر دو گویند قال رؤبه ...

میبدی
 
۳۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۲۶ - ۷ - النوبة الثانیة

 

... و نام فرعون موسی ولید بن مصعب بن ریان بن ثروان بود کنیت وی ابو العباس قبطی و اقداح عباسی که مقامران دارند بوی باز خوانند اما فرعون ابراهیم که بروزگار خلیل بود او را نمرود بن کنعان میگفتند نام وی سنان بود و کنیت وی ابو مالک

یسومونکم سوء العذاب میگوید شما را می رنجانیدند و عذاب بد می رسانیدند دربار بر نهادن و کار فرمودن و مزد بندادن ابن اسحاق گفت هر فرقتی را ازیشان کاری پدید کرد قومی را بنا و عمارت قومی را حراثت و زراعت قومی چون بردگان در خدمت خود بداشت و کسی که صنعتی ندانست و بشغلی مشغول نکرد جزیت بروی نهاد گفته اند تفسیر سوء العذاب آنست که گفت یذبحون أبناءکم نود هزار کودکان ایشان بکشت پسران خرد و سبب آن بود که فرعون را بخواب نمودند که آتشی از جهت بیت المقدس در مصر افتادی و جمله قبطیان و خانه های ایشان را بسوختی و بنی اسراییل را نسوختی فرعون جاودان و کاهنان را بر خواند و قصه بگفت ایشان گفتند در بنی اسراییل غلامی پدید آید که زوال ملک تو در دست وی بود پس فرعون بفرمود تا پسران ایشان را میکشتند یکی از جمله علماء گفت فرعون سخت نادان و احمق بود بآنچه فرمود از کشتن کودکان از بهر آنک آنچه جاودان گفتند خواب یا راست بود یا دروغ اگر دروغ بود چرا قتل میکرد و خود میدانست که گفت ایشان دروغ است و اگر راست بود در کشتن ایشان چه فایده بود که ملک وی ناچار در زوال بود

یذبحون أبناءکم کودکان را میکشت و پیران میرفتند چند سال بر آمد بنی اسراییل کم ماندند قبطیان با خود گفتند اگر ایشان را همچنین می کشیم ایشان برسند و هیچ نمانند و خدمتکاری فرعون جمله بما باز افتد اتفاق کردند که از این پس یک سال بکشیم و یک سال نه و در آن سال که نمیکشتند هارون را زادند برادر موسی صلع و دیگر سال که میکشتند موسی را زادند و رب العزة او را از دشمن نگه داشت و این قصه بجای خویش گفته شود ان شاء الله ...

میبدی
 
۳۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۲۸ - ۸ - النوبة الاولى

 

قول تعالی و ظللنا علیکم الغمام و سایه کردیم بر شما میغ و أنزلنا علیکم فرو فرستادیم بر شما از میغ المن و السلوی ترنجبین و مرغ سلوی کلوا من طیبات ما رزقناکم میخورید از پاکیها و خوشیها از آنچه شما را روزی کردیم بی رنج بردن و بی جستن و ما ظلمونا و ستم نه بر ما کردند و لکن کانوا أنفسهم یظلمون لکن ستم بر خویشتن کردند

و إذ قلنا ادخلوا و گفتیم ایشان را که در روید هذه القریة درین شهر بیت المقدس فکلوا منها میخورید از آن حیث شیتم هر جا که خواهید رغدا آسان و فراخ و ادخلوا الباب سجدا و چون در روید پشت خم داده در روید و قولوا حطة و می گویید حطه حطه فرو نه از ما گناهان نغفر لکم خطایاکم تا بیامرزیم شما را گناهان شما و سنزید المحسنین و ما نیکو کاران را به نیکویی بیفزاییم

فبدل الذین ظلموا بدل کردند آن ستمکاران آن سخن که ایشان را فرمودیم قولا غیر الذی قیل لهم بسخنی جز زانک ایشان را گفتند فأنزلنا علی الذین ظلموا فرو فرستادیم بر ایشان که بر خود ستم کردند رجزا من السماء عذابی از آسمان بما کانوا یفسقون بآنچه از فرمان بیرون شدند ...

میبدی
 
۳۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۲۹ - ۸ - النوبة الثانیة

 

قوله و ظللنا علیکم الغمام سدی و جماعت مفسران گفتند پس از آنک رب العالمین آن قوم را بپایان طور زنده گردانید و توبه ایشان که گوساله پرستیدند قبول کرد ایشان را فرمود که بزمین مقدسه روید و ذلک فی قوله تعالی ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم و زمین قدس و فلسطین و اریحاست

گویند اریحا ولایتی است که در آن هزار پاره دیه است و در هر دهی هزار پستان ایشان بفرمان حق آمدند تا بنهر الاردن نزدیک اریحا موسی دوازده مرد ازیشان برگزید از هر سبطی مردی و ایشان را باریحا فرستاد تا از آنجا میوه آرند و استعلام احوال جباران کنند و جباران بقایاء قوم عاد بودند ساکنان زمین قدس آن دوازده مرد آمدند و عوج از جباران عمالقه بود بایشان فراز رسید و همه را زیر کش برگرفت با هر چه داشتند و بنزدیک پادشاه ایشان برد گفت ای ملک عجب نیست این که چنین قومی ضعیفان بجنگ ما آمدند فرمای تا ایشان را همه را در زیر پای آرم و خرد کنم ملک بفرمود که همچنین کن اما زن وی گفت کشتن ایشان را روا نیست باز فرست ایشان را به قوم خویش تا ایشان را از ما خبر دهند و باز گویند آنچه می بینند که ایشان خود از ما بهراسند و با ما نکاوند پس ایشان را رها کردند تا با قوم خویش آمدند و آنچه دیدند باز گفتند پس قوم موسی گفتند یا موسی إنا لن ندخلها أبدا ما داموا فیها فاذهب أنت و ربک فقاتلا إنا هاهنا قاعدون یا موسی مادر آن زمین نرویم هرگز تا آن جباران در آن زمین اند تو رو با خداوند خویشتن و کشتن کنید که ما اینجا نشستگانیم ...

... و ما ظلمونا ای نحن اعز من ان نظلم و اعدل من ان نظلم ما از آن عزیزتریم که بر ما ستم کنند و از آن عادلتریم که خود ستم کنیم و لکن کانوا أنفسهم یظلمون نه بر ما ستم کردند بآنک فرمان نبردند و ادخار کردند بل که بر خود ستم کردند که از آن روزی بی رنج وهنی بازماندند

و إذ قلنا ادخلوا هذه القریة و گفتیم ایشان را در روید درین شهر یعنی بیت المقدس بقول مجاهد و قتاده و ربیع و سدی اما جماعتی دیگر گفتند از مفسران که اریحا بود فکلوا منها حیث شیتم رغدا و فراخ میخورید و بآسانی هر جا که خواهید عیش خوش میکنید که شما را در آن حساب و تبعات نیست و این آن گه بود که از تیه بیرون آمدند فرمود ایشان را تا در شهر روند پشت خم داده چنانک گفت ادخلوا الباب سجدا یعنی رکعا و که در روید پشت خم داده در روید و گویید حطة ابن عباس گفت هو احد ابواب بیت المقدس یدعی باب الحطة و کان له سبعة ابواب ایشان را گفتند از باب حطه در روید و قولوا حطة یعنی حط عنا ذنوبنا فرو نه از ما گناهان ما رب العالمین ایشان را استغفار فرمود و توبه از گناهان تلقین کرد گفت از گناهان توبه کنید و از ما آمرزش خواهید نغفر لکم

نافع یغفر لکم بیاء مضمومه خواند و ابن عامر تغفر بتاء مضمومه خواند باقی بنون خوانند میگوید شما آمرزش خواهید تا ما گناهان شما بیامرزیم و نافرمانیها در گذاریم و قال بعضهم فی قوله تعالی و قولوا حطة ای نحن نزول تحت امرک و قضایک منحطین لامرک خاضعین غیر متکبرین ...

... فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الأرض ای سل لأجلنا ربک و قل له اخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثایها و فومها و عدسها و بصلها خداوند خود را بخوان و بگوی ازین ترهای زمین خیار و سیر و گندم و پیاز و عدس از بهر ما بیرون آر از زمین فوم در لغت عرب هم گندم است و هم سیر و فی الخبر علیکم بالعدس فانه مبارک مقدس و انه یرقق القلب و یکثر الدمعة

پس موسی ع برایشان خشم گرفت و گفت أ تستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر أدنی هم از دنایت است و هم از دنو یقول أ تأخذون الذی هو اخس بدلا من الذی هو اجل و اشرف او تأخذون الذی هو اقرب تناولا لقلة قیمته بدلا من الذی هو ارفع قیمته اهبطوا مصرا یعنی بلدة من البلدان فان الذی سألتم لا یکون الا فی البلدان و الامصار در شهری فرود آیید که آنچه میخواهید در شهر یابید گفتند کدام شهر یا موسی گفت الارض المقدسة التی کتب الله لکم

جماعتی مفسران گفتند ایشان را به مصر فرعون فرستادند و ذلک فی قوله تعالی کذلک و اورثناها بنی اسراییل قالوا فلم یکونوا لیرثوها ثم لا ینتفعوا بها ...

میبدی
 
۳۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۵۰ - ۱۵ - النوبة الثانیة

 

... و سنت چنانست که سوار بر پیاده سلام کندو رونده بر نشسته و کهینه بر مهینه و نفر اندک بر جمع بسیار و اگر یکی از جماعت سلام کند از همه کفایت باشد همچنین اگر از گروهی یک تن جواب دهد از همه کفایت بود و بر اهل و عیال خویش سلام کردن سنت است که در خبر است

اذا دخلت علی اهلک فسلم لیکون برکة علیک و علی اهل بیتک

و مسلمان چون بر برادر مسلمان رسد هر گه که رسد چندانک رسد سلام باز نگیرد که مصطفی ع گفت اذا لقی احدکم اخاه فلیسلم علیه فان حالت بینهما شجرة او جدار او حجر ثم لقیه فلیسلم علیه ...

... یا ابا القاسم حدثنا عن خلال نسألک عنهن لا یعلمهن الا نبی قال سلونی عما شیتم فقال ابن صوریا کیف نومک فقد اخبرنا عن نوم النبی الذی یأتی فی آخر الزمان فقال تنام عینای و قلبی یقظان قال صدقت یا محمد اخبرنا یا محمد الولد من الرجل یکون او من المرأة فقال النبی اما العظام و العروق فمن الرجل و اما اللحم و الدم و الظفر و الشعر فمن المرأة قال صدقت یا محمد قال فما بال الوالد یشبه اعمامه لیس فیه من شبه اخواله شی ء و یشبه اخواله لیس فیه من شبه اعمامه شی ء فقال النبی ایهما علی ماؤه کان الشبه له قال صدقت یا محمد قال فاخبرنی عمن یولد له و عمن لا یولد له فقال اذا کانت مغبرة غبرت یعنی احمرت النطفة لم یولد له و اذا کانت صافیة ولد له قال فاخبرنی عن ربک ما هو

فانزل الله تعالی قل هو الله أحد الی آخر السورة قال ابن صوریا خصلة ان أنت قلتها آمنت بک و اتبعتک ای ملک یأتیک بما یقول الله قال جبریل و لم یبعث الله نبیا قط الا و هو ولیه قال ابن صوریا ذاک عدونا من الملایکة و لو کان میکاییل مکانه لآمنا بک ان جبریل کان ینزل بالعذاب علی اسلافنا و انه عادانا مرارا کثیرة و کان اشد ذلک علینا ان الله تعالی انزل علی نبینا ان بیت المقدس سیخرب علی یدی رجل یقال له بخت نصر و اخبرنا بالحین الذی یخرب فیه فلما کان وقته بعثنا رجلا من اقویاء بنی اسراییل فی طلبه لیقتله فلقیه ببابل غلاما مسکنا فاخذه لیقتله فدفع عنه جبریل و قال لصاحبنا ان کان ربکم هو الذی أذن فی هلاککم فلن تسلط علیه و ان لم یکن هذا فعلی ای حق تقتله و فصدقه صاحبنا فرجع فقوی بخت نصر و غزانا و خرب بیت المقدس فلهذا نتخذه عدوا فانزل الله تعالی هذه الآیة

قتاده و عکرمه و سدی و شعبی گفتند عمر خطاب در مدارس جهودان شد آنجا که درس گویند و کتاب خوانند و با ایشان بسخن درآمد و عمر گاه گاه رفتی و در کتاب ایشان نظر کردی جهودان گفتند یا عمر از اصحاب محمد ما ترا دوست داریم که دیگران ما را می برنجانند و تو می نرنجانی و نیز بتو طمع داریم که در کتاب ما می نگری گویی ترا نیک آمد این کتاب ما و دین ما عمر گفت و الله لا آتیکم لحبکم و لا اسألکم لانی شاک فی دینی و انما ادخل الیکم لازدیاد بصیرة فی امر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اری آثاره فی کتابکم عمر گفت و الله که من نه دوستی شما می آیم یا آنچه پرسم از آن پرسم که در دین خود بشکم لکن آثار مصطفی ع در کتاب شما می بینم هر چند که می نگرم در آن مرا بصیرت و روشنایی در کار محمد میافزاید پس روزی عمر خطاب سوگند برایشان نهاد بآفریدگار و بکتاب ایشان توریة که راست گویید هیچ میدانید که محمد رسول حق است ایشان گفتند اکنون که سوگند بر نهادی راست گوییم می دانیم که محمد رسول حق است هیچ شک می نیفتد ما را در صدق رسالت وی عمر گفت فاذا هلکتم پس شما از هالکانید که میدانید صدق وی و می نگروید و برسالت وی ایمان می نیارید پس عمر گفت ما یمنعکم من اتباعه آخر چیست آنک شما را می باز دارد از اتباع وی ایشان گفتند صاحب وی جبریل است و جبریل ما را دشمن است محمد را بر سر ما میدارد و پدران ما را عذاب و صواعق رسانید و جبریل خود همه بکشتن و جنگ و عداوت آید دوست ما میکاییل است خازن رحمت و باران و نبات و نعمت همه بشادی و فراخی و آسانی آید اگر صاحب محمد میکاییل بودی ما بوی ایمان آورد مانی عمر گفت خبر کنید مرا از منزلت جبریل و میکاییل بنزدیک خداوند عز و جل ایشان گفتند جبریل عن یمینه و میکاییل عن یساره و میکاییل عدو لجبریل عمر گفت اکنون که ایشان را در حضرت عزت این چنین منزلت و قربت است چگونه یکدیگر را دشمن باشند یا چون شما را دشمن باشند اشهد ان من کان عدوا لجبریل فانه عدو لمیکاییل و من کان عدوا لمیکاییل فهو عدو لجبریل و من کان عدوا لهما فان الله عدو له عمر این سخن بگفت و پیش مصطفی ع آمد تا آنچه رفت باز گوید رب العالمین پیش از آمدن عمر بر وفق قول عمر آیت فرستاد قل من کان عدوا لجبریل فإنه نزله علی قلبک این آیت از روی معنی اشکالی دارد و مقصود ذم جهودانست میگوید چونست که وی را دشمن میگیرند و او نزدیک ما بجایی است که وحی پاک بدل پیغامبر بواسطه وی می فرستیم معنی دیگر گفته اند جبریل را دشمن اند بسبب آنک وحی می آرد و نه او وحی از ذات خویش بمراد خویش می آرد تا با وی دشمنی گیرند او بنده مأمور است بفرمان خالق پیغام می آرد بر دل تو که سیدی فذلک قوله و ما نتنزل إلا بأمر ربک سدیگر معنی گفته اند که این رد جهودانست بآنچه گفتند جبریل همه بجنک و عذاب و سختی آید رب العزة گفت اگر عذاب و عقوبت را آید کافران را آید و گرنه مصطفی ع را و مؤمنانرا بروح و راحت و بشری و کرامت آید بمصطفی ع قرآن آورد که روح روح است و آرام جان و مؤمنانرا بشارت دهد ببهشت جاودان و ناز و نعیم بیکران چنان که گفت مصدقا لما بین یدیه و هدی و بشری للمؤمنین ...

... و قال ع النساء حبایل الشیطان

و قال الحسن بن صالح سمعت ان الشیطان قال للمرأة انت نصف جندی و انت سهمی الذی ارمی به فلا اخطی و انت موضع سری و انت رسولی فی حاجتی و عن ابی امامة عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان ابلیس لما نزل الی الارض قال یا رب انزلتنی الی الارض و جعلتنی رجیما فاجعل لی بیتا قال الحمام قال فاجعل لی مجلسا قال الاسواق و مجامع الطرق قال فاجعل لی طعاما قال ما لم یذکر اسم الله علیه قال اجعل لی شرابا قال کل مسکر قال اجعل لی مؤذنا قال المزامیر قال اجعل لی قرآنا قال الشعر قال اجعل لی کتابا قال الوشم قال اجعل لی حدیثا قال الکذب قال اجعل لی رسلا قال الکهنة قال اجعل لی مصاید قال النساء

تمامی قصه آنست که هاروت و ماروت پس از آنک معصیت کردند خواستند که بآسمان بمعتد خویش باز شوند نتوانستند و پرهاشان مطاوع نیامد پس در کار خویش بدیدند و ز آن کرده پشیمان شدند و رفتند پیش ادریس پیغامبر و گفتند استشفع لنا الی ربک و ادع لنا ادریس دعا کرد ایشان را خداوند عز و جل ایشان را مخیر کرد میان عذاب دنیوی و عذاب عقبی و عذاب دنیوی اختیار کردند و در زمین بابل پس ایشان را سرنگون بچاهی در آویختند تا بقیامت مجاهد گفت در آن چاه آتش است و ایشان در میان آتش معذب اند پایها در قید و سلسله بر هفت اندام و گفته اند که در آن چاه آب است و ایشان از تشنگی زبان بیرون کرده اند و چهار انگشت است از میان ایشان تا بآب و بآب می نرسند و در روزگار پیشین مردی پیش ایشان رفت تا جادویی آموزد گفت چون ایشان را بدان صفت دیدم بترسیدم و از آن حال بسهمیدم گفتم لا اله الا الله ایشان چون سخن میشنیدند گفتند از کدام امتی تو جواب دادم از امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایشان گفتند و قد بعث محمد قلت نعم قالا الحمد لله فانه نبی آخر الزمان و عما قریب ینقطع العذاب عنا ...

میبدی
 
۳۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۵۶ - ۱۷ - النوبة الثانیة

 

... فالله یحکم بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون الله داوری کند و کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز و بایشان نماید که بهشتی کدامست و دوزخی کدام فرقه حق کدام اند و مآل و مرجع ایشان چیست و فرقه ضلالت کدام اند و حاصل و فیصل ایشان چیست

و من أظلم ممن منع مساجد الله الآیة سبب نزول این آیت آن بود که طوس بن اسیسیانوس الرومی بجنگ بنی اسراییل شد و مهتران و جنگیان ایشان را بکشت و کهتران را ببردگی براند و بیت المقدس را خراب کرد و مسجد در دست گرفت و در آن پلیدیها و مردار بیوکند رب العالمین گفت کیست کافرتر و شوخ تر از آن کس که این کار کند بندگان خدای را از مسجد باز دارد و نگذارد که در آن شند و خدای را پرستند و وی را یاد کنند و کار که کند و قصد که دارد در تخریب مسجد دارد و بآن کوشد قتاده و سدی گفتند آن کس بخت نصر بود که ترسایان روم با وی برخاستند و بجنگ جهودان شدند و بیت المقدس را خراب کردند و تا بروزگار عمر بیت المقدس خراب بود آن گه مسلمانان دیگر باره بنا نهادند و مسجد باز کردند

أولیک ما کان لهم أن یدخلوها إلا خایفین زان پس که مسلمانان آن را عمارت کردند ترسایان روم را نیست که در آن مسجد شوند مگر بدستوری مسلمانان دل ایشان پر از بیم مسلمانان و ترس از هلاک جان اکنون از ترسایان کس در آن نشود الا بعهد و امان یا پس بدزدی و متنکروار چنانک او را ندانند که اگر بدانند او را بکشند

لهم فی الدنیا خزی ترسایانراست درین جهان رسوایی و خواری و ننگ

اگر ذمی بود گزیت و اگر حربی بود قتل و در آن جهان عذاب مهین جاودان در آتش مقاتل و کلبی گفتند لهم فی الدنیا خزی فتح قسطنطنیه و عموریه و رومیه است حصارها و نشستگاه ایشان که در فتح آن استیصال ایشان است و تبتر نظام دولت ایشان مصطفی ع گفت الملحمة العظمی فتح قسطنطنیة و خروج الدجال فی سبعة اشهر سدی گفت خزی ایشان در دنیا آنست که مهدی بیرون آید و قسطنطنیه بگشاید و جای ایشان خراب کند و قومی را بکشد و قومی را ببردگی ببرد و مهدی آنست که مصطفی ع گفت لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا منی او من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی یملأ الارض قسطا و عدلا کما ملیت ظلما و جورا

عطا و عبد الرحمن بن زید گفتند این آیت بشأن مشرکان مکه آمد و بمساجد الله مسجد حرام می خواهد مشرکان مصطفی را از حج و عبادت در آن مسجد بازداشتند و مسجد را چون متعبد از آن باز دارند و در آن ذکر الله نرود خراب گویند باین معنی گفت و سعی فی خرابها پس چون مکه گشاده شد و کافران مقهور رب العالمین گفت أولیک ما کان لهم أن یدخلوها إلا خایفین کافران را نیست که در آن شوند از ترس مسلمانان و بیم قتل و مصطفی ع روز فتح منادی را فرمود تا ندا کرد که الا لا یحجن بعد هذا العام مشرک و لا یطوفن بالبیت عریان

قوله تعالی و لله المشرق و المغرب فأینما تولوا فثم وجه الله الآیة

ابن عباس گفت جماعتی از یاران رسول صلی الله علیه و آله و سلم بسفری بودند و میغ برآمد و قبله بریشان مشتبه شد هر کس باجتهاد روی بجانبی فرا داد و نماز کرد پس چون میغ باز شد بدانستند که هیچ یک روی بقبله نداشتند پیش رسول خدای آمدند و قصه باز گفتند در حال این آیت آمد و این پیش از آن بود که آیت تحویل قبله با کعبه آمد و پس از آنکه آیت تحویل آمد این منسوخ شد عکرمه گفت این آیت خود در تحویل قبله است میگوید هر جا که روی فرا دهید نماز را در سفر و در حضر روی بآن جانب دهید که الله شما را بر آن گردانید یعنی کعبه فثم وجه الله ای جهة التی وجهکم الیها

ابن عمر گفت این آیت نماز تطوع را آمده است در سفر یصلی حیث ما توجهت به راحلته و گفته اند این جواب عیبگویان است قبله حق را و طعنه گویان در مسلمانان در گردانیدن روی از قبله شامی بقبله تهامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان چون در مدینه آمدند شانزده ماه نماز به بیت المقدس میکردند روی بمغرب داشتند بسوی شام و کعبه از پس پشت و رسول خدای در دل میداشت آرزوی آنک روی بکعبه داشتی قبله ابراهیم چون رب العالمین پس از شانزده ماه روی وی بکعبه گردانید بر جهودان سخت آمد و بزرگ و سخنان در گرفتند فراوان از اعتراض و انکار و طعن در رسول خدا و در اسلام و مؤمنان آن گه که نماز بیت المقدس میکردند روی بمغرب داشتند و پشت بر مشرق چون روی به کعبه گردانیدند روی بمشرق کردند و پشت بر مغرب ایشان گفتند اگر استقبال مغرب حق بود استدبار آن باطل است و اگر استقبال مشرق حق است استدبار آن باطل رب العالمین از آن جوابها داد که یکی اینست که و لله المشرق و المغرب فأینما تولوا فثم وجه الله و تمامی جواب ایشان آنست که گفت و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها و شرح آن بجای خویش گفته شود انشاء الله و وجه درین آیت بمعنی جهت است و جهت قبله است و تخصیص را اضافت با خود کرد چنانک گفت بیت الله و ناقة الله إن الله واسع علیم قیل واسع الشریعة و قیل واسع المغفرة و واسع العطاء واسع الشریعة فراخ شریعت است دین وی آسان و راه بوی روشن و نزدیک

چنانک مصطفی ع گفت بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة واسع المغفرة فراخ آمرزش است فراخ بخشایش لقوله تعالی و رحمتی وسعت کل شی ء و قال صلی الله علیه و آله و سلم حکایة عن الله عز و جل لو اتیتنی بقراب الارض ذنوبا اتیتک بقراب الارض مغفرة و لا ابالی واسع العطاء فراخ بخش است و فراخ نعمت قال الله تعالی و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها و قیل واسع ای فضله یسعکم و نعمته تشملکم علیم باعمالکم و نیاتکم حیثما صلیتم و دعوتم قال بعض السلف دخلت دیرا فجاء وقت الصلاة فقلت لبعض من فی الدیر من النصاری دلنی علی بقعة طاهرة اصلی فیها فقال لی طهر قلبک عمن سواه وقف حیث شیت قال فخجلت منه

میبدی
 
۳۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۷۱ - ۲۲ - النوبة الثانیة

 

... و ما الله بغافل عما تعملون الله غافل نیست از آنچه شما میکنید آنچه پنهان میکنند از کتاب خدا میداند و آنچه ظاهر میکنند از تکذیب میداند و فردا بقیامت همه را پاداش دهد بهمه چیز و هیچ فرو نگذارد قوله تعالی تلک أمة قد خلت الآیة از بسیاری که تفاخر می کردند بپدران و گذشتگان خویش و دین ایشان می پسندیدند و راه ایشان میرفتند و میگفتند إنا وجدنا آباءنا علی أمة و إنا علی آثارهم مقتدون رب العالمین ایشان را باین آیت از آن بازداشت گفت ایشان قومی اند که رفتند و گذشتند نه شما را از کردار ایشان پرسند و نه ایشان را از کردار شما بل که همه را از کردار خود پرسند و بکردار خود گیرند همانست که جایی دیگر گفت و أن لیس للإنسان إلا ما سعی و قال تعالی و لا تزر وازرة وزر أخری و هر چند که این آیت از روی ظاهر یک بار گفت اما از روی معنی در آن تکرار نیست که امت در آیت پیش پیغامبران را میخواهد ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و درین آیت اسلاف جهودان و ترسایان را میخواهد پدران ایشان که بر ملت ایشان بودند

سیقول السفهاء من الناس این سفهاء مشرکان مکه اند و جهودان مدینه و سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی از اول در مکه روی بکعبه داشت در نماز کردن پس چون هجرت کرد به مدینه او را فرمودند تا روی بقبله جهودان آرد یعنی بیت المقدس پس چون روزگاری بر آمد دیگر بار او را فرمودند تا بقبله خود باز آید و روی فرا کعبه کند مشرکان گفتند محمد قبله پدران بگذاشته بود و اکنون باز آمد چنان دانیم که بدین پدران که بگذاشته است نیز باز آید الله تعالی این آیت فرو فرستاد که سیقول السفهاء آری این جاهلان و سبک خردان از مردمان مکه ترا منکر میشوند باین بر گشتن از قبله بقبله دیگر تو ایشان را جواب ده و بگوی

لله المشرق و المغرب جهان همه خدایراست هم مشرق که کعبه سوی آنست هم مغرب که بیت المقدس سوی آنست چنانک فرماید او را فرمانبردارم و گردن نهادم

یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم راه نماید او را که خواهد براه راست و دین پاک و کیش پسندیده و قبله حق ...

میبدی
 
۳۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۷۴ - ۲۳ - النوبة الثانیة

 

... قال فذلک قوله و کذلک جعلناکم أمة وسطا و روی جابر عن النبی انه قال أنا و امتی یوم القیمة علی کوم مشرفین علی الخلایق ما من الناس احد الا رد انه منا و ما من نبی کذبه قومه الا و نحن شهداؤه انه بلغ رسالات ربه

قوله تعالی و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها نکردیم ترا آن قبله که اول بر آن بودی یعنی صخره بیت المقدس مگر آن را تا آنکه ترا از آن باز گردانید بقبله دیگر تا بدانیم و به بینیم که آن کیست که بر پی رسول میرود چنانک او میرود و حق می پذیرد چنانک حق میگردد و آن کس را باز بینیم از آن کس که به پس باز می گردد و روا باشد که باین قبله کعبه خواهد یعنی که نکردیم ترا آن قبله که امروز تو بر آنی مگر تا به بینیم علم اینجا در موضع رؤیت است اهل معانی گفتند این کلمه تقریر راست نه استفادت را میگوید آن را کردیم تا آنچه معلوم ماست شما را مقرر شود و پیدا گردد این چنانست که کسی گوید آتش هیزم را سوزد دیگری گوید نه سوزد او جواب دهد که هیزم بیار و آتش در آن زن تا بدانیم که می سوزد یا نه یعنی که تا آنچه من دانسته ام بنزدیک تو مقرر شود معنی دیگر گفته اند إلا لنعلم یعنی لنعلم محمد من یتبعه ممن ینقلب علی عقبیه فاضاف علمه الی نفسه تفضیلا له و تکریما کقوله تعالی فلما آسفونا انتقمنا منهم و کقوله یؤذون الله و رسوله و نظایرهما

قوله تعالی و إن کانت لکبیرة إلا علی الذین هدی الله رب العالمین گواهی بداد که ایشان بر پی رسول رفتند و بهر دو قبله نماز کردند تحویل قبله بریشان گران نیامد و در کار رسول در حیرت و تردد نیفتادند گواهی داد الله که ایشان راست راهان اند و بحق راه بران و ایشان را این فضیلتی بزرگوارست و کرامتی تمام

قوله و ما کان الله لیضیع إیمانکم ای صلواتکم الی القبلة الاولی سبب نزول این آیت آن بود که جهودان گفتند اگر قبله حق کعبه است پس ایشان که نماز بیت المقدس کردند همه بر ضلالت اند و ایشان که در آن روزگار فرو شدند چون اسعد بن زرارة و براء بن معرور بضلالت فرو شدند الله تعالی گفت در جواب ایشان و ما کان الله لیضیع إیمانکم الله تعالی تباه کردن ایمان شما را نیست که آنچه کردید از نماز بیت المقدس حق بود و راست و به نزدیک الله محفوظ و ثواب آن حاصل

قال اهل المعانی و ما کان الله لیضیع إیمانکم یعنی انصرافکم مع النبی حیث صرفکم لیمحص ایمانکم فلا یضیعه الله دون ان یکون محفوظا عنده حتی یجزیکم به گفت این فرمان برداری شما و از قبله بقبله باز گشتن بر متابعت رسول الله تعالی آن را ضایع نکند بل که آن را می پسندد و بنزدیک خویش میدارد تا فردا که شما را بآن ثواب دهد و ما کان الله لیضیع إیمانکم رد است بر مرجیان که گفتند عمل از ایمان نیست وجه دلالت آنست که رب العزة اینجا نماز را ایمان خواند و نماز عمل بنده است اگر از ایمان نبودی رب العزة آن را ایمان نخواندی مذهب اهل حق آنست که ایمان یک اصل است از سه چیز مرکب از قول و عمل و نیت بر وفق سنت تا این سه چیز بهم جمع نشود آن اصل ثابت نگردد مثال این نفس آدمی است مرکب از سه چیز از سر و جوارح و دل تا این سه چیز بهم نبود نفس تمام نخوانند چون یکی از این سه بیفتاد اسم نفس از وی بیفتاد قول از ایمان بمنزلت سرست از نفس و عمل بمنزلت جوارح و نیت بمنزلت دل چون این هر سه خصلت بر موافقت سنت بهم آمد اسم مؤمنی بحقیقت بر وی افتاد اما چون از وی پرسند که مؤمنی تو ادب سنت چنانست که گوید انا مؤمن ان شاء الله انا مؤمن ارجو و این استثنا نه از بهر آنست که در ایمان و توحید وی شک است لکن خوف خاتمت راست و اتباع سلف صالحین و ایمة دین را مصطفی ع گفت من قال أنا مؤمن حقا فهو منافق حقا و عمر خطاب گفت من قال أنا مؤمن حقا فهو کافر حقا سفیان ثوری گفت الناس عندنا مؤمنون فی الاحکام و المواریث و لا ندری ما هم عند الله و در قرآن و در اخبار صحاح دلایل فراوانست که اعمال بنده از ایمانست و در ایمان هم زیادت و هم نقصان است و استثناء در آن شرط آنست و مذهب مرجی باطل و طغیان است ...

میبدی
 
۳۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۷۷ - ۲۴ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی قد نری تقلب وجهک فی السماء الآیة

این آیت از روی معنی مقدم است بر سیقول السفهاء من الناس که تا قبله با کعبه نگردانیدند ایشان نگفتند ما ولاهم عن قبلتهم التی کانوا علیها و سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی آن گه که در مکه بود پیش از هجرت نماز به کعبه کردی پس چون هجرت کرد به مدینه رب العزة وی را فرمود تا نماز بصخره بیت المقدس کند و آن را قبله گیرد تا جهودان را باسلام و تصدیق وی رغبت بیشتر افتد و گفته اند که دو شب از ماه ربیع الاول شده بود که او را این نقل فرمودند پس شانزده ماه بر آن بماند و مصطفی را صلی الله علیه و آله و سلم آرزو می بود و می خواست که قبله او با کعبه گردانند دو معنی را یک آنک کعبه قبله پدر وی ابراهیم بود میخواست تا قبله وی همان باشد دیگر آنک جهودان میگفتند محمد و یاران وی خود راه بقبله نمی بردند تا ما ایشان را بقبله خود راه ننمودیم ندانستند پس چون جبرییل ع حاضر شد مصطفی آن آرزو که در دل داشت با وی بگفت جبرییل گفت تو از من بر الله گرامی تری و نواخت تو تمامتر است از وی بخواه مصطفی ع ادب کار فرمود بزبان نخواست دانست که عالم الاسرار از مطلوب و مقصود وی آگاه است و از خود گفته که من شغله ذکری عن مسیلتی اعطیته افضل ما اعطی السایلین

و راه خلیل رفت آن گه که جبرییل او را گفت أ لک حاجة فقال اما الیک فلا فقال سل ربک قال حسبی من سؤالی علمه بحالی ...

... و قال صلی الله علیه و آله و سلم هل تدرون ما ذا قال ربکم قالوا الله و رسوله اعلم قال اصبح من عبادی کافرا بی و مؤمن بالکواکب اصبح من عبادی مؤمن بی و کافر بالکواکب فاما من قال مطرنا بفضل الله و برحمته فذلک مؤمن بی و کافر بالکواکب و اما من قال بنوء کذا و کذا فذلک کافر بی و مؤمن بالکواکب

قوله تعالی و إن الذین أوتوا الکتاب الآیة چون قبله با کعبه گردانیدند بر جهودان صعب آمد و طعنها کردند و گفتند محمد این از بر خویش می نهد و خود می سازد یک بار به بیت المقدس نماز کند و یک بار به کعبه رب العالمین گفت و إن الذین أوتوا الکتاب لیعلمون أنه الحق من ربهم نیک میدانند اینان که توریة دادند ایشان را که این قبله گردانیدن حق است و راست که در توریة خوانده اند و دانسته آن گه ایشان را تهدید کرد گفت و ما الله بغافل عما یعملون الله غافل نیست از آنچه ایشان میکنند همه میداند و فردا بقیامت جزاء آن بتمامی بایشان رساند جای دیگر گفت و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون

قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم عجبت من غافل و لیس بمغفول عنه ...

... قوله تعالی و لین أتیت الذین أوتوا الکتاب الآیة فیه معنی الیمین کانه قال و الله لین اتیت میگوید و الله که اگر باهل توریة و انجیل آری هر معجزه و هر نشانی که خواهند جماعت ایشان بر قبله تو گرد نیایند و قبله خود فرو نگذارند و نه نیز تو بقبله ایشان پی خواهی برد پس از آن که این آیت آمد ایشان طمع ببریدند و نومید شند از بازگشت مصطفی بدین و قبله ایشان

و ما بعضهم بتابع قبلة بعض این جهودان و این ترسایان هر چند که در مخالفت تو یکی شدند اما در دین و در قبله خود مختلف اند قبله جهودان بیت المقدس است جانب مغرب و قبله ترسایان جانب مشرق و نه جهود پی برد بقبله ترسا و نه ترسا بقبله جهود

قوله تعالی و لین اتبعت أهواءهم من بعد ما جاءک من العلم الاهواء جمع هوی و هو ما مالت الیه النفس فهوت نحوه هر چند که این خطاب با پیغمبرست اما جمله امت را میخواند چنانک جای دیگر گفت یا أیها النبی إذا طلقتم النساء ...

میبدی
 
۴۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۱ - ۲۵ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی لکل وجهة هو مولیها

الآیة قبله های خلق پنج است یکی عرش دوم کرسی سوم بیت المعمور چهارم بیت المقدس پنجم کعبه عرش قبله حاملان است کرسی قبله کروبیان است بیت المعمور قبله روحانیانست بیت المقدس قبله پیغامبران است کعبه قبله مؤمنانست عرش از نور است کرسی از زراست بیت المعمور از یاقوت بیت المقدس از مرمر کعبه از سنگ

اشارتست به بنده مؤمن که اگر نتوانی که بعرش آیی و طواف کنی یا بکرسی شوی و زیارت کنی یا بیت المعمور شوی و عبادت کنی یا بیت المقدس رسی و خدمت کنی باری بتوانی که اندر شبانروزی پنج بار روی بدین سنگ آری که قبله مؤمنان است تا ثواب آن همه بیابی

لکل وجهة ...

میبدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode