گنجور

 
۱۸۸۱

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - بر کاینات آنچه یقین فرض و واجبست

 

... همراه این جناب و پی این مواکبست

واثق بعفوتست فغانی که از خطا

عنوان نامه ی عملش عبد مذنبست ...

بابافغانی
 
۱۸۸۲

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در منقبت سبطین علیهماالسلام و مدح شاه اسمعیل صفوی

 

... هر سحر جلوه ی این شمع مرصع لگنست

عندلیب چمنت باد فغانی بدعا

تا صبا در سخن سرو و گل و نسترنست ...

بابافغانی
 
۱۸۸۳

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

 

... که حرف روشن او شمع آسمان لگنست

مثال نظم فغانی که یافت مهر قبول

سواد خامه ی او مهر خاتم سخنست ...

بابافغانی
 
۱۸۸۴

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در منقبت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

 

... تا روز حشر آبله ی جان ظالمست

هنگام حاجتست فغانی بر اردست

خود کیست آنکه اهل دعا را مزاحمست ...

بابافغانی
 
۱۸۸۵

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح مولای متقیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام

 

... صد بار سازگارتر از شیر مادرست

شاها بگیر دست فغانی و جمع ساز

اجزای هستیش که پریشان و ابترست ...

بابافغانی
 
۱۸۸۶

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

... نهال همت او شمع آسمان لگنست

فغان ز مکر تو ای ناصبی بگو آخر

که این چه دشمنی و لاف دوستی زدنست ...

... بمدح ذات تو گویا زبان که در دهنست

به آب دیده فغانی چو مدحت تو نوشت

سواد کاغذ شعرش بنفشه و سمنست ...

بابافغانی
 
۱۸۸۷

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنست

 

... بر اهل دیده عیان شد چه جای مدح منست

بدین شرف که فغانی گدای مجلس تست

بهر کجا که رود سرفراز انجمنست ...

بابافغانی
 
۱۸۸۸

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در منقبت مولای متقیان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام

 

... کاین باغ کهن را شود امر تو مجدد

با سوز دل و دیده ی خونبار فغانی

شد در طلب گوهر وصف تو مجاهد ...

بابافغانی
 
۱۸۸۹

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - ای چشمه ی مهر از کف نعلین تو ظاهر

 

... مؤمن متحیر شد و کافر متأثر

اول طلب مهر رخت داشت فغانی

باشد به همان حسن طلب تا دم آخر ...

بابافغانی
 
۱۸۹۰

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت سلطان علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

 

... فریاد ازان نفس که رسد نوبت خمار

دارد فغانی از طلب گرد مقدمت

بر رهگذار باد صبا چشم انتظار ...

بابافغانی
 
۱۸۹۱

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدح و منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام

 

... حرف رموز دو کون خواند ز نقش ضمیر

لایق این آستان نیست فغانی ولی

نزد سلیمان رواست حاجت مور حقیر ...

بابافغانی
 
۱۸۹۲

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در منقبت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

... مقصود دل مشتری و مقصد بایع

چیند ز ثنایت گل مقصود فغانی

آری نشود اجر کسی پیش تو ضایع ...

بابافغانی
 
۱۸۹۳

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در منقبت مولای متقیان و ائمه ی اطهار علیهم السلام

 

... یک رقم از بحر اوصافت نیارد در قلم

گر فغانی تا ابد نظم سخن بندد خیال

تا زنند از غایت همت ببام قصر دین ...

... گوش جان دوستانت باد بر نعت و درود

جسم بدخواه و مخالف از فغان و ناله نال

بابافغانی
 
۱۸۹۴

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در منقبت امام علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

 

... آمد ثنای ذات تو در اول ورق

از دفتر سخن چو فغانی گشود فال

تا بر فراز سده ی نه پایه ی سپهر ...

بابافغانی
 
۱۸۹۵

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح و منقبت مولای متقیان علی بن ابیطالب علیه السلام

 

... فروغ روشنی مهر اهل بیت مقام

فغانی از ازل آورد مهر حیدر و آل

بخود نساخته از بهر التفات عوام ...

بابافغانی
 
۱۸۹۶

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء

 

... شد مرغ دلم در چمن جان مترنم

تا لذت دیدار تو دریافت فغانی

از چاشنی عیش دو عالم شده صایم ...

بابافغانی
 
۱۸۹۷

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در منقبت امیرالمؤنین علی بن ابیطالب علیه السلام

 

... امید هست که این نقد ناتمام عیار

بسکه ی تو رساند فغانی مرحوم

بصانعی که ز یک قطره چند نوع گهر ...

بابافغانی
 
۱۸۹۸

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترکیب بند در مدح رستم بیگ بن مقصود بیگ آق قوینلو

 

... هر صبح و شام همره خیل دعای تو

سازد فغانی از نفس آتشین علم

تا دهر هست در کنف سایه ی تو باد ...

بابافغانی
 
۱۸۹۹

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترکیب بند در رثاء سلطان یعقوب

 

... سراسر آب شد دلها که بر عمر تبه بستند

اجل حکمت نمیداند فغان زین دشمن جانی

که آمد بر سر کار خود از هر جا که ره بستند ...

... دل پیر و جوان صد پاره سرو و گل چه کار آید

جهان پرآه و افغان ناله ی بلبل چه کار آید

بماتمخانه یی هر خوبرویی موی خود برکند ...

... زبیداد فلک تا کی زهر آب آتش انگیزی

دعایی کن فغانی عاقبت محمود خواهد شد

بحمدالله که باز از عدل یعقوبی جهان پر شد ...

بابافغانی
 
۱۹۰۰

بابافغانی » دیوان اشعار » ترکیبات » ترجیع بند

 

... وز دل خونچکان شغب میکرد

شب نمیرست از فغان تا روز

روز فریاد تا بشب میکرد ...

... تا کنم جان و دل باو تسلیم

ای فغانی بدانکه کشف رموز

نشود از تعلم و تعلیم ...

بابافغانی
 
 
۱
۹۳
۹۴
۹۵
۹۶
۹۷
۱۸۰