گنجور

 
۱۳۸۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

... میلش بهوا داری و جذب شکر اوست

امروز اگر گریه گره کرد فغانی

بسیار ازین آبله ها در جگر اوست

بابافغانی
 
۱۳۸۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

... آن رخنه ها که در جگرم از سنان تست

همرنگ خون غبار فغانی رود بباد

زانرو که در هوای رخ ارغوان تست

بابافغانی
 
۱۳۸۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

... آن راکه در سراچه ی دل نور دولت است

اکنون که سبز گشت فغانی کنار کنار کشت

گر باغبان درت نگشاید چه منت است

بابافغانی
 
۱۳۸۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

... بمرد و چاک دامانم ندانست

فغانی مست بود آن شوخ امشب

سخنهای پریشانم ندانست

بابافغانی
 
۱۳۸۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

... جامی که با تو خانه برانداز می گرفت

نه تلخ باده یی تو فغانی که آن حریف

شکر ز دست غیر به صد ناز می گرفت

بابافغانی
 
۱۳۸۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

... نه یار بود که جانش برای یار نسوخت

مخور شراب فغانیو اشک گرم مریز

خمش که بهر دماغت فگار نسوخت

بابافغانی
 
۱۳۸۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

... ورنه چه می شدی دل ما صد خیال داشت

گریان فغانی از تو همین نوبهار نیست

این کهنه ماتمیست که هر ماه و سال داشت

بابافغانی
 
۱۳۸۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

... کسی که شیوه ی رندان ره نشین دانست

قبول داشت فغانی که مقبلش خواندی

تو طعنه کردی و آن ساده آفرین دانست

بابافغانی
 
۱۳۸۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت

چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت ...

... اکنون که عاشق از سر سود و زیان گذشت

فرهاد کار کرد فغانی که از وفا

رسمی چنان نهاد که نتوان ازان گذشت

بابافغانی
 
۱۳۹۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

... بیچاره مبتلای غم و شادی منست

آهت بلند باد فغانی که این چراغ

در منزل ستاره و شان هادی منست

بابافغانی
 
۱۳۹۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

... جایی که ترک سر نبود ترک تاج نیست

این قید هستی تو فغانی بلای تست

بشکن قفس که بر آزاده باج نیست

بابافغانی
 
۱۳۹۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

... نیست چیزی در میان و زحمت بسیار هست

سبحه را بگسل فغانی گر پشیمان گشته ای

کانچه در تسبیح زاهد نیست در زنار هست

بابافغانی
 
۱۳۹۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

... زهریست که در کاسه ی خونین جگرانست

رنگ سخن از خون جگر داد فغانی

این طور عبارت نه طریق دگرانست

بابافغانی
 
۱۳۹۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

... ورنه گل زرد و سرخ در همه گلزار هست

در قدم شمع خویش باش فغانی سپند

زآن که چراغ ترا آفت بسیار هست

بابافغانی
 
۱۳۹۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

... در آبکوچه ی عرفان که راه دین اینست

رحیم ساخت فغانی دل چو سنگ بتان

سرایت نفس و آه آتشین اینست

بابافغانی
 
۱۳۹۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

... من ناتوان تر از همه بودم مرا گرفت

شبها فغانی از اثر عطر دامنت

با آه آتشین ره باد صبا گرفت

بابافغانی
 
۱۳۹۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱

 

... شد زیر زمین پر گهر و خاک همانست

با آنکه جهانسوز بود آه فغانی

در بستر خوابش خس و خاشاک همانست

بابافغانی
 
۱۳۹۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

... زین تلخ گیاهی که ازین شوره زمین خاست

هر بار که شمشیر ترا دید فغانی

آنگونه برآشفت که مویش ز جبین خاست

بابافغانی
 
۱۳۹۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

... هرچند بلا بیش قویتر دل درویش

آنراست فغانی الم و ضعف که بیمست

بابافغانی
 
۱۴۰۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

... هنگامه ییست این که درو غیر لاغ نیست

زین انجمن فغانی دیوانه چون رود

یک لاله چون برنگ تو در هیچ باغ نیست

بابافغانی
 
 
۱
۶۸
۶۹
۷۰
۷۱
۷۲
۱۸۰