بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
... گذارم گر عذار لاله رخساران شود پیدا
فغانی باده پنهان خور که حق از غایت رحمت
نمی خواهد که کردار گنه کاران شود پیدا
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
... بتان دارند زینسان کوبکو و در بدر ما را
فغانی اشک ریزان از سر کوی بتان مگذر
که بس بی آبرویی می رسد زین رهگذر ما را
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
... دل بیخبر چه داند که چه می شنفت امشب
نکند نظر فغانی که گلی و گلشنی هست
ز هوای خاک پایی که بدیده رفت امشب
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
... اگر ز دست دهی خاتم از تو نیست عجب
بر آر ناله فغانی و خون ببار از چشم
تو خانه سوخته یی ماتم از تو نیست عجب
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
... ز مجلس ای رقیب این شمع را بیرون مبر امشب
نمی آید برون اینک فغانی از سر کویش
همانا از جهان دیگرش شد آبخور امشب
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
... ز بخت نیم بیدار آنچه در دست منست امشب
فغانی قصه کوته ساز تا روشن نگردانی
که با دیوانه مهتابی مقیم گلخنست امشب
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
... به نیاز شب و آه سحری یار نگردی
چه کند با تو فغانی جگر سوخته یا رب
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
... این بادیه را منزل و فرسنگ نبودست
مخروش فغانی که نوا گفتن عشاق
دلخواه چو آواز نی و چنگ نبودست
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
... کیست کورا خبر از حالت درویشانست
گرچه صد نامه سیه کرد فغانی ز گناه
نظرش بر کرم و رحمت درویشانست
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
... چو عندلیب غزلخوان در آرزوی گلی
تمام عمر فغانی به آه و ناله گذشت
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
... هر لاله یی که صبحدم از خاک من شکفت
رویش که نوگلیست فغانی ز باغ حسن
بهر جلای دیده ی ادراک من شکفت
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
... وین گشادیست که از چاک گریبان تو داشت
بلبلی صبح فغانی غزلی خواند غریب
گریه آورد مگر نسخه ی دیوان تو داشت
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
... همچنان گر دهنش باز کنی ملزم نیست
از فلک نیست فغانی طمع خاطر شاد
در چنین منزل ویران که دلی خرم نیست
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
... خاصیت عناصر و افلاک بهر چیست
خود را بکش که نیست فغانی مراد دل
بنگر که چند همچو تو در خاک بهر چیست
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
... گر خود سخنی دگر نبودست
در عشق شکرلبان فغانی
کس از تو خرابتر نبودست
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
... که چون من مشتری بسیار دارد لعل سیرابت
فغانی عشق صید لاغر و فربه نمی داند
به تیغ تیز گردن نه که خونریزست قصابت
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
... چندین فسانه در پی عشق مجاز چیست
تا چند برق آه فغانی و اشک گرم
کام دلت ازین همه سوز و گداز چیست
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
... به برگ لاله و گل شبنم این چنین ننشست
برای صبح وصالت فغانی مهجور
شبی نرفت که تا روز در کمین ننشست
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
... گر بهار از قدم سبزه درم باز گرفت
قلم شوق فغانی ورقت کرد سیاه
چند روزی که ازین صفحه قلم باز گرفت
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
... یکی هزار شد آشوب حسنت از خط سبز
فغان ز خامه ی صنع این چه شیوه ی قلمست
به ماه روی تو این آزرو که من دارم ...
... بزخم تیر جفا از حریم حرمت تو
برون نرفت فغانی که صید این حرمست