گنجور

 
۱۳۶۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

... گذارم گر عذار لاله رخساران شود پیدا

فغانی باده پنهان خور که حق از غایت رحمت

نمی خواهد که کردار گنه کاران شود پیدا

بابافغانی
 
۱۳۶۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

... بتان دارند زینسان کوبکو و در بدر ما را

فغانی اشک ریزان از سر کوی بتان مگذر

که بس بی آبرویی می رسد زین رهگذر ما را

بابافغانی
 
۱۳۶۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

... دل بیخبر چه داند که چه می شنفت امشب

نکند نظر فغانی که گلی و گلشنی هست

ز هوای خاک پایی که بدیده رفت امشب

بابافغانی
 
۱۳۶۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

... اگر ز دست دهی خاتم از تو نیست عجب

بر آر ناله فغانی و خون ببار از چشم

تو خانه سوخته یی ماتم از تو نیست عجب

بابافغانی
 
۱۳۶۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

... ز مجلس ای رقیب این شمع را بیرون مبر امشب

نمی آید برون اینک فغانی از سر کویش

همانا از جهان دیگرش شد آبخور امشب

بابافغانی
 
۱۳۶۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

... ز بخت نیم بیدار آنچه در دست منست امشب

فغانی قصه کوته ساز تا روشن نگردانی

که با دیوانه مهتابی مقیم گلخنست امشب

بابافغانی
 
۱۳۶۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

... به نیاز شب و آه سحری یار نگردی

چه کند با تو فغانی جگر سوخته یا رب

بابافغانی
 
۱۳۶۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

... این بادیه را منزل و فرسنگ نبودست

مخروش فغانی که نوا گفتن عشاق

دلخواه چو آواز نی و چنگ نبودست

بابافغانی
 
۱۳۶۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

... کیست کورا خبر از حالت درویشانست

گرچه صد نامه سیه کرد فغانی ز گناه

نظرش بر کرم و رحمت درویشانست

بابافغانی
 
۱۳۷۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

... چو عندلیب غزلخوان در آرزوی گلی

تمام عمر فغانی به آه و ناله گذشت

بابافغانی
 
۱۳۷۱

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

... هر لاله یی که صبحدم از خاک من شکفت

رویش که نوگلیست فغانی ز باغ حسن

بهر جلای دیده ی ادراک من شکفت

بابافغانی
 
۱۳۷۲

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

... وین گشادیست که از چاک گریبان تو داشت

بلبلی صبح فغانی غزلی خواند غریب

گریه آورد مگر نسخه ی دیوان تو داشت

بابافغانی
 
۱۳۷۳

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

... همچنان گر دهنش باز کنی ملزم نیست

از فلک نیست فغانی طمع خاطر شاد

در چنین منزل ویران که دلی خرم نیست

بابافغانی
 
۱۳۷۴

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

... خاصیت عناصر و افلاک بهر چیست

خود را بکش که نیست فغانی مراد دل

بنگر که چند همچو تو در خاک بهر چیست

بابافغانی
 
۱۳۷۵

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

... گر خود سخنی دگر نبودست

در عشق شکرلبان فغانی

کس از تو خرابتر نبودست

بابافغانی
 
۱۳۷۶

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

... که چون من مشتری بسیار دارد لعل سیرابت

فغانی عشق صید لاغر و فربه نمی داند

به تیغ تیز گردن نه که خونریزست قصابت

بابافغانی
 
۱۳۷۷

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

... چندین فسانه در پی عشق مجاز چیست

تا چند برق آه فغانی و اشک گرم

کام دلت ازین همه سوز و گداز چیست

بابافغانی
 
۱۳۷۸

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

... به برگ لاله و گل شبنم این چنین ننشست

برای صبح وصالت فغانی مهجور

شبی نرفت که تا روز در کمین ننشست

بابافغانی
 
۱۳۷۹

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... گر بهار از قدم سبزه درم باز گرفت

قلم شوق فغانی ورقت کرد سیاه

چند روزی که ازین صفحه قلم باز گرفت

بابافغانی
 
۱۳۸۰

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

... یکی هزار شد آشوب حسنت از خط سبز

فغان ز خامه ی صنع این چه شیوه ی قلمست

به ماه روی تو این آزرو که من دارم ...

... بزخم تیر جفا از حریم حرمت تو

برون نرفت فغانی که صید این حرمست

بابافغانی
 
 
۱
۶۷
۶۸
۶۹
۷۰
۷۱
۱۸۰