گنجور

 
۶۱

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۶

 

... از صوت شعر خوان دل افلاک پر خروش

وز زخم رودزن سر خورشید پر فغان

بر کف نهاده لعل میی کز خیال او ...

ازرقی هروی
 
۶۲

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۸

 

... مرد هر سو بپراگند و بر آمد بسپهر

از دلیران شغب و نعره و از شیر فغان

از چپ و راست نگه کرد خداوند و بدید ...

ازرقی هروی
 
۶۳

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۰

 

... شاد باش و دیر زی و بر مراد دل ببین

دوستان را با نشاط و دشمنان را با فغان

ازرقی هروی
 
۶۴

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۱

 

... آهوان خیمگی هر ساعتی بر کوه و دشت

بر کشیدندی بروی شیر گردنکش فغان

خاک چون اشکال اقلیدس شد از شاخ گوزن ...

ازرقی هروی
 
۶۵

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

... جان فرزند بداندیش تو پیش از بودنش

در عدم باشد ز بیم خنجر تو با فغان

گر زر بی مهر گیری تو خداوندا بدست ...

ازرقی هروی
 
۶۶

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۶

 

... از گرد جنگ دیدۀ خورشید با غبار

وز زخم کوس تارک مریخ با فغان

لرزان چو دست مردم مفلوج بر ستور ...

ازرقی هروی
 
۶۷

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک

 

... زره گرد برخاست وز شهر جوش

ز مهره فغان وز تبیره خروش

برون شد سپاهی که بالاو شیب ...

اسدی توسی
 
۶۸

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۳ - شگفتی جزیره درخت واق واق

 

... سیه شعر این زرد دیبا شود

فغان زین درختان بخیزد همه

گل و برگ و برشان بریزد همه ...

اسدی توسی
 
۶۹

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس

 

... یکی گرزش او زود بر سر زدی

فغانی ز دیو و خروشی از اوی

به خون غرقه دیو و به خوی جنگجوی ...

اسدی توسی
 
۷۰

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور

 

... ابا این بسنده دلیران کین

جهان دید پرخیل دلبر فغان

همه برده از پرده بر مه فغان

دو گلنارشان غرقه در خون شده ...

اسدی توسی
 
۷۱

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۲ - وفات گرشاسب و مویه بر او

 

... از ایوان به کیوان برآمد خروش

زبر زآن فغان خاست و ز شهر جوش

بر آن خانه پاک آتش اندر زدند ...

اسدی توسی
 
۷۲

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

... همی تا ویس بت پیکر چنان بود

جهان از دست موبد در فغان بود

عروس ار چند نغز و با وفا بود ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۳

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود

 

... دلیری یافت ویس ماه رخسار

فغان در بست و گفت ای وای بر من

که هستم سال و مه در دست دشمن ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۴

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

... همانا گر چو من بیدل بمانی

فغان در گیتی از من بیش رانی

تو بنشینی و از من صبر جویی ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۵

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس

 

... که و مه را ز رفتن کرد آگاه

تبیره بر در خسرو فغان کرد

که چندین راه شاها چون توان کرد ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۶

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۲ - نامهء دوم دوست را به یاد داشتن و خیالش را به خواب دیدن

 

... به بیداری نیایی چون بخوانم

بدان تا بیشتر باشد فغانم

به گاه خواب ناخوانده بیایی ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۷

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى

 

... ز درد من همه همسایگانم

فغان برداشتند از بس فغانم

همی گویند ازین ناله بیاسای ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۸

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۰ - نامهٔ دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن

 

... خروش من بدرد پشت ایوان

فغان من ببندد راه کیوان

چنان گریم که گرید ابر آذار ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۷۹

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۵ - رسیدن آذین از ویش به رامین

 

... گهی چون دیوزد بیهوش گشتی

فغان کردی و پس خاموش گشتی

گهی بیخود به روی اندر فتادی ...

فخرالدین اسعد گرگانی
 
۸۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

... چون کسی که ش جان و دل باشد ز هجر اندر نوا

من چو بلبل داشتم بسیار فریاد و فغان

لیکن آنگاهی که بود آرام جان از من جدا ...

قطران تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۸۱