اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۶۶ - زمانه قاصد طیار آن دلآرام است
... ز علم و دانش مغرب همین قدر گویم
خوش است آه و فغان تا نگاه ناکام است
من از هلال و چلیپا دگر نیندیشم ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۱ - تکیه بر حجت و اعجاز و بیان نیز کنند
... تا تو بیدار شوی ناله کشیدم ورنه
عشق کاری است که بی آه و فغان نیز کنند
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۸ - عرب که باز دهد محفل شبانه کجاست
... بزیر خرقه پیران سبوها چه خالی است
فغان که کس نشناسد می جوانه کجاست
درین چمنکده هر کس نشیمنی سازد ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۸۳ - خیال من به تماشای آسمان بود است
... ز داغ لاله خونین پیاله می بینم
که این گسسته نفس صاحب فغان بود است
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۸۴ - از نوا بر من قیامت رفت و کس آگاه نیست
... ناتمام جاودانم کار من چون ماه نیست
لب فروبند از فغان در ساز با درد فراق
عشق تا آهی کشد از جذب خویش آگاه نیست ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۸۸ - عاشق آن نیست که لب گرم فغانی دارد
عاشق آن نیست که لب گرم فغانی دارد
عاشق آنست که بر کف دو جهانی دارد ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹۱ - انقلاب! ای انقلاب!
... انقلاب ای انقلاب
ای مسلمانان فغان از فتنه های علم و فن
اهرمن اندر جهان ارزان و یزدان دیریاب ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۰۰ - چو خورشید سحر پیدا نگاهی می توان کردن
... چو جوهر در دل آیینه راهی میتوان کردن
درین گلشن که بر مرغ چمن راه فغان تنگ است
بانداز گشود غنچه آهی می توان کردن ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۲۷ - این هم جهانی آن هم جهانی
... اینجا چه کارم آنجا چه کارم
آهی فغانی آهی فغانی
این رهزن من آن رهزن من ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۰ - باز این عالم دیرینه جوان میبایست
... کف خاکی که نگاه همه بین پیدا کرد
در ضمیرش جگر آلوده فغان می بایست
این مه و مهر کهن راه به جایی نبرند ...
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۸ - تمهید گلشن راز جدید
... گذشم از وصال جاودانی
که بینم لذت آه و فغانی
مرا ناز و نیاز آدمی ده ...
... شب و روزی که داری بر ابد زن
فغان صبحگاهی بر خرد زن
خرد را از حواس آید متاعی
فغان از عشق می گیرد شعاعی
خرد جز را فغان کل را بگیرد
خرد میرد فغان هرگز نمیرد
خرد بهر ابد ظرفی ندارد ...
... نگیرد شعله و چیند شرر ها
فغان عاشقان انجام کاریست
نهان در یکدم او روزگاریست ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲ - مناجات
آدمی اندر جهان هفت رنگ
هر زمان گرم فغان مانند چنگ
آرزوی هم نفس می سوزدش ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۸ - فلک زهره
... وصل ار پایان شوق است الحذر
ای خنک آه و فغان بی اثر
راهرو از جاده کم گیرد سراغ ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۷ - آشکارا می شود روح هندوستان
... گفت رومی روح هند است این نگر
از فغانش سوزها اندر نگر
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۴ - متاع من، دل دردآشنای است
متاع من دل دردآشنای است
نصیب من فغان نارسای است
به خاک مرقد من لاله خوش تر ...
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۵۹ - غم راهی نشاط آمیزتر کن
غم راهی نشاط آمیزتر کن
فغانش را جنون انگیزتر کن
بگیر ای ساربان راه درازی ...
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۰۰ - مرا تنهائی و آه و فغان به
مرا تنهایی و آه و فغان به
سوی یثرب سفر بی کاروان به ...
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۵۸ - نپنداری که مرغ صبح خوانم
نپنداری که مرغ صبح خوانم
بجزه و فغان چیزی ندانم
مده از دست دامانم که یابی ...
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۵ - علّت بی تابی نوزاد
دانی که چرا طفل به هنگام تولد
با ضجه و بی تابی و فریاد و فغان است
با آن که برون آمده از محبس زه دان ...
ایرج میرزا » قالبهای نو » شمارهٔ ۱ - در رثاء درة المعالی
... خوناب جگر ز فرقت تو
در باغ نصیب ما فغان شد
بلبل صفت از فراق رویت ...