گنجور

 
۲۴۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵۶

 

اثر ز غنچه درین گلستان نمی بینم

فغان که اهل دلی در میان نمی بینم

چه زهر بود که چشم ستاره ریخت به خاک ...

صائب تبریزی
 
۲۴۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶۴

 

... کنند دست یکی در گرهگشایی هم

فغان که نیست به جز عیب یکدگر جستن

نصیب مردم عالم ز آشنایی هم ...

صائب تبریزی
 
۲۴۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۱

 

... چو صبح حق نفس بر جهانیان داریم

فغان ز داغ غریبی برشته تر گردد

علاقه ما به قفس بیش از آشیان داریم ...

صائب تبریزی
 
۲۴۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸۷

 

... تبخاله ها به ناله درآیند چون جرس

از درد چون شود به فغان آشنا لبم

چون گل مگر ز زخم سراپا دهن شوم ...

صائب تبریزی
 
۲۴۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴۰

 

... از خزان زیر و زبر در یک نفس خواهد شدن

از فغان دردمندان بیضه فولاد تو

عاقبت پر رخنه مانند جرس خواهد شدن ...

صائب تبریزی
 
۲۴۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵۳

 

... من گرفتم سرمه سا گردید چشم پرفنت

مانع آه و فغان چند کس خواهی شدن

هر کسی تنها ترا خواهد که باشی زان او ...

صائب تبریزی
 
۲۴۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۹

 

... تیشه فولاد خود را کرد پای انداز من

سهل باشد از فغانم گر قفس مجمر شود

بیضه چون فانوس بود از شعله آواز من ...

صائب تبریزی
 
۲۴۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۸

 

... آن لب میگون و آن چشم خمارین را ببین

خنده کبک است در گوشش فغان عاشقان

سرگرانی را نظر کن کوه تمکین را ببین ...

صائب تبریزی
 
۲۴۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱۷

 

... سهیلی کز فروغش شد جگرگاه یمن روشن

فغان کز خط چراغ زیر دامن شد لب لعلی

که چون فانوس بود از پرتوش چاه ذقن روشن ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴۳

 

... من آن شمعم که دست تاک می گردد پناه من

فغان بی اثر در سینه عاشق نمی باشد

چو مژگان تو باشد تیر یک ترکش سپاه من ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۶

 

... که یاد گیرد ازو پیچش کمر دادن

ترا که نامه بری هست چون فغان صایب

چه لازم است کتابت به نامه بر دادن ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴۶

 

... نمی رسد چو به کس فیضی از رسیدن من

فغان که زیر فلک نیست آنقدر میدان

که داد وحشت خاطر دهد رمیدن من ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹۹

 

فیض نسیم صبح بود با فغان من

بر شاخ گل گران نبود آشیان من ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۷

 

... برفروزد از شراب لعل چون رخسار او

کوه تمکینش زبان بند فغان ها گشته است

برنمی آید صدا از کبک در کهسار او ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲۰

 

... به زندگی شده ام بس که بدگمان بی تو

ز جنبش نفسم چون جرس فغان خیزد

ز بس که در دهنم خشک شد زبان بی تو ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲۴

 

... که بهر مشق جنون انتخاب شد هر دو

فغان که جوهر شمشیر یار و موی میان

یکی به کشتنم از پیچ و تاب شد هر دو ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۶

 

... کارفرمایی به من از غیرت همکار ده

سینه ای چون چنگ لبریز فغانم داده ای

صددهن در ناله کردن همچو موسیقار ده ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۰۷

 

... چو صبح هر که نفس از ره حساب زده

فغان که شبنم مغرور ما نمی داند

که خیمه در گذر نور آفتاب زده ...

صائب تبریزی
 
۲۴۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲۵

 

... بایست عقده باز شود از دل جرس

از دل شدی گشوده اگر از فغان گره

آسان نمی توان گره از موی باز کرد ...

صائب تبریزی
 
۲۴۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷۳

 

... نیست ممکن بوی مشک ناب را گردآوری

پهن شد در دامن صحرا فغانم گرچه من

چون جرس کردم دل بی تاب را گردآوری ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۱۹
۱۲۰
۱۲۱
۱۲۲
۱۲۳
۱۸۰