صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۲
خورشید نقاب رخ چون یاسمن کیست
پیراهن صبح آینه دان بدن کیست
چون راه سخن نیست در آن غنچه مستور ...
... هر شبنمی از دیده یعقوب دهد یاد
پیراهن گلها ز سر پیرهن کیست
در نافه شب خون شفق مشک که کرده است ...
... چون شیر و شکر از دهن خوش سخن کیست
از نکهت پیراهن یوسف گله دارد
این مغز بدآموز نسیم چمن کیست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۶
... پرده پوشی چه ضرورست نکونامان را
نیست پیراهن یوسف به رفوگر محتاج
خوان خورشیدی به سرپوش چه حاجت دارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۳
... حیرت گلزار او خار سر دیوار کرد
می شود پیراهن تن یوسف گم کرده را
هر که چشم خویش را از گریه چون دستار کرد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۴
... دامنم را چون صدف پر گوهر شهوار کرد
از زبان پیوسته خاری بود در پیراهنم
بی زبانی دامنم را پرگل بی خار کرد ...
... خودفروشی با کمال بی نیازی مشکل است
آب شد تا یوسف ما روی در بازار کرد
گر نداری چون هوسناکان تمنای دگر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۵
تا عبیر افشانی زلف ترا نظاره کرد
نکهت پیراهن یوسف گریبان پاره کرد
نو نیاز عشق چون فرهاد و مجنون نیستیم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۳
... سنگباران کرد مالک را زلیخا از گهر
این سزای آن که یوسف را به بازار آورد
می شمارد خار پیراهن رگ جان را تنش
چون میان نازک او تاب زنار آورد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۷
... دسته دسته سنبل خواب پریشان آورد
بوی پیراهن غباری از دل ما بر نداشت
جذبه ای خواهم که یوسف را به کنعان آورد
گریه ها در پرده دارد عیشهای بی گمان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۰
... ذوق عریانی مرا از خاک تا برداشته است
بر تنم پیراهن یوسف گرانی می کند
گر به ظاهر لیلی از احوال مجنون غافل است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۵
... کشتی طوفانی ما خوش به لنگر می رود
تا گشودی چاک پیراهن ز دست انداز رشک
چاک در پیراهن یوسف سراسر می رود
نیستم ممنون مرغ نامه بر یک رشته تاب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۰
... ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر گردد
اگر یوسف چنین از پیر کنعان باخبر گردد
زکنعان بوی پیراهن گریبان چاک برگردد
نمی گیرد به خود نقش قدم این دشت پروحشت ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۹
نسیم نوبهاران بر دماغم بار می گردد
گل بی خار در پیراهن من خار می گردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار می گردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از باده اش بر سر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۵
... مباش ای پاکدامن از شبیخون هوس ایمن
کز این بی آبرو پیراهن یوسف رفو دارد
چنان ناسازگاری عام شد در روزگار ما ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶۲
... زقحط پرده پوشان ماند پنهان رازمن در دل
که یوسف را نهان در چاه بی پیراهنی دارد
زبان مار جای خار دارد زیر پیراهن
نهان در زیر لب هر کس که راز گفتنی دارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۸
... غبار خط چو از رخسار گلپوش تو برخیزد
به استقبال یوسف وا کند آغوش پیراهن
عبیری را که از صبح بناگوش تو برخیزد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۹
... نمی اندیشد از غماز هر کس پاکدامن شد
که بر تقصیر یوسف پرده چاک پیرهن پوشد
ز استغنا نپردازد به عاشق حسن سنگین دل ...
... شود پروانه بیتاب را از سوختن مانع
اگر پیراهن فانوس شمع انجمن پوشد
بود زهر اجل خشم و غضب پاکیزه گوهر را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۰
... چه امکان دارد ا خود برگ نخل ایمن افشاند
زهی خجلت زلیخا را که یوسف در حریم او
غبار دیده یعقوب بر پیراهن افشاند
زسودا خشک شد خون در رگ من آنچنان صایب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷۹
... ماه از هاله نهان زیر سپر می گردد
بر نظر منت پیراهن یوسف دارد
هر نگاهی که ز رخسار تو برمی گردد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹۳
... گرچه یعقوب مرا پای طلب کوتاه است
بوی پیراهن یوسف ید طولی دارد
تو ز طفلی است که در خانه نداری آرام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۵۵
... در حریمی که کند دلبر ما دست بلند
چیست پیراهن یوسف که قبا نتوان کرد
صبح در خون شفق می تپد و می گوید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶۹
... سنگ بر شیشه ام از زور می ناب خورد
نفسش نکهت پیراهن یوسف دارد
دل هرکس که ازان چاه ذقن آب خورد ...