گنجور

 
۲۳۴۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱۳

 

... ز خواب مرگ به بوی شراب برخیزد

فغان که قافله نوبهار کم فرصت

امان نداد که نرگس ز خواب برخیزد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۴۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۲۹

 

فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد

گرستن از جگر گرم کوثر انگیزد

چه تن به مرده دلی داده ای بر افغان زن

که آه و ناله دل مرده را برانگیزد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۴۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۱

 

... به خلوتی که به بال ملک دعا نرسد

فغان که سرکشی و ناز را دو ابرویش

گذاشته است به طاقی که دست ما نرسد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۴۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳۳

 

... عجب بلای سیاهی مرا ز سر وا شد

فغان من ز دل سخت یار گشت بلند

ز کوه ناله فرهاد اگر دوبالا شد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۴۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۰

 

... من فلک زده را آسمان دیگر شد

فغان که قامت خم گشته از نگون بختی

برای تیر حوادث کمان دیگر شد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۴۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۵

 

فغان که وحشی من مانده از رمیدن شد

چو نقش پای زمین گیر آرمیدن شد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۴۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴۸

 

... زفرصت آنچه مرا فوت در جوانی شد

فغان که لعل لب آبدار او از خط

سیاه کاسه تر از آب زندگانی شد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۴۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۱

 

فغان که هستی ما خرج آشنایی شد

بهار عمر به تاراج بینوایی شد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۴۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۸

 

... کسی که در حرم کبریای دل باشد

فغان که مردم کوته نظر نمی دانند

که نه سپهر به زیر لوای دل باشد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶۳

 

... چراغ زنده دلان زیر خاک چون باشد

فغان که دیده رهبرشناس نیست ترا

وگرنه ذره به خورشید رهنمون باشد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶۶

 

... ترا که طوطی شیرین سخن یکی باشد

فغان که در حرم وصل بار همچو سپند

مرا نشستن و برخاستن یکی باشد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹۰

 

اثر ز همت مستانه در شراب نماند

فغان که در گهر شاهوارآب نماند

زبس که شیرمراکرداین ستمگر خون ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹۱

 

... ز نغمه سنجی داود گوش می گیرند

فغان که نغمه شناسی درین دیار نماند

ز پیش آتش خویش چگونه بگریزم ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹۸

 

... وگرنه قسمت هرکس جدا گذاشته اند

فغان که در ره سیل سبک عنان حیات

ز خواب بند گرانم به پاگذاشته اند ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰۲

 

... به محفلی که بود پای در نگار سپند

ز قرب شعله فغان می کند چه خواهد کرد

اگر به سوخته جانی شود دچار سپند ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱۴

 

... ز دست و پای تو اول گواه می گیرند

فغان ز پله انصاف این گرانجانان

که کوه درد مرا برگ کاه می گیرند ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱۸

 

... سرشک بر صف مژگان خونچکان بزند

فغان که بلبل مست مرا کشاکش دام

نهشت یک نفس خوش به گلستان بزند ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۶

 

... ز اشک شادی خودمستی شراب کند

فغان که باده مردافکنی نمی یابم

که چشم شوخ تو بیرحم را به خواب کند ...

صائب تبریزی
 
۲۳۵۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۹

 

فغان چه با دل سنگین آن نگار کند

خروش بحر به گوش صدف چه کار کند ...

صائب تبریزی
 
۲۳۶۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳۱

 

... مگر به پیچ وخم از زلف امتیازکند

فغان که چشم بد آفتاب کم فرصت

امان نداد به شبنم که چشم باز کند ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۱۶
۱۱۷
۱۱۸
۱۱۹
۱۲۰
۱۸۰