گنجور

 
۲۳۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۴

 

سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت

ته جرعه اش به آه و فغان چون جرس گذشت

افغان که عندلیب مرا عمر در بهار

گه در شکنج دام و گهی در قفس گذشت ...

صائب تبریزی
 
۲۳۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸۵

 

... برجسته مصرعی است ز دیوان زندگی

چون نی ز عمر آنچه مرا در فغان گذشت

بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم ...

صائب تبریزی
 
۲۳۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۵

 

بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست

خاموش نگردد ز فغان تا نفسش هست

چون رشته محال است کند راست نفس را ...

صائب تبریزی
 
۲۳۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۱

 

... آسوده شود سیل چو پیوست به دریا

از بیم اجل این همه فریاد و فغان چیست

جز خواهش الوان که کشیده است به خونت ...

... مردم همه مهمان لب کشته خویشند

از گردش چرخ این همه فریاد و فغان چیست

حق رزق تو بر سفره افلاک نوشته است ...

صائب تبریزی
 
۲۳۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۷

 

... دل ازان زلف و بناگوش چه گلها که نچید

بی اثر نیست فغان های شب و زاری صبح

نیست امید سحر عاشق دلسوخته را ...

صائب تبریزی
 
۲۳۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۱

 

... این غزل را پیش ازین هر چند انشا کرده بود

صایب از روح فغانی دیگر استمداد کرد

صائب تبریزی
 
۲۳۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۲

 

... شد به اندک فرصتی سرخیل ارباب سخن

هر که از روح فغانی صایب استمداد کرد

صائب تبریزی
 
۲۳۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۵

 

... تا کدامین سنگدل امروز می آید به باغ

کز فغان عندلیبان چمن خون می چکد

می شود فواره خون خامه صایب در کفم ...

صائب تبریزی
 
۲۳۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۱

 

... وای بر نخلی که می خواهد برومندش کنند

آب در روغن برآرد از دل آتش فغان

وای بر آن کس که با ناجنس دربندش کنند ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۴

 

... شوق هر کس را که در راه طلب هادی بود

سالکان را سرمه آه و فغان باشد وصول

تا نپیوندد به دریا سیل فریادی بود ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۴

 

... ناله عشاق سازد حسن را بیرحم تر

آتش گل را فغان بلبلان دامان شود

در غبار خط نهان گردید آن چشم سیاه ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۸

 

... که گوهر در کف غواص از پاس نفس افتد

نه خرسندی است گر بستم زفریاد و فغان لب را

که خامش می شود مظلوم چون بی دادرس افتد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲۰

 

در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد

ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر گردد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۵۰

 

... در آن گلشن که می در جام ریزد مست ناز من

فغان بلبلان گلبانگ نوشانوش می گردد

ندارد خاکساری با بزرگی جنگ در مشرب ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۱

 

... که رزق گاز گردد شمع هر جا سر برون آرد

فغان کز کوته اندیشی نمی دانند بدکاران

که امروز آنچه می کارند فردا سر برون آرد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۱

 

... سمندر داغها بر دل ز رشک جرأتم دارد

فغان از چرخ کم فرصت که با این جوهر ذاتی

همیشه زیر تیغ دشمن کم فرصتم دارد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۶

 

... که از تمکین حسن او سپند از جا نمی خیزد

به فریاد و فغان از دل ندارد دست عشق او

به های و هو ز کوه قاف این عنقا نمی خیزد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۸

 

... به شستن از گهر گرد یتیمی بر نمی خیزد

فغان بی اثر در سینه عاشق نمی باشد

ازین فولاد یک شمشیر بی جوهر نمی خیزد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۲

 

... که رزق مور با آن ناتوانی در قدم باشد

زفریاد و فغان طبل تهی سیری نمی دارد

ندارد گوش امن آن کس که در بند شکم باشد ...

صائب تبریزی
 
۲۳۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۵

 

اثر آه و فغان را در دل خرم نمی باشد

نپیچد ناله در هر دل که کوه غم نمی باشد ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۱۴
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷
۱۱۸
۱۸۰