صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳۶
فغان که آینه رخسار من نمی داند
که آشنایی تردامنان زیان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۸۰
فغان که کاسه زرین بی نیازی را
گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
... هیچ حقی نیست بر دریاکشان جمشید را
چون دل شب می زنم صایب بر آهنگ فغان
می کشانم بر زمین از آسمان ناهید را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱
از فغان شد سر گرانی بیش آن طناز را
ناله عاشق بود افسانه خواب ناز را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳
بشکفد پروانه چون در انجمن بیند مرا
خیزد از بلبل فغان چون در چمن بیند مرا
مصرع برجسته آهم چنین کاستاده ام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶
... از توجه رخنه در دیوار می سازیم ما
خواب ناز گل گرانسنگ است ورنه از فغان
سبزه خوابیده را بیدار می سازیم ما ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸
... می کند با کاهلان این نکته تلقین آسیا
گردد از شور و فغان خواب گرانجانان سبک
خواب ما را کرد سنگین گردش این آسیا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹
اگرچه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
همان خرج فغان و ناله می گردد نفس ما را
مکن تکلیف سیر گلستان ما گوشه گیران را
که باغ دلگشایی هست در کنج قفس ما را
فغان کز طالع ناساز چون گرداب در دریا
ز گردش نیست حاصل غیر مشتی خار و خس ما را ...
... نیامد گوهری در کف به جان بی نفس ما را
فغان کز پوچ مغزی چون جرس در وادی امکان
سر آمد عمر در فریاد بی فریادرس ما را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲
... دل نازک ندارد طاقت افسانه عاشق
فغان گرم بلبل می کند آتش عنان گل را
ازان کنج قفس بر من گواراتر شد از گلشن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸
... نوای شور محشر خنده کبک است در گوشش
چه پروا از فغان عاشقان آن کوه تمکین را
دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹
... جگر سوختگان مشک تتارست ترا
کوه تمکین ترا خنده کبک است فغان
دیده اشک فشان ابر بهارست ترا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸
... مگر از آه گشاید دل غمناک مرا
چون جرس گرچه نیاسود زبانم ز فغان
نشد از ناله تهی سینه صد چاک مرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۸
... که خرج آه سحر می شود نفس ما را
فغان که منزل دور و دراز وادی عشق
نکرد دل تهی از ناله چون جرس ما را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷
... چو چشم رخنه دیوار نیست خواب مرا
فغان که با همه کاوش که کرد ناخن سعی
نشد گشادی ازان غنچه نقاب مرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸
... به زیر خاک حوالت مکن عقاب مرا
فغان که نیست جهان را سحاب تردستی
که شوید از ورق چهره گرد خواب مرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰
... ز خجلت آب شد آن کس که آزمود مرا
فغان که همچو قلم نیست از نگون بختی
به غیر روسیهی حاصل از سجود مرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۰
... ز آفتاب خبر نیست چشم روزن را
فغان که خار علایق ز تیزدستی ها
امان نداد که سازیم جمع دامن را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۶
... ز داغ لاله سیاهی نمی رود هرگز
ز دل چگونه برآرم فغان سوخته را
به عشق رغبت من تازه می شود صایب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰
... که شد گره به جگر آه لاله در صحرا
فغان که حلقه سرگشتگی ز حیرانی
احاطه کرده مرا همچو هاله در صحرا ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۴
... مهر از دهان بسته گشاید به روی گرم
آتش تهی کند ز فغان دل سپند را
خوش باش با شکستگی دل که عاقبت ...