عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - شیرین و فرهاد
... که چون لب جرعه سنج ساغر آید
فغان نوش نوش از غم بر آید
بنام آنحکیم مصلحت کار ...
عرفی » قطعات » شمارهٔ ۹ - درشکایت روزگار
... دهر نامهربان خراب شود
از فغان سینه ریش و غم برجای
خانمان فغان خراب شود
منم آن کعبه کز خرابی من ...
میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
... چند گویی مکش از جور من اشراق نفس
شعله چون در کسی افتد به فغان می آید
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۱ - طلب نمودن پادشاه دختر را و انعام نمودن آن
... به جان آمد زبس افسون پرستی
فغان برداشت از وسواس هستی
به شه گفتا مرا بد نام کردی ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
شب بی خبرم حرف فراقت به زبان رفت
گوشم به خروش آمد و هوشم به فغان رفت
روید چو ز خاکم جگر پاره بهاران ...
... بگداخت ز بس از تب هجر تو فصیحی
شب سوی عدم دست به دامان فغان رفت
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
... ز بس هجوم ملک دوش گل نمی گنجد
به عندلیب بگویید کاین فغان تا چند
درین چمن لب خاموش گل نمی گنجد ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
... از خشک لبی چشمه حیوان گله دارد
در دامن هستی به فغان آمده پایم
مسکین مگر از تنگی دامان گله دارد ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
... کامشب خروش و ولوله در آستین نبود
عمرم تمام صرف فغان گشت و سوختم
کاول فغان چرا نفس واپسین نبود
گشتم شهید و از کرم غم در آتشم ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
... باز در دارالشفای تب گدایی می کنم
کز مسیح آنجا فغان خیزد که من دیوانه ام
دزدم از جیب صبا خاکستر منصور را ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - بث الشکوی و مدح مولا علیبن ابیطالب علیهالسلام
... مرا عشق از هر دو عالم گزیده
به من داده اقلیم آه و فغان را
برای مدد چرخ من کرده تعیین ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - مدح حسن خان شاملو
... از روشنی عارض گل هیچ عجب نیست
گر در دل بلبل بشمارند فغان را
من هم به نوایی دل حیرت بگشایم ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - مدح حسین خان شاملو
... چون بنگری معاینه عکست مصورست
نخل همیشه خشک فغان کش ثمر نبود
آنجا ز میوه اثرش شاخ پربرست ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - مدح حسینخان شاملو
... نوای عشرت درساخته چو موسیقار
من و فغان دل زار و گوشه غاری
چو چشم ماتمیان فراق تیره و تار ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - حسب حال
... در کشتی از اندیشه طوفان ننشستم
صد شمع فغان مرد مرا بر لب و یک شب
در ماتم یک شعله پریشان ننشستم ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - نویسم
... ابیات وفای عشق را فاش
بر ناصیه فغان نویسم
آیات ثنای عصمت حسن ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در منقبت علیبن موسیالرضا علیهالسلام
... مشتی نفس سرد دلم داشت ذخیره
شب سینه به تنگ آمد و در پای فغان ریخت
از روشنی دیده غبار در شه را ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - بثالشکوی و مدح بهاءالدین
باز عشقم به کین جان برخاست
از سرا پای من فغان برخاست
غم چنانم نشست در دل تنگ ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - مدح حسنخان شاملو
... چون دل به علاج درگمارد
آید قدم و فغان برآرد
کاین خیک ز باد گشته فربه ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
آهم چو بر آسمان شبیخون آرد
بر هر مویم فغان شبیخون آرد
هر ناوک ناله ای که لب بگشاید ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۷
... ای نیم نفس که در تنم محبوسی
آخر به بهانه فغانی بدر آی