غم حریص ز دینار می شود افزون
ز گنج پیچ و خم مار می شود افزون
جنون ز سنگ ملامت نمی کند پروا
که شور سیل ز کهسار می شود افزون
مبر به گلشن جنت مرا که از کوثر
خمار تشنه دیدار می شود افزون
ازان به خاک قناعت نموده ام چون مور
که حرص من ز شکرزار می شود افزون
مرا به بی کسی خویشتن کنید رها
که درد من ز پرستار می شود افزون
شود ز هاله کمربسته حسن ماه تمام
ز خط فروغ رخ یار می شود افزون
یکی هزار شد از عندلیب شورش من
که ذوق کار ز همکار می شود افزون
امیدها به خطش داشتم، ندانستم
که شب گرانی بیمار می شود افزون
نمی شود ز مگس خیرگی به راندن دور
ز منع، حرص طمعکار می شود افزون
اگر چه بار ز دلها به برگ می خیزد
ز برگ بر دل من بار می شود افزون
به قدر آنچه دهی ره به دل تمنا را
تردد دل افگار می شود افزون
سبک شدی به نظرها و از تهی مغزی
علاقه تو به دستار می شود افزون
شکست هر قدر افزون رسد به گوهر من
امید من به خریدار می شود افزون
چه حالت است که از سر زدن مرا چو قلم
کشش به عالم گفتار می شود افزون
ز حرف تلخ مرا خارخار دل صائب
به آن دو لعل شکربار می شود افزون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.