غزل شمارهٔ ۳۵۹۶
حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود
چشم آیینه کجا سیر ز تمثال شود؟
بهره خواجه ز اسباب به جز محنت نیست
عرق از بار گران قسمت حمال شود
تا نمیرد، ز تردد نکشد پای حریص
راحت مور در آن است که پامال شود
می دود بس که پی خرمن مردم چشمت
پوست وقت است بر اندام تو غربال شود
چون شب تار به یک روز سیه می سازی
گر ترا روی زمین نامه اعمال شود
به شکستی که ز دوران رسد آزرده مباش
که قفس چون شکند شهپر اقبال شود
مصلحت نیست ز شیرین سخنان خاموشی
زنگ آیینه بود طوطی اگر لال شود
طلب دل مکن از زلف که سر می بازد
دزد را هرکه شب تار به دنبال شود
صائب از چرخ همین کام تمنا دارد
که سرش در قدم سرو تو پامال شود
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.