گنجور

 
صائب تبریزی

دل من بی‌قرار از شعله آواز می‌گردد

سپند من ازین آتش سبک پرواز می‌گردد

ز دست رد نتابد رو طلبکار قبول حق

که موج از سیلی ساحل به دریا باز می‌گردد

دل ما را نوای مطربان در وجد می‌آرد

کباب ما به بال شعله آواز می‌گردد

ورق‌گردانی عمر زلیخا نامه‌ای دارد

که انجام محبت خوش‌تر از آغاز می‌گردد

به دست آرزو هرکس دهد مجموعه دل را

چو اوراق خزان بازیچه پرواز می‌گردد

غبار تن نگیرد دامن دل‌های قدسی را

قفس بر مرغ وحشی شهپر پرواز می‌گردد

صفای باطن از دل می‌زداید علم ظاهر را

که پنهان جوهر آیینه از پرداز می‌گردد

حذر می‌کردم از خال و خط خوبان، ندانستم

که مرغ زیرک آخر قسمت شهباز می‌گردد

در افشای محبت نیست جرمی عشقبازان را

صدف آب از فروغ گوهر این راز می‌گردد

زباغ افزون گل از منع تماشا می‌توان چیدن

تماشایی عبث محروم ازین در باز می‌گردد

به اندک روزگاری می‌گشاید شهپر شهرت

به صائب هر نواسنجی که هم پرواز می‌گردد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode