هر که بر دار فنا مردانه پشت پا نزد
غوطه در سرچشمه خورشید چون عیسی نزد
چون صدف در دامن خود گوهر مقصد نیافت
تا به جان بی نفس غواص بر دریا نزد
خون دل شد در بساط سینه اش یاقوت و لعل
هر که زیر تیغ چون کهسار دست و پا نزد
هست راهی چون گهر دلهای سنگین را به هم
تیشه خود کوهکن بیهوده بر خارا نزد
گرد آن وحشی به جست وجو نمی آید به چشم
قطره بیش از من کسی در دامن صحرا نزد
از سیاهی داغ آب زندگی آمد برون
مشت آبی هیچ کس بر روی بخت ما نزد
جوش خون صائب دل تنگ مرا در هم شکست
هیچ کس جز زور می سنگی بر این مینا نزد
شد ز وصل غنچه صائب مشکبو باد سحر
وای بر آن کس که دستی بر در دلها نزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.