بخش ۱ - سر آغاز: قل هوالله لامره قد قال - من لهالحمد دائما متوال
بخش ۲ - مناجات: ای خرد را تو کار سازنده - جان و تن را تو دل نوازنده
بخش ۳ - در آداب التماس: اوحدی، گر سر لجاجت نیست - زو نخواهی که خواست حاجت نیست
بخش ۴ - در نعت رسول: عاشقی، خیز و حلقه بر در زن - دست در دامن پیمبر زن
بخش ۵ - ضراعت در صورت قسم: ای به مهر تو آسمان در بند - یاد من کن، چو میدهم سوگند
بخش ۶ - در ستایش خرد: ای نخستینه فیض عالم جود - اولین نسخه سواد وجود
بخش ۷ - در تسبیح فلک: ویحک! ای قبه زمرد رنگ - که ز جانم همی زدایی زنگ
بخش ۸ - در ستایش سلطان ابو سعید: در جهان تا که سایه شاهست - جور مانند سایه در چاهست
بخش ۹ - تمامی این ستایش بر سبیل اشتراک: خسروی طاهر و وزیری پاک - هر دو در دین مبارز و چالاک
بخش ۱۰ - در ستایش خواجه غیاثالدین: صاحب ابر دست دریا کف - میر عباد عبد آصف صف
بخش ۱۱ - در صفت سرای معمور: ای همایون سرای فرخنده - که شد از رونقت طرب زنده
بخش ۱۲ - در صفت مسجد: ای گرامی بهشت مسجد نام - خلد خاصی ز روح جنت عام
بخش ۱۳ - در صفت خانقاه و مدرسه: ای در علم و خانه دستور - چشم بد باد از آستان تو دور
بخش ۱۴ - در حسب حال خود گوید: چون مزاج جهان بدانستم - نشدم غره، تا توانستم
بخش ۱۵ - در تخلص به اسم خواجه غیاثالدین: ای دل، از حکم زیجهای کهن - طالع وقت را نگاهی کن
بخش ۱۶ - در طامات: ساقی ار صاف نیست، زان دردی - قدحی ده، که خواب من بردی
بخش ۱۷ - در غزل: مطرب، آخر تو نیز شادم کن - زان فراموش عهد یادم کن
بخش ۱۸ - سال از حقیقت کاینات: ای پژوهنده حقایق کن - نفسی رخ درین دقایق کن
بخش ۱۹ - در صفت علم: علم بالست مرغ جانت را - بر سپهر او برد روانت را
بخش ۲۰ - در مضمون این کتاب: نامه اولیاست این نامه - مبر این را به شهر هنگامه
بخش ۲۱ - در قسمت کتاب: دوش کردم به خرمی عزمی - که بدین جام نو کنم بزمی
بخش ۲۲ - دور اول در مبدا آفرینش: روز شد، ای حکیم،از آن منزل - خبری ده که چون گذشت این دل
بخش ۲۳ - در ترتیب ظهور موالید ثلاثه اول در صفت معدن: جرم خورشید گرد پیکر خاک - مدتی چون بگشت با افلاک
بخش ۲۴ - در تکوین نباتات و اشجار: وین چهار آخشیج را به درست - چون پدید آمد امتزاجی رست
بخش ۲۵ - در ظهور حیوان: باز چون در مزاج این ارکان - متضاعف شد اعتدال و توان
بخش ۲۶ - در وجود نوع انسان: امتزاج این دو روح را با هم - چونکه در اعتدال شد محکم
بخش ۲۷ - در جلوات حال شخص بعد از ولادت: باشدش کار از اول پایه - طلب شیر و جستن دایه
بخش ۲۸ - صفت تاثیر اجرام سماوی در عالم کون و فساد: چیست گیتی؟ سرای محنت و غم - زحمت او فزون و راحت کم
بخش ۲۹ - در آثار علوی: میکشد چرخ ازین زمین و بحار - به تف مهر گونه گونه بخار
بخش ۳۰ - در خواص نفس قدسی و دلایل حرکات و علامات اجزای بدن: نفس نطقیست، بیزبان گویاست - این بداند کسی که او جویاست
بخش ۳۱ - در شرف بنیت انسان به صورت و معنی بر دیگر مخلوقات: چون شوی آنچنان که میبایی - چون تو با خویشتن نمییی؟
بخش ۳۲ - ذبابه این فصل در سری چند مرموز: گر بپرسد کسی که: هر دو جهان - گفتهای کندر آدمیست نهان
بخش ۳۳ - دوم در کیفیت معاش جمهور و درآن چند بند سخنست اول در معاش اهل دنیا: نوبهارست و روز عیش امروز - بهل این اضطراب و طیش امروز
بخش ۳۴ - در نصیحت ملوک به عدل: ایکه بر تخت مملکت شاهی - عدل کن، گر ز ایزد آگاهی
بخش ۳۵ - حکایت: رفت کسری ز خط شهر به دشت - با سواران ز هر طرف میگشت
بخش ۳۶ - در باب ظلمه و ظلم: ظلمت ظلم تیره دارد راه - عدل باید جناح و قلب سپاه
بخش ۳۷ - در ملازمت پادشاه و شرایط بندگی: ای پسر، چون ملازم شاهی - نتوان بود غافل و ساهی
بخش ۳۸ - در منع تبختر و طیش: نرم باش، ای پسر، به رفتن، نرم - تا نگردد دلت به رفتن گرم
بخش ۳۹ - در منع شراب و بنک و مستی: باده کم خور، خرد به باد مده - خویش را یاد او به یاد مده
بخش ۴۰ - در آداب می خوردن: خوردن باده گر شود ناچار - کوش تا نگذرد حریف از چار
بخش ۴۱ - در ترتیب منزل و اساس آن: پادشاهان که گنج پردازند - رسم باشد که شهر و ده سازند
بخش ۴۲ - در شرایط عمارت کردن: تا ندانی که کیست همسایه - به عمارت تلف مکن مایه
بخش ۴۳ - در منع اسراف: ای که بر قصر کوشک سازی تو - پیه بر دنبه میگدازی تو
بخش ۴۴ - در تناکح و توالد: خلق را چون نظر به صورت بود - وطن و منزلی ضرورت بود
بخش ۴۵ - در حالات زنان بد: زن به چشم تو گر چه خوب شود - زشت باشد چو خانه روب شود
بخش ۴۶ - حکایت: پسری با پدر به زاری گفت - که: مرا یار شو به همسر و جفت
بخش ۴۷ - در نصیحت زنان بد: مکن، ای شاهد شکر پاره - دل و دین را به عشوه آواره
بخش ۴۸ - حکایت: واعظی وصف حوریان میکرد - شرح حسن عمل بیان میکرد
بخش ۴۹ - در تحریص بر کم راندن شهوت و احتیاط در توالد و تناسل: آب کارت مبر، که گردی پیر - کار این آب را تو سهل مگیر
بخش ۵۰ - در تربیت اولاد: شرم دار، ای پدر، ز فرزندان - ناپسندیده هیچ مپسند آن
بخش ۵۱ - حکایت: پسری را پدر سلاح آموخت - هم کمربست و هم کلاهش دوخت
بخش ۵۲ - در تاثیر پرورش و وخامت عاقبت خود رویی: هر که از پرورنده رنج ندید - در جهان جز غم و شکنج ندید
بخش ۵۳ - در شفقت بر زیر دستان: مکن، ای خواجه، بر غلامان جور - که بدین شکل و سان نماند دور
بخش ۵۴ - حکایت: داشت عیسی خری کبود به رنگ - که نرفتی دو روز یک فرسنگ
بخش ۵۵ - در مذمت بخل و بخیلان: خوان اینان که خون دل پالود - ندهد لقمه جز که زهر آلود
بخش ۵۶ - در بیرونقی شعر و کساد آن: شاعری چیست؟ بر در دونان - خانه کرد و حکمت یونان
بخش ۵۷ - در شرایط دوستی و وفا: دوستی را یگانه شو با دوست - از صفا چون دو مغز در یک پوست
بخش ۵۸ - حکایت: من شنیدم که صاحب دیذی - داشت ناپاکزاده تلمیذی
بخش ۵۹ - در صفت فتوت و مردی: چیست مردی؟ ز مردمان بررس - مردمی چیست؟ گر بدانی بس
بخش ۶۰ - در فتوت داران به دروغ: پیش ازین مردمی چنین بودست - رسم اهل فتوت این بودست
بخش ۶۱ - حکایت: بود در روم پیش ازین سر و کار - صاحبی نان ده و فتوت یار
بخش ۶۲ - در تحریص بر محافظت فرزندان از شر ناپاکان: ای پدر، خود پز این سرشته تو - تو بهی باغبان کشته تو
بخش ۶۳ - در حال پیشه کاران راست کردار: خنک آن پیشه کار حاجتمند - به کم و بیش ازین جهان خرسند
بخش ۶۴ - در کسب علم و شرف علما: چو به کسب علوم داری میل - از همه لذتی فرو چین ذیل
بخش ۶۵ - حکایت: شیخکی بر فسانه بود وگزاف - چشم بر هم نهاده میزد لاف
بخش ۶۶ - در صفت طلب علم: خنک آن پردلان دین پرور - دل بدین صرف کرده، جان بر سر
بخش ۶۷ - درنکوهش فقهای دون: ای که گشتی بد آن قدر خرسند - که کسی خواندت به دانشمند
بخش ۶۸ - در حال قضاة و قضا: کوش تا تکیه بر قضا ندهی - به فریب عمل رضا ندهی
بخش ۶۹ - حکایت: زن خود را به سنگ زد مردش - شد دوان، پیش قاضی آوردش
بخش ۷۰ - در آداب وعظ: آه ازین واعظان منبر کوب! - شرمشان نیست خود ز منبر و چوب
بخش ۷۱ - در راستی: راستی کن، که راستان رستند - در جهان راستان قوی دستند
بخش ۷۲ - در حکمت: حکمت از فکر راستبین باشد - در مراعات سر دین باشد
بخش ۷۳ - در سپاس حقوقی چند واجب: چند باشی به این و آن نگران؟ - پند گیر از گذشتن دگران
بخش ۷۴ - در سفر و فواید آن: چون ندانی ز خود سفر کردن - بایدت بر جهان گذر کردن
بخش ۷۵ - در حضور دل و احیای نفس: پر مذبذب مباش و سر گردان - که ثباتست سیرت مردان
بخش ۷۶ - سخنی چند بر سبیل موعظه: صرف طاعت کن این جوانی را - بنگر آنروز ناتوانی را
بخش ۷۷ - در بیوفایی جهان و خرسندی به حکم قضا: حال و کار جهان خیالاتست - نظری کن که: این چه حالاتست؟
بخش ۷۸ - باب دوم در معاش و احوال آخرت و در آن چند سخنست اول در جد و جهد و توجه اصلی: طالبی، ترک سروری کن و جاه - رخ به هر مشکلی مپیچ ز راه
بخش ۷۹ - حکایت: آن شیندی که شاه کیخسرو - چون ز معنی بیافت ملکی نو
بخش ۸۰ - در طلب مرشد: راه حیرت مرو، نظر بگشای - از مضیق گمان برون نه پای
بخش ۸۱ - در صفت شیخ مرشد: شیخ را علم شرع باید و دین - حکمتی کان بود درست و متین
بخش ۸۲ - در باب توبه: تا تو را شهوت و غضب یارست - هر زمان توبهایت در کارست
بخش ۸۳ - در خرقه دادن: دزد را پیش رخت راه مده - خرنهای خرس را کلاه مده
بخش ۸۴ - حکایت: ساده ترکی ز ده به شهر آمد - پیش شیخی تمام بهر آمد
بخش ۸۵ - در تلقین ذکر: ذکر بیفکر علم بیعملست - دل بیعشق چشم پر سبلست
بخش ۸۶ - در سر کلمه شهادت: تا ندانی اله را ز نخست - این گواهی نیاید از تو درست
بخش ۸۷ - در معنی خلوت: پر دلی باید از عوایق دور - تا درین خلوتش دهند حضور
بخش ۸۸ - در آداب مریدی: طلبت چون درست باشد و راست - خود در اول قدم مراد تراست
بخش ۸۹ - حکایت: مرشدی را ملامتی افتاد - در مریدان قیامتی افتاد
بخش ۹۰ - در ترک و تجرید: بیدرم باش، ارت سرد نیست - کاولین گام عاشقان اینست
بخش ۹۱ - در فایده جوع: قوت دل ز عقل و جان باشد - قوت تن ز آب و نان باشد
بخش ۹۲ - در فضیلت بیخوابی: عز ناخفتن، ار تو هستی کس - نص یا «ایهاالمزمل» بس
بخش ۹۳ - در خاصیت گوشه گرفتن: خوبرویان چو رخ همی پوشند - عاشقان در طلب همی کوشند
بخش ۹۴ - در صفت خاموشی: از خموشی رسیدهاند وز سیر - زکریا و مردم اندر دیر
بخش ۹۵ - در زهد: زهدت آن باشد، ای سعادت جوی - کز متاع جهان بتابی روی
بخش ۹۶ - در اخلاص: به ریا روی در خدای مکن - پیش یزدان به زرق جای مکن
بخش ۹۷ - در صفت زرق و ریا و ارباب آن: سخنی کز سر معامله نیست - عقل را اندرو مجامله نیست
بخش ۹۸ - در توکل: یاری از غیر حق نه از دینست - حق «ایاک نستعین» اینست
بخش ۹۹ - در صبر و تسلیم: زمرهای از بلا هلاک شوند - به بلا از گناه پاک شوند
بخش ۱۰۰ - در ستایش اهل رضا و خرسندی: حبذا! مفلسان آواره - جامه و جان پاره در پاره
بخش ۱۰۱ - در خطر مخلصان و نازکی آداب عبودیت و وقت آزمایشهای حق سبحانه: مخلصانی که در مراقبتند - در هراس خلاف عاقبتند
بخش ۱۰۲ - مثال: هم چو شمع از غمت بسوزاند - گه کشد، گاه برفروزاند
بخش ۱۰۳ - در شکر: شکر کن، تا شکر مذاق شوی - نام کفران مبر، که عاق شوی
بخش ۱۰۴ - در مرتبه عقل و جان: پیش ازین آدمی و این آدم - دیو بود و فرشته در عالم
بخش ۱۰۵ - در معنی دل: عرش رحمن دلست، اگر دانی - دل باقی، نه این دل فانی
بخش ۱۰۶ - در تحقیق دل و نفس به مذهب اهل سلوک: عقل را دل گزیده فرزندیست - روح را هم یگانه دلبندیست
بخش ۱۰۷ - در عشق: عشق و دل را یک اختیار بود - عقل و جان را دویی حصار بود
بخش ۱۰۸ - در معنی سماع: عاشقی کو سخن باو شنود - هر چه وارد شود نکو شنود
بخش ۱۰۹ - در صفت عارف و عرفان: از در معرفت مگردان روی - کام جویی، به شهر عرفان پوی
بخش ۱۱۰ - در توحید: بینش اوست غایت عرفان - دانش او سرایت عرفان
بخش ۱۱۱ - در تحقیق زیارت قبور: نور با جان اگر چه همرنگست - با تنش نیز صحبتی تنگست
بخش ۱۱۲ - در تصدیق کرامات اولیا: قوت نفس را مقاماتست - سر آن معجز و کراماتست
بخش ۱۱۳ - در حقیقت اجابت دعا: گر دعا جمله مستجاب شدی - هر دمی عالمی خراب شدی
بخش ۱۱۴ - در صفت ارشاد پیر: اول استاد، پس گهر سفتن - تا نباید به درد سر خفتن
بخش ۱۱۵ - در شرح حال اهل زرق و تلبیس: همه روی زمین نفاق گرفت - مردمی ترک اتفاق گرفت
بخش ۱۱۶ - در منع تقلید: پی تقلید رفتن از کوریست - در هر کس زدن ز بیزوریست
بخش ۱۱۷ - دور سوم در شرح معاد خلایق و احوال آخرت: مرکب راه را فرو کش تنگ - که برون شد ز شهر پیش آهنگ
بخش ۱۱۸ - در سبب مرگ طبیعی: پیش ازین کردمت ز حال آگاه - که: سه روحند جسم را همراه
بخش ۱۱۹ - در ذکر معاد و تجرد کلی: چون تعلق برید جان از جسم - نبود حال جان برون زد و قسم:
بخش ۱۲۰ - در تدبیر این سفر: گر مریدی ز دار دور شود - در مریدی در آن حضور شود
بخش ۱۲۱ - در عروج روح به عالم اصلی: پدری داری اندرین بالا - گشته در اصل و در گهر والا
بخش ۱۲۲ - حکایت: بود روزی مسیح و یارانش - دانش اندوز و راز دارانش
بخش ۱۲۳ - درتحقیق وصول عرفی: عشق از آنسوی عقل گیرد دوست - و آن کزان سوی عقل باشد اوست
بخش ۱۲۴ - در بیان علومی که همراه نفس شوند: در قیامت کجا رود با نفس؟ - علم هر بوالفضول و هر با خفس
بخش ۱۲۵ - درصفت بهشت و مراتب آن: چون بمیری ازین جواهر خمس - عقل و نفست نپاید اندر رمس
بخش ۱۲۶ - حکایت: شد غلام ملک به می خوردن - بشدند از پیش به پی کردن
بخش ۱۲۷ - در معارج ارواح و ابدان و عذاب ایشان: ورندارد ز دین و دانش بهر - از تنش جان جدا کنند به قهر
بخش ۱۲۸ - خطاب به خواجه غیاثالدین محمد: ای شب و روز عالم از تو بساز - شب و روزی به کار ما پرداز
بخش ۱۲۹ - در معذرت و فروتنی خود و تاریخ کتاب: خاطر پاک ساکنان قبور - « روح الله روحهم بالنور »
بخش ۱۳۰ - در اعتقاد خود گوید: با چنین فقر و این تهی دستی - وندرین خاکساری و پستی
بخش ۱۳۱ - دعا و ختم کتاب: یارب، این نوبر نو آیین را - زاده عقل و داده دین را
این آمار از میان ۴٬۵۶۴ بیت شعر موجود در گنجور از اشعار این بخش استخراج شده است.
توجه فرمایید که این آمار به دلایلی از قبیل وجود چند نسخه از آثار شعرا در سایت (مثل آثار خیام) و همینطور یک بیت محسوب شدن مصرعهای بند قالبهای ترکیبی مثل مخمسها تقریبی و حدودی است و افزونگی دارد.
آمار همهٔ شعرهای گنجور را اینجا ببینید.
وزنیابی دستی در بیشتر موارد با ملاحظهٔ تنها یک مصرع از شعر صورت گرفته و امکان وجود اشکال در آن (مخصوصاً اشتباه در تشخیص وزنهای قابل تبدیل از قبیل وزن مثنوی مولوی به جای وزن عروضی سریع مطوی مکشوف) وجود دارد. وزنیابی ماشینی نیز که جدیداً با استفاده از امکانات تارنمای سرود اضافه شده بعضاً خطا دارد. برخی از بخشها شامل اشعاری با بیش از یک وزن هستند که در این صورت عمدتاً وزن ابیات آغازین و برای بعضی منظومهها وزن غالب منظومه به عنوان وزن آن بخش منظور شده است.
ردیف | وزن | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون) | ۴٬۵۶۴ | ۱۰۰٫۰۰ |
آمار ابیات برچسبگذاری شدهٔ این بخش با قالب شعری در گنجور به شرح زیر است:
ردیف | قالب شعری | تعداد ابیات | درصد از کل |
۱ | مثنوی | ۴٬۵۶۴ | ۱۰۰٫۰۰ |