شمارهٔ ۱۳۴۷
ز تو نعمت است و راحت لب شکرین و رو هم
به من آفت است و فتنه دل پر بلا و خو هم
همه عشق و آرزویی، غلطم که در لطافت
شده بی قرار و مجنون ز تو عشق و آرزو هم
نه فقیه گر فرشته چو تو گر حریف یابد
ننهد ز کف پیاله، ببرد سر سبو هم
تو که خون خلق ریزی، چه غمت از آن که هر دم
رود آب دیده ما ز غم تو آبرو هم
چه بلاست، بارک الله، رخ تو کزان تحیر
به خموشی اند مانده همه کس به گفتگو هم
به کرشمه گه گه این سو گذری که بهر رویت
جگری دو پاره دارم، نظری به چار سو هم
کشی و به نازگویی که اجل همی برد جان
دل تو اگر نرنجد مه من به رخ مگو هم
به فدا هزار جانت، رهی ار چه صد چو خسرو
به خراش غمزه کشتی، به شکنجهای مو هم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.