گنجور

 
جامی

گفت روباه بچه با روباه

کای ز مکر سگان ده آگاه

بازیی کن مراکنون تعلیم

که بدان از سگم نباشد بیم

گفت ازان بازیی نبینم به

که تو در دشت باشی او در ده

چشم وی بر تو چشم تو بر وی

نفتد ور نه افتدت در پی

بکشد ور نه حق شود یاور

پوستینت ز پشت و پوست ز سر

 
sunny dark_mode