گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سام

سام

تاریخ پیوستن: ۲۲م بهمن ۱۴۰۲

آمار مشارکت‌ها:

حاشیه‌ها:

۴۴


سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیت‌نامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه:

غنودن

مترادف غنودن: آرمیدن، آسودن، خفتن، خوابیدن

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:

#شرح_غزل

همان‌طور که بازرگان ارزش سکه‌های طلای خود را می‌داند و آن‌ها را محکم در دست می‌گیرد تا مگر هنگام شمردن بر روی زمین نیافتند، آدمیی که قدر و ارزش متاع معنوی و نعمت خود را می‌داند، هرگز در نگه‌داشتن آن کوتاهی نمی‌کند و با تمام وجود از آن محافظت می‌کند.

چیزی را که به‌راحتی از دست می‌دهی، قدر ندانسته‌ای.

 

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بیت یازدهم:

سعدی ملامت نشنود ور جـان در این سر می‌رود صـوفـی گـران جـانـی بـبـر سـاقی بیاور جام را

معنای بیت یازدهم:

سعدی حتی اگر جان خود را در این راه از دست بدهد، هیچگونه پند و اندرزی را قبول نخواهد کرد، بنابراین ای صوفی زحمت خود را کم کن و ای ساقی جام شراب را بیاور.

نکات و معانی:

ملامت: سرزنش.

وَر: و اگر.

جان در این سر رفتن: جان خود را در این نیت و قصد از دست دادن.

گران جانی: مزاحمت، دردسر.

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بیت دهم:

بـاران اشـکـم مـی‌رود وز ابـرم آتـش مـی‌جـهـد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را

معنای بیت دهم:

اشک از چشمانم همچون بارانی جاری می ­شود، و از دود دلم، غم و اندوه همچون آتشی بیرون می ­زند؛ این حرف مرا با پختگان در میان بگذار، چرا که انسان­های خام و بی­تجربه به هیچ­وجه تحت تأثیر این کلام قرار نمی ­گیرند.

نکات و معانی:

تناسب: باران، ابر.

تضاد: خام، پخته.

ایهام تناسب: سوزش؛ ۱. اثر، ۲. حرارت که با آتش و پخته تناسب دارد.

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بیت نهم:

دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش جـایـی کـه سـلطان خیمه زد غوغا نماند عام را

معنای بیت نهم:

همانگونه که وقتی سلطان و پادشاه در جایی خیمه می ­زند جایی برای بانگ و فریاد عوام باقی نمی­ ماند، در غم عشق او نیز جایی برای دنیا و دین و شکیبایی و خردمندی در وجود من باقی نماند.

نکات و معانی:

نکته: این بیت هرچند می­توان مستقل معنی کرد اما در نظر بنده اگر در ادامه بیت پیشین معنی شود زیباتر است؛ به این گونه که: نه تنها آرامش مرا برده است بلکه …

غوغا: بانگ و فریاد و یا شور و ازدحام حال از جمعیت.

عام: انسان­های عوام؛ مردم عادی.

 

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بیت هشتم:

دلـبـنـدم آن پـیـمان گسل منـظور چشم آرام دل نی نی دلارامـش مـخـوان کـز دل بـبـرد آرام را

معنای بیت هشتم:

دلبند و دلدار من همان پیمان شکنی است که کانون توجه من است و سبب آرامش دل. نه، به او لقب دلارام نده چرا که تمام آرامش دل مرا برده است.

نکات و معانی:

پیمان گسل: پیمان شکن، بی­وفا.

منظور چشم: آنکه مورد توجه چشم قرار می­گیرد.

تکرار: دل آرام.

نکته: سعدی در این بیت با ترکیب آرام دل به شکل­های گوناگون بازی کرده است.

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

معنای بیت هفتم:

هنگامی که درخت سرو با آن پای چوبین و خشک خود، حرکت می­ کند و می ­خرامد؛ بهتر است که ما نیز قامت خود را به رقص آوریم و در هوای دوست سر و دستی برافشانیم.

نکات و معانی:

پای چوبین: تنه سرو.

چمیدن: خرامان راه رفتن.

تکرار: سرو.

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

معنای بیت ششم:

اگر انسان خردمندی هستی، عمر خود را به غفلت و نادانی مگذران، اگر اهل ذوق هستی و از اشارات دل خبر داری، این لحظات را غنیمت بشمار؛ شاید دیگر چنین روزها و لحظات برای تو فراهم نشود.

نکات و معانی:

باشد که: شاید.

سجع: غافل، عاقل، صاحب.

نکته: نکته جالب توجه در این بیت به گمان بنده این است که گویی سعدی آدمیان را در برخورد با مسائل زندگی در دو دسته قرار داده و بیان می­ کند اگر اهل خرد هستی … و اگر اهل ذوق و اهل دل هستی …

 

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بیت پنجم:

زیـن تـنـگـنـای خـلـوتـم خاطر به صحرا می‌کشد کـز بـوسـتـان باد سحر خوش می‌دهد پیغام را

معنای بیت پنجم:

اگر از این تنگنای خلوت، دلم به صحرا میل می­کند به این سبب است که نسیم سحرگاه از بوستان خبر خوشی را برای من به ارمغان می ­آورد.

نکات و معانی:

باد سحر: در ادبیات پیک، قاصد و خبررسان میان عاشق و معشوق است.

تضاد: تنگنا و صحرا.

 

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

معنای بیت چهارم:

سگ اصحاب کهف، به سبب تواضع و بیچارگی به مقام انسانی می­رسد، اما خیال بزرگی و سروری بلعلم باعور را به جایگاه حیوانی می ­کشاند.

نکات و معانی:

بیچارگی: فروتنی، تواضع.

قطمیر: سگ اصحاب کهف.

تلمیح: داستان احاب کهف و داستان بلعم باعور.

ماخولیا: خیال، سودا؛ نوعی بیماری که شخص درگیر خیال و وهم می­شود.

مهتری: بزرگی.

ماخولیای مهتری: اضافه تشبیهی.

بلعام:  شخصیتی در داستان‌ها و روایت‌های یهودی و اسلامی است. او را داننده اسم اعظم دانسته‌اند که از این دانش خود سوء استفاده کرد.

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بیت سوم:

مـی بـا جــوانـان خـوردنـم بـاری تـمـنـا می‌کند تـا کـودکـان در پـی فـتـنـد این پیر دردآشام را

معنای بیت سوم:

آرزو دارم برای یکبار هم که شده با جوانان مشغول خوردن باده شوم و آنقدر مست شوم تا کودکان به دنبال این پیر سیاه مست بیافتند و او را رسوا کنند.

نکات و معانی:

باری: برای یک بار.

تمنا کردن: آرزو کردن.

دُردآشام: باده نوش، آنکه تا ته شراب را سر می­کشد، باده نوش قهار و سیاه مست.

 

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بیت دوم:

هـر سـاعـت از نـو قبله‌ای بـا بت پرستی مـی‌رود تـوحـید بـر مـا عـرضـه کن تا بشکنیم اصنام را

معنای بیت دوم:

در این عالم که سراسر بت پرستی است، هر لحظه قبله­ای تازه پیدا می­کنم، یگانه پرستی را به ما نشان بده تا تمام بت­ها را بشکنیم.

نکات و معانی:

ساعت: لحظه.

اصنام: ج صنم: بت.

تناسب: قبله، بت، توحید و صنم.

عرضه کردن: نشان دادن.

سام در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

بیت نخست:

بـرخـیـز تـا یک سـو نهـیـم این دلق ازرق فام را بـر بـاد قـلاشـی دهـیم ایـن شـرک تقـوا نام را

معنای بیت نخست:

بیا تا این لباس کبود رنگ را کنار بگذاریم و این ریاکاری و این شرک و گناهی که نام پرهیزگاری بر آن گذاشته­ ایم را بر باد دهیم.

نکات و معانی:

 یک سو نهادن: کنار گذاشتن.

دلق: خرقه، لباس.

ازرق فام: کبود رنگ.

برباد دادن: نیست و نابود کردن.

قلاشی: رندی، عیاری، باده پرستی.

باد قلاشی: اضافه تشبیهی.

تضاد: شرک، تقوا.

تضاد: برخیز و نهادن.

جناس: نام و فام.

سام در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین:

تشنیع معنی

بسیار‌بدگفتن از کسی؛ کسی را زشت شمردن؛ عیوب کسی را آشکار کردن؛ رسوا ساختن کسی.

سام در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۷ - نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین‌بانو:

 

همی‌ترسید که‌ز شوریده‌ایی   =  شوریده  رایی     آشفته حالی

کند ناموس عدلش بی‌وفایی

سام در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

تیه. [ ت َی ْه ْ / تیه ْ ] ( اِخ ) بیابانی که موسی ( ع ) با دوازده سبط بنی اسرائیل که هر سبط پنجاه هزار نفر بودند، در آن بیابان مدت چهل سال سرگردان بود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بادیةالتیه. در شبه جزیره سینا. یا جبل التیه. بیابانی که قوم موسی در آن گم و هلاک شدند. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). بلاد تیه ، مابین بیت المقدس و قنسرین است بطول دوازده فرسنگ.( زمخشری از یادداشت ایضاً ). موضعی است که در آن موسی بن عمران ( ع ) و قوم او گم شدند و آن زمینی است میان ایله و مصر و دریای قلزم و کوههای سراة از سرزمین شام و گفته اند که آن چهل فرسخ در چهل فرسخ است و گویند دوازده فرسخ در هشتاد فرسخ بود... ( از معجم البلدان ) : از مصر بیرون آمدند و روی به شام نهادند به لب دریا رسیدند. از آنجا به تیه آمدند و آن زمین شش فرسنگ در شش فرسنگ بود. در میان آن تیه چاهی بود. ( قصص الانبیاء ص 119 ). و در ساعت دعای وی اجابت شد و آن تیه موسی و قوم او را زندان شد. ( قصص 121 ).

 

سام در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

مائده آسمانی، یکی از معجزات عیسی(ع)

حواریون دوازده نفر از یاران مخصوص حضرت عیسی(ع) بودند که بعضی از آن‌ها لغزش پیدا کردند. نامهایشان چنین بود: پطرس، اندریاس، یعقوب، یوحنا، فیلوپس، برتر لوما، توما، متّی، یعقوب بن حلفا، شمعون ملقب به غیور، یهودا برادر یعقوب، و یهودای اسخریوطی که به حضرت عیسی(ع) خیانت کرد. آن‌ها با این‌که ایمان آورده بودند می‌خواستند با دیدن معجزه دیگری از عیسی(ع) که آن‌هم مربوط به آسمان باشد قلبشان سرشار از یقین گردد، به عیسی(ع) عرض کردند: آیا پروردگار تو می‌تواند مائده‌ای از آسمان (یعنی غذایی از آسمان) برای ما بفرستد؟
این تقاضا که بوی شک می‌داد، حضرت عیسی(ع) را نگران کرد، به آن‌ها هشدار داد و فرمود: اگر ایمان آورده‌اید از خدا بترسید.
حواریون گفتند: ما می‌خواهیم از آن غذا بخوریم تا قلبمان سرشار از اطمینان و یقین گردد و به‌روشنی بدانیم که آنچه به ما گفته‌ای راست است و بر آن گواهی دهیم.
هنگامی‌که عیسی(ع) از حسن نیت آن‌ها آگاه شد، به خدا عرض کرد:
خدایا مائده‌ای (سفره‌ای از غذا) از آسمان برای ما بفرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانه‌ای از جانب تو محسوب شود، و به ما روزی ده که تو بهترین روزی‌دهندگان هستی.
خداوند به عیسی(ع) وحی کرد: من چنین مائده‌ای برای شما نازل می‌کنم، ولی باید متوجه باشید که مسؤولیت شما بعد از نزول این مائده، بسیار سنگین‌تر خواهد بود. اگر پس از مشاهده چنین معجزه آشکاری هر کس از شما به راه کفر رود، او را آن‌چنان عذاب کنم که هیچ‌کس را آن‌گونه عذاب نکرده باشم.[١]
مائده نازل شد، و در میان آن چند قرص نان و چند ماهی بود و چون مائده در روز یکشنبه نازل شد، مسیحیان آن روز را روز عید نامیدند و در دعای حضرت مسیح(ع) نیز آمده بود: مائده موجب عید برای ما شود. یعنی ما را به خویشتن و به وجدان و سرنوشت نخستینمان بازگردان که براساس توحید و ایمان است. 

سام در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸ - آرزوی مادر:

  کاری از گروه ادبی ققنوس

کشاورزی دنیادیده در مزرعه‌ای، روزگارش را با کاشتن و زراعت سپری می‌کرد.

درهنگام درو، خرمن محصول را روی هم انباشته می‌کرد. فکرش را با کار مشغول می‌کرد و به این ترتیب فکر و خیالش آسوده بود.

از باد و گرد و خاک چه زجرها که نمی‌کشید تا اینکه بتواند گندمی که درو کرده بود را از کاه آن جدا کند (به کمک باد)

برای آنکه یک روز انبارش را پر کند، ستم‌های زیادی از آب و گل می‌دید.

در هنگام شخم زدن و پرچین به پا کردن، درد دل‌های زیادی از دست هر باد و خاکی که می‌آمد داشت.

یک روز هنگام سحر، هوا آنقدر سرد شد که کشاورز از شدت سرما به خود لرزید.

خار و خاشاکی را جمع آوری کرد و شاخه‌ای از یک درخت انگور پیر شکست.

آن هیزم را نزدیک خرمن قرار داد. با آتشزنه‌ای آتش را روشن کرد.

هنگامی که آتش شروع به دود کردن کرد، و شعله‌های آن به آسمان بلند شد، ناگهان پرنده‌ای فریاد زد:

که ای کسی که با کاشتن یک دانه، شصت دانه درو می‌کنی، من هم بهره‌ای در این خرمن دارم.

سزاوار نیست که در اینجا آتش روشن کنی، مبادا که با این کار خانمانی را آتش بزنی

اگر کسی این آشیانه را بسوزاند، آن قدر می‌دانم که با این کار خود گویی تمام جهان را سوزانده است.

اگر جرقه‌ای از این آتش به ما بخورد، حساب ما از این دفتر خارج می‌شود (از دفتر گیتی خارج می‌شویم=می‌میریم)

بارها خودم را با شوق و شادمانی از دام و بند رها کردم. به این امید که روزی، چند جوجه داشته باشم

هنوز زمان زیادی تا آن زمان مبارک (متولد شدن جوجه‌ها) باقی مانده است. هنوز این آشیانه بدون آواز شادمانی بچه‌ها است.

کسی که به تو از این شاخه، میوه‌ای داد، به من یاد داد که از انتظار (بدنیا آمدن جوجه‌ها) شادمان باشم.

در هر قدمی که برمی‌داری، لذتی نهفته است. در هر دلی، آرزویی پنهان است.

به جان ناتوان، قدرتی بده. چرا که جان از ناتوانی‌ها می‌ترسد.

 

گروه ادبی ققنوس

سام در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷۵:

۱- کسی که خرد پیران را داشته باشد

۲- بی نشاط، دل مُرده

۳- شاد، چالاک

۴- ارسطالیس یا ارسطاطالیس، در شاهنامه نام یک حکیم رومی است که در زمان تاج گذاری ِ اسکندر در خدمت او بود و برخی معتقدند که همان ارسطو است

۵- جوانی نوعی دیوانگی است

۶- شاعر قرن چهارم و پنجم

۷- مرگ به پیری و جوانی نیست

۸- خیاط

۹- بسیار خمیده

۱۰- عصا

۱۱- مزاح و مسخرگی و هزل

۱۲- کنایه از قامت خم

۱۳- سبک سر

۱۴- ارجمند، قیمتی

۱۵- با عامه مردم فرق داشته باشی و این تفاوت آشکار باشد

۱۶- بیهوده

سام در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷۵:

اما ای پسر هوشیار باش و بجوانی غره مشو، در طاعت و معصیت، بهرحال که باشی از خدای عزوجل می ترس و عفو میخواه و از مرگ همی ترس، تا چون درزی ناگاه در کوزه نیفتی با بار گناهان گران و نشست و خاست همه با جوانان مکن، با پیران نیز مجالست کن و رفیقان و ندیمان پیر و جوان آمیخته دار، که اگر جوانی در جوانی محال کند از پیر مانع آن محال باشد. از بهر آنک پیران چیزها دانند که جوانان ندانند، اگر چه عادت جوانان را چنان بود که بر پیران تماخره کنند، از آنک پیران محتاج جوانی بینند و بدین سبب جوانان را نرسد که بر پیران پیشی جویند و بی حرمتی کنند، زیراک اگر پیران در آرزوی جوانی باشند جوانان نیز بی شک در آرزوی پیری باشند و پیر آن آرزو یافته است و ثمرهٔ آن برداشته، جوانان را بتر، که این آرزو باشد که بیابد و باشد که نیابد؛ چون نیک بنگری هر دو خشنود یک دیگرند، اگر چه جوان خویشتن را داناترین همه کس شمرد، تو از جمع این چنین جوانان مباش و پیران را حرمت دار و سخن با پیران بگزاف مگوی که جواب پیران مسئلت باشد. 

حکایت چنان شنودم که پیری صدساله، گوژپشت، سخت دوتا گشته (۹) و بر عُکازه ای (۱۰) تکیه کرده همی رفت. جوانی بتماخره (۱۱) وی را گفت: (( ای شیخ، این کمانک (۱۲) به چند خریده ای؟ تا من نیز یکی بخرم )).

پیر گفت: (( اگر صبر کنی و عمر یابی خود رایگان به تو بخشند، هرچند بپرهیزی )).

اما با پیران نه برجای (۱۳) منشین که صحبت جوانان برجای بهتر که صحبت پیران نه برجای. تا جوانی جوان باش، چون پیر شدی پیری کن که در وقت پیری جوانی نزیبد چنان که جوانان را پیری کردن نزیبد.

اما خود را چون رونقی دیدی و شغلی سودمند بدست آوردی، جهد آن کن که آن شغل را ثبات دهی و مستحکم گردانی. تا آن شغل نیابی طلب بیشی مکن که در طلب کردن بیشی به کمتری اوفتی چه گفته اند: (( چیزی که نیکو نهاده باشد نیکوتر منه تا به طمع مُحال ازان بتر نیابی )).

اما اندر روزگار عمر گذرانیدن بی ترتیب مباش، اگر خواهی که به چشم دوست و دشمن با بها (۱۴) باشی باید که نهاد و درجه تو از مردم عامه پدید باشد (۱۵)، برگزاف (۱۶) زندگانی مکن و ترتیب خویش نگاه دار.

۱
۲
۳