بیا بیا که دل بسته را گشاد دهیم
بیار باده که غم های دل به باد دهیم
غمی که مونس دیرینه بود در دل ما
اگر ز یاد برفت آن غمش به یاد دهیم
به وقت نزع فریدون نگر به سام چه گفت
که وقت شد که قبادی به کیقباد دهیم
روان خفته ی نوشیروان چه می گوید
که بهتر است که انصاف و عدل و داد دهیم
زبان بسته ی طایی به رهروی خوش گفت
که توشه ای بطلب تا که مات زاد دهیم
سروش غیب ندا می کند به ابن حسام
که ناامید چرایی که ما مراد دهیم
همین کرشمه تمامم که دوش ساقی گفت
وظیفه ای است مقرر ترا زیاد دهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.