گنجور

 
عطار

آن مخنث دید ماری را عظیم

جست همچون باد بر بامی ز بیم

گوییا جست آن زمان از زیر تیغ

گفت کاو مردی و سنگی ای دریغ

نیست نامردی تو در دست تو

خود ندارد زور تیر از شست تو

گرچه بسیاری نمایی رستمی

نیست ممکن از مخنث محکمی

گرچه نامی بس نکو کردت پدر

لیک ننگی آمدی تو ای پسر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode