گنجور

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۱

 

الا ای جامه صبر از غمت چاک

ترحم، قددنت للموت مرضاک

تو رفتی، لشکر جان‌هات در پی

فیاطوبی لروح کان یلقاک

به فرقم پای استغنا نهادی

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۲

 

ای مه و خورشید از رخشنده رخسارت خجل

لعل و یاقوت از لب لعل گهر بارت خجل

آهوی چینی، گل فردوس، طاووس چمن

مانده اند از غمزه و رخسار و رفتارت خجل

محتسب بیهوده زنجیر جنون دارد به کف

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۳

 

به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم

که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم

مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟

اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم

به وجه خونبها بر کف گرفته نقد جان و دل

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۴

 

ز سودای خود ار خطی به کلک شوق بنشانم

دو صد مجنون کند مشق جنون اندر دبستانم

بگیرد شب پره خورشید را چون آشبان در بر

اگر یک شمه از دل تیرگی غم بر افشانم

گرفتارم به دام دیلمی خوی ستمکاری

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۵

 

از بس که ز صهبای هوس بیخود و مستم

بیرون شده سر رشته ادراک ز دستم

در معرکه نفس بسی پای فشردم

بفریفت مرا عاقبت و داد شکستم

هر لحظه پرستید و تبسم بنماید

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۶

 

عاشق و مست و خراب کیستم؟

بیخود از جام شراب کیستم؟

در مذاق آب حیاتم تلخ شد

تشنه لعل مذاب کیستم؟

نیم بسمل غرقه اندر خون و خاک

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۷

 

چه دولت بود یارب دوش من در خواب می‌دیدم

که نخل مدعا را پر بر و شاداب می‌دیدم

سکندر بهر آب زندگی ظلمت برید و من

به تاریکی شب سرچشمه آن آب می‌دیدم

نگه مل، چهره گل، خط سنبل و قد سرو و لب شکر

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۸

 

جانا خدا گواست ز دوریت ققنسم

وقت است کآتشت برد از جای چون خسم

بی یاد رویت ار بزنم یک نفس، خدا

بندد چو مهره ششدر دور مسدسم

پرسش نکردیم توبه غفلت، گمان مبر

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۹

 

چون کنی از لعل لب میل شکر ریختن

هر طرف ارزان شود جان به لب آویختن

خنده زنان هر زمان می نگری بر فلک

عقد ثریا شود مایل بگسیختن

مه همه تن رو شده چون نگرد بر رخت

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۵۰

 

نشتر فولاد یا مژگان دلدار است این

نشات می یا نگاه چشم بیمار است این

ژاله بر گل یا خوی خجلت ز شرم روی دوست

یا عرق بر جبهه شوخ ستمکار است این

کلک مانی ریخت بر برگ سمن مشک ختن

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۵۱

 

خسروی دارم که کرده درگه مهمیز او

لشگر جانها لگد کوب سم شبدیز او

چون نهد بر هم لب نازک، توان دیدن چو در

عقد دندانها عیان از لعل قند آمیز او

گر کشد بر برگ گل مانی ز مشک تر رقم

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۵۲

 

ای از گل رخسارت خون خورده گل مینو

با قد تو تا یک مو فرقی نبود یک مو

این شمع شب تار است یا پرتو رخسار است؟

این نافه تاتار است یا رایحه گیسو

برجیس مبدل شد با مهر جهان‌آرا

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۵۳

 

ای گشته چو مجنونم در عشق تو افسانه

از بهر خدا رحمی با این دل دیوانه

پروانه صفت مائیم بر گرد رخت دایر

وز سوز و گداز ما هیچت غم و پروانه

آخر نگهی میکن بر حال من بیدل

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۵۴

 

ای زلف تو ماه را نقابی

والیل ز موی تست تابی

با مهر رخت زمین چه حاجت؟

دارد به مهی و آفتابی

از شرم بلندی تو کیوان

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۵۵

 

عزیز اگر ز روی غمگساری

خیال دوستان در خاطر آری

ز هجران آب بحرین دو دیده

ابد بر بنده روم است جاری

به گاه گریه ام صد خنده آید

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۵۶

 

هر دم به گوشم آید از سوز دل صدایی

گویا ز دردمندان خالی نمانده جایی

بر حال خویش گریم از جور زلف شوخی

بینم به دست صیاد هر مرغ بسته پایی

گلزار حسن جانان هرگز خزان نبیند

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » قصاید » در وصف حضرت رضا (علیه السلام) هنگام زیارت

 

این بارگاه کیست که از عرش برتر است

وز نور گنبدش همه عالم منور است

وز شرم شمسهای زرش کعبتین شمس

در تخته نرد چرخ چهارم به ششدر است

وز انعکاس صورت گل آتشین او

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » قصاید » هنگام دیدن کوه‌های مدینه منوره

 

عجایب نشاه ای زین دامن کهسار می‌آید

تو گویی با نسیم صبح بوی یار می‌آید

ز خاکش یافت تسکین زخم‌های سینه ریشم

تعالی الله چسان از مشک این کردار می‌آید

نشانی از هلال عید وصل دوست می‌بخشد

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » قصاید » در مدح یکی از امیران

 

خواهم از نظم ده لیل و نهار

مدد مدحت شه گرچه نیاید به شمار

آنکه در رزم دلش خنده کند بر فولاد

وانکه در بزم کفش طعنه زند بر ابحار

آنکه در منقبتش ایزد بی چون گویاست

[...]

خالد نقشبندی
 

خالد نقشبندی » قصاید » در وصف باغ باقله عبدالان

 

گوش باید کرد ازین سرگشته اندوهگین

شمه ای از صنعت خلاق گیتی آفرین

چند تن روزی ز همزادان ز جام عیش مست

بهر گشت گلستان گشتیم با هم همقرین

ده به ده، صحرا به صحرا، تا به گلزار ارم

[...]

خالد نقشبندی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode